گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر و مفسران
جلد دوم
فصل نهم تفسیر نقلی



اشاره
تفسیر نقلی یا تفسیر مأثور در بیان و تفصیل آیات مبهم قبل از هر چیز، بر خود قرآن استوار است و سپس بر روایات نقل شده از
معصوم (پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یا امامان معصوم علیهم السّلام که جانشینان برگزیده آن حضرتند) و بعد از آن، بر روایاتی از
صحابه بزرگوار پیامبر و تابعان آنان- رضوان اللّه علیهم- که در توضیح و شرح دشواریهاي آیات مبهم وارد شده است. اینکه
روایات تابعان درباره تفسیر را جزو تفسیر نقلی قرار دادهاند از آن جهت است که کهنترین کتب تفسیر نقلی مثل تفسیر ابن جریر و
دیگران بر اقوال و آراء تابعان در تفسیر، به اندازه روایات مأثور از معصومین اعتماد کردهاند؛ لذا ملاحظه میکنیم که منقولات
تابعان را در کنار منقولات صحابه و بلکه همطراز احادیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و دیگر ائمه علیهم السّلام قرار دادهاند. از
اینرو شایسته است از انواع تفسیر مأثور و میزان درستی و اعتبار هر نوع در زمینه تفسیر سخن بگوییم:
1. تفسیر قرآن به قرآن
برخی آیات آن، » : بیتردید، متقنترین منبع براي تبیین و تفسیر قرآن، خود قرآن است؛ زیرا بنا به فرمایش امیر مؤمنان علیه السّلام
یکدیگر را تبیین میکنند و آیات آن گواه
ص: 18
آنچه در ضمن پارهاي از آیات، مبهم ذکر شده است، در جاي دیگري از قرآن آشکار و مفصل آمده است و «1» « صدق یکدیگرند
حق هم همین است؛ زیرا قرآنی که تبیان همه مبهمات شریعت است، به طریق اولی تبیان خودش نیز خواهد بود و به همین جهت
در زبان مفسران شهرت یافته است. « القرآن یفسّر بعضه بعضا » است که جمله
تفسیر قرآن به قرآن خود به دو شیوه است: اول آنکه مطلبی در یک آیه مبهم و در آیه دیگر به طور واضح بیان شده است. در این
که در «2» «... حم، وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀٍ مُبارَکَ ۀٍ » صورت بین دو آیه تناسبی معنوي یا لفظی وجود دارد؛ مانند آیه
و در سوره بقره بیان شده است که این شب «3» « إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ » : به شب قدر تفسیر شده است « لیله مبارکه » سوره قدر، این
از مجموع این آیات روشن میشود که: قرآن در شبی .«4» «... شَ هْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ » : در ماه رمضان واقع شده است
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما » مبارك که همان شب قدر ماه رمضان است نازل شده است. همچنین آیه
این حایل شدن که هشداري سخت به فرومایگان سرکش در مقابل دین «5» .«... یُحْیِیکُ مْ، وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُ ولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَ هُمْ، أُولئِکَ » است به چه معناست و کیفیت آن چگونه است؟ این ابهام با مراجعه به آیه
صفحه 25 از 392
برطرف میگردد و معلوم میشود که مراد از حایل شدن خداوند، ایجاد حالت خود فراموشی براي انسان است. «6» « هُمُ الْفاسِقُونَ
کسی که شریعت خداوند را پشت گوش میاندازد و به آن بیاعتنایی میکند، خودش را محروم میسازد. چنین شخصی از دین
.« ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه علی بعض » ( بهرهمند نمیگردد و در نتیجه در وادي جهل و گمراهی سرگردان میماند. آیه ( 1
. نهج البلاغه، خطبه 133 ، ص 192
.1 -3 : دخان 44 .«... حاء، میم، قسم به کتاب روشنگر، [که ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم » (2)
.1 : قدر 97 .« ما [قرآن را] در شب قدر نازل کردیم » (3)
.185 : بقره 2 «... ماه رمضان [همان ماه است که در آن، قرآن فرو فرستاده شد » (4)
اي کسانی که ایمان آوردهاید! چون خدا و پیامبر شما را به چیزي فرا خواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید » (5)
.24 : انفال 8 .« و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل میگردد
: حشر 59 .« و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خود فراموشی کرد، آنان همان نافرمانانند » (6)
.19
ص: 19
مثال دیگري براي این نوع «1» « أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُ ها مِنْ أَطْرافِها، وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ »
مبهم است و کیفیت نقصان آن روشن نیست ولی با مراجعه به آیات دیگر معلوم میشود « ارض » تفسیر است. در این آیه، مقصود از
آبادانی زمین است، نه کره خاکی. دلیل این مدعا، آیهاي از سوره مائده است که درباره محاربان و مفسدان « ارض » که مقصود از
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُ َ ص لَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ » : فی الارض نازل شده است
دور کردن « نفی از زمین » معناي «2» « أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ
شخص از آبادانی است تا در بیابانهاي خشک سرگردان بماند. امام باقر و همچنین فرزندش امام صادق علیهما السّلام نقصان
(کاستن) زمین را به از بین رفتن دانشمندان تفسیر کردهاند: آبادانی زمین با رفتن دانشمندان و ساکنان برگزیدهاش از بین میرود و
«3» . نابود میگردد. همین تفسیر از ابن عباس هم روایت شده است
إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا » مثال دیگر براي این شیوه، تفسیر آیه
است. «4» « الْإِنْسانُ، إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا
که تنها انسان در بین مخلوقات شایستگی بر دوش کشیدن آن را دارد چیست؟ « امانتی » مقصود از این
تفسیر شده و تا حدودي ابهام آن بر « خلافت » این امانت، به «5» ،«... وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَ ۀِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً » در آیه
که تنها در بین مخلوقات به انسان ارزانی « خلافت » طرف شده است. با این تفسیر، باز این سؤال مطرح میشود که مقصود از این
آیا ندیدهاند که ما [همواره میآییم و از اطراف زمین » ( شده و او از آن بهرهمند گردیده است چیست؟ براي رفع ابهام، آنجا که ( 1
.41 : رعد 13 .« میکاهیم؟ و خداست که حکم میکند، براي حکم او باز دارندهاي نیست و او به سرعت حسابرسی میکند
سزاي کسانی که با خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته » (2)
گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایی آنان در دنیاست و در
.33 : مائده 5 .« آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت
. 3) ر. ك: بحرانی، تفسیر البرهان، ج 2، ص 301 و 302 )
ما امانت [الهی را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم. پس، از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناك شدند ولی » (4)
.72 : احزاب 33 .« انسان آن را برداشت. راستی او ستمگري نادان است
صفحه 26 از 392
.30 : بقره 2 «... و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت » (5)
ص: 20
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ » یا «1» «... أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ » : میفرماید
خلافت و جانشینی را به توان نوآوري و قدرت تصرّف در عالم هستی تفسیر کرده است؛ بنابراین توان انسان در تسخیر «2» « جَمِیعاً
همه موجودات و امکان تصرف او در ریز و درشت جهان هستی، همان توان نوآورياي است که در او به ودیعت نهاده شده و مظهر
قدرت خداوند است که ذاتا بر عالم هستی سلطه و حاکمیت دارد. در این چند آیه ملاحظه گردید که هر آیه چگونه آیه مشابه
را روشن نموده است. « القرآن یفسر بعضه بعضا » خود را تفسیر کرده و مصداق
شیوه دوم تفسیر قرآن به قرآن، آن است که در آیهاي سخنی آمده است ولی ظاهرا نه از نظر معنوي و نه از نظر لفظی با موضع ابهام
از همین قبیل است؛ «3» در آیه دیگر ارتباطی ندارد؛ امّا میتوان براي برطرف کردن آن ابهام بدان آیه تمسک جست. آیه سرقت
وَ أَنَّ الْمَساجِ دَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ » که در آن، موضع قطع دست سارق مبهم است ولی امام جواد علیه السّلام با تمسک به آیه
موضع قطع دست را بن انگشتان تعیین نمودند و ابهام آیه سرقت را برطرف کردند؛ با این بیان که سارق بر خودش «4» « أَحَداً
جنایت روا داشته است و لذا کیفر دزدي او هم باید به اعضاي مرتبط به خودش باز گردد و چون مواضع سجود از آن خداست و در
ملک خدا کسی با او شریک نیست و از طرف دیگر چون کف دست جزو مواضع سجود است، مشمول کیفر قطع- که مربوط به
لَیْسَ کَمِثْلِهِ » و نیز همه آیاتی که ظاهرش تشبیه خداوند است از این نوع میباشد که به وسیله آیه «5» ؛ فرد مجرم است- نخواهد شد
تفسیر شده است؛ زیرا در این آیه، هر گونه تشبیهی نسبت به خداوند، مردود شناخته شده است و ناگزیر باید آیاتی را که «6» « شَیْءٌ
آیا ندانستهاید که خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است، مسخر » ( ظاهرش تشبیه است به گونهاي تأویل کرد که عقل ( 1
: لقمان 31 «... ؟ شما ساخته است
.20
.13 : جاثیه 45 .«... و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کرد » (2)
.38 : مائده 5 .« وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَۀُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (3)
.18 : جن 72 .« و مساجد ویژه خداست، پس هیچکس را با خدا مخوانید » (4)
. 5) ر. ك: تفسیر عیاشی، ج 1، ص 319 و 320 )
.11 : 6) شوري 42 )
ص: 21
سلیم آن را بپذیرد.
2. تفسیر قرآن با سنت
شکی نیست که مجموعه احکام شرعی و فروع آن، تفصیل مبهماتی است که در قرآن به طور مجمل و به شکل عام یا مطلق آمده
است و همه روایاتی که از معصومین علیهم السّلام صادر شده و نیز فعل و تقریر آنان که به منظور بیان ابعاد مختلف شریعت انجام
پذیرفته است، همه و همه، توضیح و تفسیر کلیاتی است که در قرآن کریم درباره احکام و اخلاق و آداب ذکر شده است. خداوند
بنابراین وظیفه اساسی پیامبر «1» .« وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » : خطاب به پیامبرش میفرماید
تبیین مبهماتی است که در قرآن آمده است و از این رو، همه بیانات پیامبر در زمینه ابعاد شریعت، تفسیر قرآن به حساب میآید.
آنچه ذکر شده، علاوه بر مواردي است که صحابه به پیامبر مراجعه میکردند و سؤالاتشان را در زمینه معانی آیاتی که ابهام داشت
صفحه 27 از 392
«2» . مطرح میکردند و حضرت با شرح و توضیح بر آنان پاسخ میگفت
3. تفسیر قرآن بنا بر سخنان صحابه
همچنین در گذشته از ارزش تفسیر صحابه یاد کردیم؛ کسانی که در دامان رسالت پرورش یافته و زلال گواراي دانش را بدون
واسطه از منبع اصلیاش نوشیده بودند و در سایه ارشاد و راهنمایی مستقیم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درس دین آموخته بودند؛ از
این رو، بیتردید معانی قرآن را بهتر از دیگران میفهمیدند و بیش از دیگران به نشانههاي روشن معارف عالی آن راه مییافتند.
و این قرآن را به سوي تو فرود آوردیم تا براي ...» ( هر یک از ما- صحابه- که ده آیه را میآموخت از آن ( 1 » : ابن مسعود میگوید
.44 : نحل 16 .« مردم آنچه را به سوي ایشان نازل شده است توضیح دهی، و امید که آنان بیندیشند
176 ) نمونههایی از آن را آوردیم. - 2) در بخش تفاسیر منقول از پیامبر (ج 1، ص 186 )
ص: 22
دانشی است که از ...» : امیر مؤمنان علیه السّلام میفرماید «1» .« نمیگذشت مگر آنکه معنا و کیفیت عمل به آن را فرا میگرفت
دانشوري آموخته شده ... دانشی که خدا آن را به پیامبرش ارزانی داشت و او آن را به من آموخت و دعا کرد که سینه من آن را فرا
و نیز گزارههایی که نشان دهنده اشتیاق فراوان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به تربیت «2» « گیرد و درونم آن را در خود جاي دهد
«3» . صحابه و آموختن معارف کامل قرآن به آنان بوده است
4. تفسیر قرآن بنا بر گفتههاي تابعان
اشاره
بدون شک تابعان، به احادیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و دانشمندان صحابه بیشتر دسترسی داشتهاند و معانی آیات قرآن را بهتر
میفهمیدند؛ زیرا به ابزار فهم قرآن که پایه آن زبان فصیح، دست نخورده و تغییر نیافته بود، نزدیکتر بودند و به راحتی به حوادث و
رخدادهایی که با نزول آیات ارتباط داشت یا مستقیما سبب نزول پارهاي از آیات بود دسترسی داشتند و باب سؤال از مفاهیم قرآن
و دانستن اسباب نزول و پرسش از مواضع ابهام آیات به طور کامل بر روي آنان گشوده بود؛ نعمتی که مفسران دورههاي بعد، از
آن برخوردار نبودند.
ولی، با تمام این اوصاف، قول تابعان در تفسیر، تنها به عنوان شاهد و مؤید نزد ما اعتبار دارد و آن را حجّت قطعی نمیدانیم و
همرتبه حدیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که خود، حجّت است و سخنان صحابه- که به طور نسبی در اکثر موارد- حجیت دارد،
نیست؛ بلکه در درجه سوم اعتبار قرار دارد.
حجیت خبر واحد
در اینجا باید به این نکته توجه شود که حجیت و اعتبار گفتار معصوم یا صحابه و تابعان در تفسیر قرآن در صورتی که مشافهتا (رو
در رو) تلقی گردد، جاي بحث نیست؛ ولی اگر با واسطه و از طریق خبر واحد (روایت از ایشان) به دست برسد ( 1) تفسیر طبري، ج
. 1، ص 27 و 30
.« و إنّما هو تعلّم من ذي علم ... فعلم علّمه اللّه نبیّه فعلّمنیه، و دعا لی بأن یعیه صدري، و تضطمّ علیه جوانحی » (2)
. نهج البلاغه، خطبه 128 ، ص 186
صفحه 28 از 392
.(162 - 3) گزارههایی از آن گذشت (ج 1، ص 164 )
ص: 23
چگونه است؟ آیا میتوان به آن اعتماد کرد یا نه؟
بزرگانی همچون شیخ مفید و شیخ طوسی و أخیرا علامه طباطبایی خبر واحد را در باب تفسیر فاقد اعتبار میدانند؛ مگر آنکه با
«1» . شواهد صدق همراه بوده یا متواتر باشد تا از حالت ظنّ (گمان صدق) بیرون آمده، حالت یقین و قطعی به خود گیرد
در مواردي « حجیت تعبدیه » عمده دلیل این بزرگان همان اصل مطرح شده از شیخ مفید است که بر آن تأکید دارد و آن راه نداشتن
تنها در مورد عمل امکانپذیر است نه در مسائل اعتقادي و تفسیر و تاریخ « تعبد » که هدف حصول علم و یقین است نه عمل؛ زیرا
را به گونه دیگر تفسیر کرده و آن « حجیت تعبدیه » ، ولی استاد بزرگوار آیت اللّه خویی «2» . که حصول اطمینان قطعی مطلوب است
دلیل ظنّی مانند خبر واحد) را که کاشف قطعی ) « اماره ظنیه » گرفته است؛ بدین معنا که « علم تعبدي » ندانسته، بلکه « تعبد به عمل » را
از واقع نیست، حجیت داده؛ یعنی آن را کاشف دانسته و مانند دلایل قطعی اعتبار داده است؛ و این بدین جهت است که حجیت خبر
واحد (ثقه)، مستند به سیره عقلا (بناء عقلا) است و عقلا خبر واحد ثقه را اطمینانبخش و دلیل علمی (یقینآور) میدانند و در
«3» . تمامی موارد به آن ترتیب اثر میدهند؛ مگر آنکه خللی در آن خبر آشکار باشد
از این رو تمامی احکام و سنن شریعت را که تفصیل مجملات قرآن است و تفسیر این آیات به حساب میآید و با خبر واحد جامع
الشرائط به دست رسیده است، میپذیریم و معتبر میدانیم؛ مگر خبري که خللی از لحاظ ضعف سند یا سستی محتوا در آن مشهود
یاد میکنیم. ( 1) ر. ك: شیخ طوسی، التبیان، ج 1، ص 6 و 7. تفسیر « آفات تفسیر نقلی » باشد، در این صورت اعتبار ندارد و آن را
. المیزان، ج 12 ، ص 278
تمسک « الخبر الواحد لا یوحب علما و لا عملا » 2) ر. ك: تصحیح الاعتقاد (شرح اعتقادات صدوق) که مکررا شیخ مفید به اصل )
.( جسته است. (مصنفات الشیخ المفید، ج 5، ص 160
. 3) ر. ك: البیان، ص 422 و 423 )
ص: 24
آفات تفسیر نقلی (مأثور)
اشاره
دانسته شد که تفسیر نقلی، شامل تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به سنت و تفسیر قرآن به قول صحابه و تابعان است و این گونهها
از نظر ارزش با یکدیگر تفاوت دارند؛ تفسیر قرآن به قرآن، چنانچه دلالتش روشن باشد یا به وسیله روایت صحیح السندي تفسیر
شده باشد نزد همه پذیرفته است و هیچ تردیدي بدان راه ندارد؛ زیرا از بهترین، صریحترین و متقنترین راههاي فهم معناي آیات
قرآن است. البته آن بخش از تفاسیر که به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یا یکی از ائمه اطهار علیهم السّلام نسبت داده شده و سندش
ضعیف و یا دلالتش مخدوش باشد قابل استناد نبوده و تا زمانی که صحت نسبت آن به یکی از معصومین به اثبات نرسد، قابل
پذیرش نیست. اشکالات زیادي نیز به تفاسیر منقول از صحابه و تابعان راه یافته است و در اغلب آنها ضعف و سستی به حدّي است
نمیتوان به آنها اعتماد کرد؛ زیرا اسباب ضعف و سستی در مجموعه عظیم روایات نقل شده در کتابهاي «1» - که- به قول ذهبی
تفسیر منسوب به صحابه و تابعان بسیار است و به گونهاي درست و نادرست به هم آمیخته شده که تشخیص آنها از هم دشوار است.
تعداد این روایات بیش از حد معمول است و در آن، شاهد تناقضهاي بسیاري هستیم و حتی در موارد زیادي با روایات متضاد
صفحه 29 از 392
منسوب به یک نفر، مثل روایات نقل شده از ابن عباس بر میخوریم. این امر از مهمترین عوامل سلب اعتماد از مجموع آنها یا لااقل
اکثر قریب به اتفاق آنهاست و ما را وا میدارد که با دقت نظر، کنجکاوانه و محقّقانه با آنها برخورد کنیم و نسبت به پیراستگی آنها
و « در زمینه تفسیر روایت صحیحی به ما نرسیده است » : از تناقض و نادرستی اقدام کنیم. امام احمد بن حنبل تصریح میکند
سه نوع نوشته، ریشهاي ندارد: » : میگوید
البته آن دسته از پیروان محقق وي .« 1. اخبار مربوط به جنگها (مغازي)؛ 2. اخبار مربوط به فتنههاي آخر الزمان؛ 3. تفاسیر نقلی
امام محمد بن «2» . گفتهاند: منظورش این است که این گونه روایات در بیشتر موارد از سندهاي صحیح و متصل برخوردار نیستند
مقصودش این است که «3» .« از ابن عباس چیزي بیش از حدود صد روایت به اثبات نرسیده است » : ادریس شافعی نیز میگوید
. بسیاري از روایات منقول از او، ( 1) ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 156
. 2) الاتقان، ج 4، ص 180 )
. 3) همان، ص 209 )
ص: 25
سندهاي درستی ندارند.
این سخن هر چند مبالغهآمیز به نظر میرسد، نشان میدهد که احادیث ضعیف السند و مرسل یا دروغ و ساختگی فراوانی در
تفسیرهاي نقلی وارد شده است.
به طور خلاصه ضعف و سستی تفاسیر نقلی به سه امر بر میگردد:
1. ضعف سلسله سندها و ارسال آنها یا حذف کامل اسناد که باعث خدشه در تفسیر نقلی است.
2. فراوانی حدیث پردازي و تزویر که موجب سلب اعتماد میشود.
3. فزونی اسرائیلیات در تفسیر و تاریخ که تفسیر نقلی را کم ارزش و کم اعتبار ساخته است.
اکنون درباره این سه امر به اختصار توضیح میدهیم.
1. ضعف سندها
از جمله عواملی که باعث کم اعتباري تفسیر نقلی میشود، ضعف سند در روایات تفسیري است؛ چون افراد مجهول الحال یا
ضعیف در سلسله سند این روایات فراوانند؛ یا اینکه در سندها ارسال روي داده است و بعضا حذف شدهاند و یا به طور کلی فاقد
سندند. تمام این عوامل موجب میشود طریق رسیدن به تفسیر نقلی کم اعتبار و غیر قابل اعتماد باشد.
اکنون پرسشی که مطرح میشود و لازم است در آن ژرف اندیشی شود این است که ارزش حدیث (خبر واحد) در باب تفسیر و نیز
در تاریخ چه قدر است و جایگاه آن کجاست؟
ارزش خبر واحد در تفسیر و تاریخ، تنها با در نظر گرفتن خود متن تعیین میشود نه سند آن؛ یعنی محتواي حدیثی که وارد شده تا
ابهام موجود در یک موضوع را برطرف کند در نظر گرفته میشود و خود متن خبر شاهد صدق آن خواهد بود و اگر ابهام را
برطرف نکند- هر چند از نظر سند صحیح باشد- دلیلی بر پذیرش تعبّدي آن نداریم. بنابراین، حدیث مأثور از پیامبر صلّی اللّه علیه
و آله یا یکی از امامان معصوم علیهم السّلام یا فردي از
ص: 26
دانشمندان صحابه یا بزرگان تابعان، اگر شناخت ما را نسبت به موضوع افزایش دهد یا ابهام موجود در لفظ قرآن یا معناي آیه را
برطرف کند، همین ویژگی گواه صدق و درستی آن است؛ زیرا آنان شأن نزول آیات را بهتر میدانند یا حداقل آسانتر بدان
صفحه 30 از 392
دسترسی داشتهاند؛ چون یا خود شاهد نزول آیه در موارد خاص بودهاند و براي ما نقل کردهاند و یا به زمان نزول نزدیک بودهاند و
«1» «... إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا » شیوه عقلا بر این است که خبر شخص ثقه و حتی کسی را که فسق آشکار ندارد میپذیرند. آیه
به همین شیوه اشاره دارد؛ بدین معنا که عقلا بر گفته خبر دهندهاي اعتماد میکنند که آشکارا بیپروایی نکند و از کسانی نباشد که
در پنهان و آشکار از خداوند ترسی ندارد.
نتیجه اینکه: هر کسی صدق و امانت داري او روشن باشد، خبرش پذیرفته میشود و هر کس به دروغگویی و خیانت در خبر شهره
باشد، سخنش پذیرفته نیست و هر کس مجهول الحال باشد لازم است درنگ کنیم تا اگر قراین صدق او آشکار شود خبر را
بپذیریم و گرنه آن را ردّ کنیم.
بنابراین، شرط پذیرفته شدن خبر، آن است که قراین درستی همراه آن باشد؛ به این معنا که در کتابی معتبر یافت شود و راوي آن به
صداقت و امانت مشهور باشد یا دستکم به دروغگویی و خیانت شناخته شده نباشد. متن خبر از سلامت و استحکام برخوردار
باشد؛ به گونهاي که یا موجب علم شود و یا شک و تردید را از انسان زایل کند و با عقل و نقل قطعی در دین و شریعت تعارض
نداشته باشد که اگر این امور در حدیثی فراهم آید، اطمینانآور است و میشود بر آن اعتماد کرد. از این رو خبر- هر چند از نظر
سند مرسل باشد- اگر دیگر شروط پذیرش را دارا باشد، پذیرفتنی است.
2. جعل در تفسیر
اشاره
از مهمترین اسباب ضعف تفسیر نقلی وجود احادیث جعلی است؛ زیرا در کنار جعل احادیث در زمینه مسائل مختلف مذهبی، انگیزه
.6 : براي جعل و پردازش ( 1) حجرات 49
ص: 27
احادیث در زمینه تفسیر نقلی نیز زیاد بود. این انگیزهها میتوانست سیاسی، مذهبی، کلامی و حتی عاطفی باشد که لزوما نه از روي
سوء نیّت بلکه به علت بیدقتی، به جعل حدیث منجر شده باشد.
نکته مهم اینجاست که قرآن محور اساسی بود و دین و سیاست و روش زندگی آن زمان بر محور آن دور میزد؛ لذا پیروان و
گروندگان به هر مسلکی ناچار میبایست به قرآن چنگ میزدند و از رهگذر آیات کریمه آن براي رسیدن به اهدافشان- خیر یا
شر- مستمسکی بیابند، که این امر به رواج بازار دروغ پردازي در زمینه تفسیر و حدیث در آن روزگار دامن زد. این کار در زمان
تا آن احادیث در جهت «1» معاویه به دست او آغاز شد. معاویه براي جعل حدیث یا تغییر و دگرگونی احادیث جایزه قرار میداد
تمشیت سیاستهاي جفاکارانهاش به کار رود. این بدعت شوم در تمام دوران حکومت امویان رواج یافت و سپس در عهد عباسیان
رو به فزونی نهاد و گسترده گردید.
آغاز جعل حدیث به سال 41 هجري [بعد از وفات امام علی علیه السّلام که اختلاف سیاسی بین » : محمد حسین ذهبی میگوید
مسلمانان بالا گرفت و گروه گروه شدند، بر میگردد. در این روزگار بدعتگذاران و پیروان هوي و هوس ظهور کردند و بدعتهاي
خود را رواج دادند و بر برداشتهاي هوسآمیز خود تعصب ورزیدند.
عدهاي از کسانی که در درون کافر بودند، ظاهرا به اسلام گرویدند و به قصد نیرنگ زدن و گمراه کردن مسلمانان تعداد بسیار
«2» .« زیادي روایات باطل جعل کردند تا به اغراض پلید و هوسهاي نفسانی خود جامه عمل بپوشانند
صفحه 31 از 392
پژوهشگران و دانشمندان محقق همگی اتفاق نظر دارند که آغاز حدیث پردازي و جعل آن از زبان پیامبر صلّی » : ابوریّه میگوید
اللّه علیه و آله به سالهاي پایانی خلافت عثمان و بعد از آشوبی که منجر به قتل وي شد باز میگردد. آنگاه پس از بیعت مسلمانان با
امام امیر المؤمنین علیه السّلام این عمل شدت گرفت؛ چون هنوز همه مسلمانان با امام علیه السّلام بیعت نکرده بودند که شیاطین
اموي براي غصب خلافت و تبدیل آن به یک ( 1) ر. ك: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 63 ، نیز ر. ك: عامل پنجم
جعل حدیث در همین کتاب.
. 2) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 158 )
ص: 28
«1» .« حکومت اموي دست به کار شدند و با کمال تأسف موفق هم شدند
بعد از آشوب بزرگ زمان عثمان، عدهاي از کسانی که با خلیفه چهارم [امام امیر » : شیخ محمد عبده درباره این قضیه میگوید
مؤمنان علیه السّلام بیعت کرده بودند پیمان شکنی کردند و جنگهایی بین مسلمانان بر پا شد که در نتیجه به حکومت امویان منجر
شد. در این روزگار جماعت مسلمانان از هم پاشید و ریسمان وحدت آنان پاره شد. مردم به احزاب گوناگونی تقسیم شدند که هر
کدام درباره خلافت نظري داشتند و براي غلبه رأي خود بر دیگران- قولا و عملا- وارد میدان شدند. آغاز جعل حدیث و تأویل
«2» .« آیات قرآن از همین زمان بود و سپس اوج گرفت
عمدهترین عوامل جعل حدیث
عوامل فراوانی براي جعل حدیث و نسبت دروغ به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اصحاب برگزیده آن حضرت و ائمه اطهار علیهم
السّلام ذکر کردهاند که عمدهترین آنها از این قرار است:
1. احادیثی که توسط زنادقه (بیدینان) مسلماننما و منافق جعل شده و قصد آنان از این کار افساد در دین و ایجاد اختلاف و تفرقه
آنچه حماد بن زید نقل » : و ابو ریّه میگوید « زنادقه چهار هزار حدیث جعل کردهاند » : بین مسلمانان بود. حماد بن زید میگوید
و گرنه زنادقه حجمی بسیار «3» « کرده است، احادیثی است که او به آنان دست یافته و توانسته است دروغ بودن آنها را هویدا سازد
انبوه از احادیث را جعل کردهاند. معروف است که عبد الکریم بن ابی العوجاء- دائی معن بن زائده و پیش زاده (ربیب) حماد بن
سلمه که احادیث جعلی را در نوشتههاي حماد وارد میکرد- هنگامی که دستگیر شد و او را نزد محمد بن سلیمان بن علی آوردند،
به خدا سوگند، چهار هزار » : محمد دستور داد او را به جهت زندیق بودنش گردن بزنند. وقتی به کشته شدن یقین کرد، گفت
حدیث جعلی را به احادیث شما افزودهام که در آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردهام. روزي را که باید روزه بگیرید شما را
اگر یک ( 1) ابوریّه، اضواء علی السنّۀ المحمّدیّۀ، .« به افطار برانگیخته و روزي که نباید روزه گرفت شما را وادار به روزه کردهام
. ص 118
. 2) عبده، رسالۀ التوحید، ص 47 )
. 3) ر. ك: اضواء علی السنۀ المحمدیۀ، ص 121 )
ص: 29
بیدین توانسته باشد هزاران حدیث جعل کند، جمع بیدینان- که تعداد آنان کم هم نیست- چه کردهاند؟ همچنین حماد بن زید از
از مهدي [عبّاسی شنیدم که میگفت: یکی از زنادقه نزد من اقرار کرد چهارصد حدیث جعل » : جعفر بن سلیمان نقل میکند که
زنادقه چهارده هزار حدیث از زبان پیامبر » : ابن جوزي نیز از حماد بن زید نقل میکند .« کرده است که در میان مردم رواج دارد
صفحه 32 از 392
«1» .« جعل کردهاند
جلال الدین سیوطی نقل میکند که ابن مبارك درباره احادیثی که در زمینه فضایل سورهها به ابیّ بن کعب نسبت داده شده است
اینها این کار را براي بدنام کردن و بیارزش کردن قرآن انجام دادهاند. «2» . گفت: گمان میکنم اینها را زنادقه جعل کرده باشند
عدهاي از جاعلان حدیث از کرده خود پشیمان شده و از این کار دست برداشتند. ابن ابی شیبه نقل میکند: » : ابن جوزي میگوید
بر گرد کعبه طواف میکردم؛ مردي که جلو من در حال طواف بود میگفت: خدایا مرا بیامرز! ولی گمان نمیکنم چنین کنی!
گفتم: اي مرد، ناامیدي تو از آمرزش، از گناهت زیانبارتر است. گفت: رهایم کن.
گفتم: مشکل تو چیست؟ گفت: من به دروغ، پنجاه حدیث به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت دادهام که در میان مردم پراکنده
شده است، و نمیتوانم آنها را باز گردانم. ابن لهیعه میگوید: بر پیرمردي وارد شدم که گریه میکرد؛ سبب گریه را جویا شدم،
گفت:
«3» .«؟! چهارصد حدیث جعل کردهام که بین مردم پخش شده است و اکنون نمیدانم چه کنم
2. جعل حدیث به خاطر یاري رساندن به مذاهب، چه در زمینه اصول معارف و چه در خصوص فروع احکام.
هنگامی که مذاهب و آراء گوناگون سر برآوردند هر گروهی با همه توان تلاش میکرد مذهب و عقیده خودش را نیرو و تأثیر
بخشد. کم کم باب مجادله و مناظره درباره مذاهب و دیدگاههاي مختلف نیز گشوده شد و هدف در آن، فقط محکوم ( 1) ابن
. جوزي، الموضوعات، ج 1، ص 37 و 38
. 2) سیوطی، اللئالی المصنوعۀ فی الأحادیث الموضوعۀ، ج 1، ص 227 ، ر. ك: الموضوعات، ج 1، ص 241 )
. 3) الموضوعات، ج 1، ص 49 )
ص: 30
کردن طرف مقابل بود گر چه به بهاي کاستن از کرامت دین باشد.
ابن جوزي از دار قطنی و او از ابو حاتم ابن حبان نقل میکند که از عبد اللّه بن علی شنیدم و او از محمد بن احمد بن جنید شنیده
دقّت کنید » : بود که: عبد اللّه بن یزید معري از مردي بدعتگذار که از کارش دست برداشته بود حکایت میکند که میگفت
و باز از ابن لهیعه نقل «... حدیث را از چه کسی فرا میگیرید؛ چون ما عادت داشتیم براي تأیید هر رأي و نظري حدیثی جعل کنیم
پیرمردي از خوارج را دیدم که توبه کرده بود و میگفت: محتواي احادیث متن دین است؛ پس دقت کنید که » : میکند که گفت
از فرد دیگري نیز .« حدیث را از اهلش بیاموزید؛ چون ما عادت داشتیم هر چه را خوش داشتیم آن را در قالب حدیثی قرار میدادیم
نقل میکند که گفت:
«1» .« هرگاه ما گرد هم مینشستیم و چیزي را در جمع خود میپسندیدیم، آن را در قالب حدیثی مطرح میساختیم »
جعل حدیث براي تأیید مذهب تنها دامن اهل بدعت و هواداران مذاهب عقیدتی را نگرفته بود. در میان اهل سنت » : ابو ریّه میگوید
که در مذاهب فقهی با هم اختلاف داشتند نیز کسانی بودند که احادیث بسیاري را در تأیید مذهب یا بزرگداشت امام خودشان
جعل میکردند. از آن جمله حدیثی است که پیروان ابو حنیفه از ابو هریره و او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در نکوهش شافعی و
ستایش ابو حنیفه نقل کردهاند، بدین مضمون: در میان امت من مردي به نام محمد بن ادریس سر بر خواهد آورد که ضررش بر
امت از شیطان بیشتر است، و نیز مردي به نام ابو حنیفه ظهور خواهد کرد که چراغ امت من است. این روایت را خطیب بغدادي با
اکتفا به قسمت مربوط به ابو حنیفه آورده است و در پی آن میگوید: حدیثی ساختگی است که توسط محمد بن سعید مروزي
بورقی جعل شده است. او نیز آن را در شهرهاي خراسان و سپس در عراق نقل کرده و به آن چنین افزوده است: و در میان امت من
مردي به نام محمد بن ادریس سر بر خواهد آورد که فتنهاش از فتنه شیطان براي امت من زیانبارتر است.- ابو ریّه میگوید:- با
صفحه 33 از 392
( اینکه بطلان این حدیث هویداست، ولی در میان فقیهان صاحب نام مذهب حنفی هنوز کسانی یافت میشوند که در کتابهاي ( 1
. همان، ص 38 و 39
ص: 31
خوانده است نقل میکنند و آن را برهان « چراغ امت » فقهی خود، بخشی از حدیث را که به توصیف ابو حنیفه پرداخته و او را
بزرگداشت و برتر بودن امام خود بر سایر امامان مذاهب اهل سنت میپندارند. این امر شافعیان را بر آن داشته تا در اقدامی متقابل،
حدیثی درباره امام خودشان جعل کنند و از این راه اثبات کنند که وي از تمام امامان برتر است. متن حدیث از این قرار است: قبیله
قریش را گرامی بدارید؛ زیرا دانشمند آنان سرتاسر گیتی را پر از دانش خواهد کرد. هواداران امام مالک هم بی کار ننشستند. آنان
نیز دیري نپایید که حدیثی بدین مضمون جعل کردند: مردم، شرق تا غرب گیتی را جستجو میکنند ولی داناتر از عالم مدینه (یعنی
«1» .« مالک) کسی را نمییابند. احادیث مشابه دیگري نیز در این زمینه ساختهاند
برخی از » : میگوید « صحیح مسلم » علاوه بر اینها احادیث زیادي هم در تأیید آراء فقهی جعل شده است. ابو عباس قرطبی در شرح
فقهاي اهل رأي، اجازه دادهاند حکمی را که قیاس جلیّ بدان اشاره دارد صریحا به پیامبر نسبت داده شود و لذا درباره آن
میگویند: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله. لذا وقتی به کتابهاي آنان مینگریم، آنها را پر از احادیثی مییابیم که خود متن گواه
ساختگی بودن آن است؛ زیرا شباهت زیادي به فتاواي فقها دارد و هرگز به شیوایی سخن پیامبر نمیماند. علاوه بر اینکه سند
.« صحیحی هم براي آن نقل نمیکنند
از کارهایی که بزرگان فقه درباره احادیث پیامبر و دیگر منقولات مرتکب » : خود میگوید « المؤمّل » ابو شامه در مختصر کتاب
شدهاند، این است که براي تأیید مذهب خود بارها به احادیث ضعیف استدلال کردهاند؛ گاه از احادیث چیزي را کم کرده و گاهی
«2» .« بر آن افزودهاند- وي در ادامه میگوید: این گونه احادیث در کتابهاي ابو المعالی و شاگردش ابو حامد بغایت زیاد است
3. جعل حدیث براي ترغیب، تشویق و ترهیب (ترساندن)؛ واعظان و معلّمان اخلاق با این هدف توجه کمتري در جهت تصحیح
277 . علامه امینی درباره - روایات کرده و نسبت به آن ( 1) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 122 . نیز ر. ك: الغدیر، ج 5، ص 288
این احادیث جعلی در زمینه مناقب و کرامات فصل گستردهاي گشوده است.
.( 2) المختصر، ص 21 (اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 122 )
ص: 32
تساهل ورزیدهاند. حتی برخی، چون هدف را که هدایت مردم است نه گمراه ساختن، آن را سودمند دانستهاند، از این هم فراتر رفته
و گاه دست به جعل حدیث زدهاند، با این توجیه که حدیث را به خاطر خدا جعل کردهاند، و این گونه دروغ گفتن را براي خدا روا
دروغ گفتن در بین آنان رایج است » : و صوفیّه میگوید «1» داشتهاند، و گفتهاند: براي پیامبر خدا است نه علیه او. ابوریّه درباره عبّاد
و بدون شناخت و دقت و آگاهی، حدیث نقل میکنند؛ لذا نباید به احادیث انباشته شده در کتابهاي وعظ و عرفان و تصوف اعتماد
کرد مگر آنکه سند، نقل شده و میزان اعتبار حدیث معلوم گردیده باشد. این حکم تنها شامل کتابهایی نیست که مؤلف آن شهرت
که چه در زمینه حدیث و چه غیر آن، انباشته از دروغ است؛ بلکه کتابهاي دانشمندان بزرگی « نزهۀ المجالس » علمی ندارد مانند
«2» .« غزالی هم مشتمل بر احادیث جعلی زیادي است « احیاء العلوم » همچون
سید نعمت الله جزایري که سرشار « الانوار النعمانیه » متأسفانه برخی از کتابهاي موعظه و ارشاد ما هم همین عیب را دارد؛ مانند کتاب
مرحوم نهاوندي که مشتمل بر مطالب شگفتانگیزي « خزائن الجواهر » از احادیث دروغ و سخنان عجیب و غریب است و نیز کتاب
مولی مهدي نراقی و « محرق القلوب » است و همچنین کتابهایی که متأخرین درباره واقعه کربلا و مراثی نوشتهاند؛ همچون کتاب
آقا بن عابد دربندي که انباشته از باورنکردنیهاست. « اسرار الشهاده » کتاب
صفحه 34 از 392
متأسفانه نظیر این کتابها که به دست نویسندگان کوته اندیش نوشته شده بسیار است. آنان در امر دین تساهل میورزیدند و گمان
میکردند کار نیک انجام میدهند.
خداوند از تقصیر آنان بگذرد.
فردي درباره فضایل سورههاي قرآن از ابیّ بن کعب » : ابن جوزي از محمود بن غیلان نقل میکند که از مؤمّل شنیدم، میگفت
برایم حدیثی نقل کرد. به او گفتم: چه کسی این روایت را برایت نقل کرده است؟ گفت: مردي در مدائن که اکنون زنده است. نزد
او رفتم و از او پرسیدم. او گفت: پیرمردي در واسط آن را برایم روایت کرد ( 1) کسانی که فاقد کمال علمی هستند و تنها به عبادت
ظاهري میپردازند.
. 2) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 122 و 123 )
ص: 33
که هنوز هم زنده است. نزد او رفتم. او گفت: مردي در بصره این حدیث را برایم نقل کرد، نزد مرد بصري رفتم، گفت: شیخی در
آبادان آن را برایم روایت کرد، نزد مرد آبادانی رفتم و درباره حدیث از او پرسیدم. دستم را گرفت و به خانهاي برد که در آنجا
جمعی از متصوّفه گرد آمده بودند که شیخ آنان در میانشان حضور داشت.
گفت: این مرد برایم نقل کرده است. به او گفتم: اي شیخ چه کسی این روایت را برایت نقل کرده است؟ گفت: کسی برایم روایت
«1» .« نکرده است ولی ما دیدیم مردم از قرآن روي گرداندهاند، این حدیث را براي آنان جعل کردیم تا به قرآن روي آورند
من ندیدهام صالحان را به اندازهاي که درباره حدیث دروغ گفتهاند، درباره چیز دیگري دروغ » : لذا یحیی بن سعید قطّان میگوید
منظور او آن است که دروغ بر زبان آنان جاري میشود ولی در » : مسلم سخن یحیی را چنین تأویل میکند و میگوید .« گفته باشند
«2» .« دروغگویی تعمّد ندارند
احادیث دروغ و اخبار باطلی را که جاعلان حدیث و خبر پردازان درباره فضیلت برخی از » : میگوید « تذکار » قرطبی در کتاب
سورههاي قرآن و فضایل اعمال دیگر ساختهاند، هیچ اعتباري ندارد. عده زیادي دست به این کار زدهاند و به گمان خود مردم را به
اعمال نیک فراخواندهاند. این گونه روایات از ابو عصمه نوح بن ابو مریم مروزي و محمد بن عکاشه کرمانی و احمد بن عبد اللّه
جویباري و دیگران نقل شده است. به ابو عصمه گفتند: تو در این زمان چگونه از طریق عکرمه از ابن عباس درباره فضیلت تک
تک سورههاي قرآن حدیث نقل میکنی؟ گفت: من دیدم مردم از قرآن روي برتافته و به فقه ابو حنیفه و مغازي محمد بن اسحاق
پرداختهاند؛ لذا این احادیث را براي رضاي خدا ساختم تا مردم مجددا به قرآن روي آورند.- قرطبی ادامه میدهد:- حاکم و دیگر
محدثان بزرگ آوردهاند: مردي از زهّاد کار خودش را جعل احادیث در فضیلت قرآن و سورههاي آن قرار داده بود. به او گفتند:
چرا چنین کردي؟ پاسخ داد: دیدم مردم از قرآن روي بر تافتهاند؛ خواستم آنان را به قرائت قرآن تشویق کنم! گفتند: پیامبر صلّی اللّه
هر کس از روي عمد به من دروغ نسبت ( 1) الموضوعات، ج 1، ص 241 . اللئالی المصنوعه، ج 1، ص » : علیه و آله فرموده است
. 227 و 228
. 2) مقدمه صحیح مسلم، ج 1، ص 13 و 14 ، حدیث شماره 40 )
ص: 34
جواب داد: من علیه پیامبر به دروغ جعل نکردهام، بلکه براي پیامبر و به سود او « دهد، جایگاهش را در دوزخ فراهم آورده است
.«! چنین کردم
بدترین و مضرترین ایشان زاهد پیشگانی هستند که به گمان » : قرطبی به منظور هشدار دادن نسبت به احادیث جعلی میگوید
یعنی براي هدایت مردم و قربۀ الی اللّه جعل حدیث میکنند و مردم هم جعلیات آنان را به سبب اعتمادي که به « حسبتا » خویش
صفحه 35 از 392
«1» .« ایشان داشتهاند، پذیرفتهاند. این قوم با این کار، هم خود گمراه شدهاند و هم دیگران را به گمراهی افکندهاند
از جمله اینان، میسرة بن عبد ربه- که در دروغپردازي و جعل حدیث شهره است- چهل حدیث در فضیلت شهر قزوین جعل کرده
است. ابو زرعه میگوید: او در جواب اعتراضات میگفت: با این کار به خدا تقرّب میجویم. ابن طبّاع میگوید:
را از کجا آوردهاي؟ گفت: « من قرأ کذا فله کذا » به میسره گفتم: این احادیث را که
خودم جعل کردم تا مردم را به قرائت این سورهها تشویق کنم، این در حالی است که عدهاي او را زاهد دانستهاند، و نیز حسن-
راوي مسیّب بن واضح- از کسانی است که از این نوع احادیث جعل کرده است. همچنین نعیم بن حمّاد که براي تقویت سنت به
و نیز هیثم طائی که تمام شب با نماز به صبح میآورد و چون روز میشد به جعل حدیث «2» ! جعل حدیث میپرداخته است
«3» . میپرداخت. امثال این زاهد مآبان که به پندار خویش براي تقرّب به خدا حدیث جعل میکردند فراوانند
گروهی از واضعان حدیث کسانی هستند که براي ترغیب یا بیم دادن مردم حدیث جعل کردهاند تا به گمان » : ابن جوزي میگوید
خود آنان را به کار خیر وا دارند و از کار ناپسند باز دارند. که این یک نوع معامله شخصی و خودسرانه بر سر دین است.
مفهوم کار این افراد این است که شریعت ناقص و نیازمند به تکمیل است و ما آن را کامل کردیم.- سپس ابن جوزي از ابو عبد الله
( نهاوندي نقل میکند که: نهاوندي به غلام خلیل گفت: این احادیثی که درباره اخلاق و عرفان نقل کردهاي از کجاست؟ ( 1
.( قرطبی، التذکار، ص 155 و 156 . (الغدیر، ج 5، ص 275 و 276
. 2) ر. ك: الغدیر، ج 5، ص 268 و 269 )
.275 - 3) علامه امینی در الغدیر فصلی را به ذکر اسامی اینان اختصاص داده است. ر. ك: الغدیر، ج 5، ص 277 )
ص: 35
گفت: آنها را جعل کردیم تا دلهاي مردم را به رحم آوریم. این در حالی است که همین غلام خلیل تظاهر به زهد میکرد و خود از
«1» .« شهوات دنیا روي بر میتافت و قوت متصوفانه او باقلا بود و در روز مرگش تمام بازار بغداد تعطیل شد
4. جعل حدیث براي تقرّب به سلاطین؛ برخی از محدثان ضعیف النفس و ضعیف الایمان براي نزدیک شدن و موقعیت یافتن نزد
سلاطین و حکام، دست به جعل حدیث میزدند؛ چون این کار خوشایند حکام بود و بدي و زشتی سیاست و حکومت آنان را
نزد او بود- «2» کمرنگتر مینمود. هارون الرشید از کبوتر و کبوتربازي خوشش میآمد.- روزي در حالی که ابو البختري قاضی
کبوتري به وي اهدا شد.
را از پیش خود افزود « جناح » کلمه «3» « لا سبق إلّا فی خفّ أو حافر أو جناح » : ابو البختري گفت: ابو هریره از پیامبر روایت کرد که
و این حدیث را براي خوشایند رشید جعل کرد. رشید هم به او جایزهاي گرانبها داد. وقتی خارج شد، رشید گفت: به خدا سوگند
دانستم که دروغ میگوید. رشید دستور داد کبوتر را ذبح کنند. گفتند: گناه کبوتر چیست؟ گفت: به سبب این کبوتر بود که او بر
نظیر این داستان را ابن جوزي به غیاث بن ابراهیم در حضور مهدي عباسی نسبت داده «4» . پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دروغ بست
«5» . است
همچنین ابو البختري براي هارون الرشید از جعفر بن محمد از پدرش نقل میکند:
این .« جبرئیل بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شد در حالی که حضرت قبایی سیاه به تن داشت و کمربندي بر آن بسته بود »
حدیث را به دلیل اینکه شعار عباسیان پوشیدن لباس سیاه بود جعل کرد. در این هنگام یحیی بن معین وارد شد و به او گفت: دروغ
. گفتی دشمن خدا! و به سربازان دستور داد که او را بگیرند. معافی تمیمی در این باره ( 1) الموضوعات، ج 1، ص 39 و 40
2) وهب بن وهب معروف به ابو البختري در زمان خلافت هارون الرشید از مدینه به بغداد آمد. هارون منصب قضاوت عسکر )
المهدي (محلهاي معروف در رصافه، در شرق بغداد) را به او داد. سپس او را عزل کرد و منصب قضاوت مدینه را بعد از بکار بن
صفحه 36 از 392
عبد اللّه زبیري به او داد. علاوه بر آن، امور جنگ را هم به او سپرد و پس از مدتی او را عزل کرد. وي به بغداد آمد و در آنجا
اقامت گزید تا اینکه در سال 200 به هلاکت رسید.
3) یعنی: مسابقه در سه چیز جایز است: ذي خف (یعنی: شتر). ذي حافر (یعنی: اسب). ذي جناح (یعنی: پرنده، کبوتر) خفّ براي )
شتر مانند سم براي اسب است. و حافر یعنی: سم. و جناح یعنی: بال.
. 4) ر. ك: مقدمه تفسیر قرطبی، ج 1، ص 79 و 80 )
. 5) الموضوعات، ج 1، ص 42 )
ص: 36
میگوید:
ویل و عول لأبی البختري إذا توافی الناس فی المحشر
من قوله الزور و إعلانه بالکذب فی الناس علی جعفر ...
«1»
تا آخر ابیات که مشهور است. هنگامی که خبر مرگ او به ابن المهدي رسید، خداي را سپاس گفت که مسلمین را از شر او راحت
«2» . ساخت
برایم نقل شده است که ابو البختري در دورانی که قاضی بود بر هارون » : ابن جوزي از زکریا بن یحیی ساجی نقل میکند که گفت
الرشید وارد شد. در این هنگام هارون کبوتري را پرواز میداد. هارون گفت: آیا درباره این کار من حدیثی به خاطر نداري؟
گفت: هشام بن عروه از پدرش از عایشه برایم روایت کرده است: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کبوتر پرواز میداد (کان یطیّر الحمام).
ابن جوزي میگوید:- -.« در این هنگام هارون گفت: از پیش رویم برو! و گفت: اگر او از قریشیان نبود بیدرنگ عزلش میکردم
«3» .« این حدیث از ساختههاي دست وهب بن وهب، ابو البختري است که از جعل کنندگان بزرگ حدیث است
هنگامی که هارون الرشید وارد مدینه شد، حیا کرد که با قباي سیاه و تسمه بر » : ابن جوزي حدیث قباي سیاه را همچنین آورده است
کمر، بر منبر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برآید.
ابو البختري گفت: جعفر بن محمد از پدرش براي ما روایت کرد که جبرئیل بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرود آمد در حالی که
قباي سیاه بر تن داشت و کمربند بسته و در آن خنجري جاي داده بود. یحیی بن معین میگوید: به حلقه درس ابو البختري در آمدم
که داشت همین حدیث را با سند از جعفر بن محمد از پدرش از جابر نقل میکرد. به او گفتم دروغ بر پیامبر بستی اي دشمن خدا!
یحیی گفت: نگهبانها مرا دستگیر کردند. گفتم: این مرد گمان میکند جبرئیل در حالی که قبا بر تن داشت بر پیامبر نازل گردید.
1) واي بر ابو البختري هنگامی که مردم در ) «4» .« نگهبانها به من گفتند: این مرد واقعا قصه پرداز دروغگویی است و مرا رها کردند
روز رستاخیز گرد هم آیند. چون آشکارا در بین مردم به جعفر بن محمد دروغ بسته است.
. 2) ابن حجر، لسان المیزان، ج 6، ص 233 )
. 3) الموضوعات، ج 3، ص 12 )
. 4) همان، ص 47 و 48 )
ص: 37
احادیث درباره فرزندان عباس و حکومت آنان و خصوصا لباس ویژه آنان که جبرئیل آن لباس را به تن میکرد، فراوان است و ابن
«1» . نقل و به گونهاي نیکو ابطال کرده است « الموضوعات » جوزي بسیاري از آنها را در کتاب
5. جعل حدیث در راستاي سیاست؛ معاویه نخستین کسی بود که سیاستش را بر جعل و دگرگونی احادیث گذاشت تا به اهداف
صفحه 37 از 392
شوم خود که همان پیروزي بر اسلام حقیقی و ناب بود، دست یابد.
ضرورت ایجاب میکند تا از یکی از عوامل بسیار مهم جعل حدیث که تأثیر عمیقی بر زندگی مسلمانان » : استاد ابوریّه میگوید
داشته است پرده برداریم و سخن بگوییم؛ زیرا آثار این عمل تاکنون در افکار مسموم و عقلهاي متحجّر و واپسگرا و انسانهاي
متعصب باقی است. آري دست سیاست از آستین بر آمد و در جعل حدیث دخالت کرد و اثر بسیار عمیقی بر این امر نهاد و جریان
جعل حدیث را رهبري کرد و در اختیار گرفت تا از آن، در جهت تأیید سیاستهاي اعمال شده و قوام بخشیدن به پایههاي حکومت
بهرهبرداري نماید.
اوج این جریان در زمان معاویه بود که با مال و نفوذ خود به آن سرعت بخشید؛ لذا جاعلان حدیث نه تنها در بیان فضایل معاویه و
ستودن او دست به جعل حدیث زدند بلکه متعصبانه به یاري او پرداختند؛ تا جایی که مقام شام- پایگاه حکومت معاویه- را تا حدي
بالا بردند که نه مدینۀ الرسول و نه مکه معظمه که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در آن متولد شده بود به پایه آن نمیرسید. در این امر
«2» «... بغایت زیادهروي کردند و فراوان نوشتند؛ چنان که درباره عظمت شام و معاویه کتابها فراهم آمد
معاویه گروهی از صحابه و عدّهاي از تابعان را مأمور ساخت که درباره » : ابن ابی الحدید از استاد خود ابو جعفر اسکافی نقل میکند
علی علیه السّلام احادیثی جعل کنند که موجب طعن در شخصیت حضرت و بیزاري مردم از وي بشود و براي این خوش خدمتی،
جوایزي قرار داد که آنان را به طمع انداخت؛ لذا از صحابه، ابو هریره، عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه و از تابعان، عروة بن زبیر
، آنقدر حدیث جعل کردند که رضایت خاطر معاویه جلب شد. در زیر به نمونههایی از این احادیث اشاره میکنیم: ( 1) همان، ج 2
.30 - ص 37
. 2) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 126 و 127 )
ص: 38
زهري روایت میکند: عروة بن زبیر از عایشه چنین روایت کرده است: روزي نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بودم که عباس و علی
علیه السّلام وارد شدند. پیامبر فرمود: اي عایشه! این دو نفر غیر مسلمان از دنیا خواهند رفت! در حدیث دیگري از عروه نقل میکند
که گفت:
عایشه برایم نقل کرد: نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بودم که عباس و علی علیه السّلام داخل شدند: پیامبر به من فرمود: اي عایشه!
اگر خوش داري به دو نفر از اهل دوزخ بنگري، به این دو مرد که وارد شدند بنگر.
بخاري و مسلم با سندهاي متصل به عمرو بن عاص، از قول او آوردهاند که: از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که میگفت: آل
ابو طالب اولیا و دوستداران من نیستند؛ دوستداران من خدا و مؤمنان صالحند.
از ابو هریره هم روایتی نقل شده است که مضمون آن این است: علی علیه السّلام در زمان حیات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از دختر
ابو جهل خواستگاري کرد. پیامبر خشمگین شد و در خطبهاي چنین فرمود: به خدا سوگند، دختر ولی خدا نمیتواند با دختر دشمن
خدا- ابو جهل- در زیر یک سقف جمع شوند. فاطمه علیهما السّلام پاره تن من است، آنچه موجب آزار او شود موجب آزار من نیز
هست؛ اگر علی دختر ابو جهل را میخواهد، از دختر من جدا شود و هر کار میخواهد بکند ... و نیز ابو جعفر از اعمش روایت
ابو هریره با معاویه به عراق آمد و به مسجد کوفه وارد شد. دید تعداد زیادي از مردم به استقبال او «1» « عام الجماعه » میکند که در
آمدهاند؛ بر روي زانوهاي خود نشست و چند بار بر پیشانی خود زد؛ آنگاه گفت: اي مردم عراق، آیا شما گمان میکنید من بر خدا
و با این کار آتش جهنم را براي خودم فراهم میآورم! به خدا سوگند از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و «2» و رسولش دروغ میبندم
هر پیامبري حرمی ( 1) سالی که امام حسن سبط اکبر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به نفع معاویه از حکومت » : آله شنیدم که میفرمود
نامیدند ولی ابو ریّه در حاشیه کتاب اضواء، « عام الجماعه » کنار رفت تا خون مسلمانان ریخته نشود (سال 41 هجري). این سال را
صفحه 38 از 392
بود. « عام التفرقه » ص 216 میگوید: آن سال در حقیقت
این سخن ابو هریره نشان میدهد که دروغ بستن او بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از همان آغاز خلافت معاویه » : 2) ابو ریّه میگوید )
معروف بوده، به طوري که شهرت او به همه جا رسیده بوده است. چه اینکه او این سخن را در عراق گفت ولی مردم در همه جا
به نظر ما، او قبل از این زمان هم به دروغگویی شهره بود. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه «... این دروغ را از او نقل میکنند
(ج 4، ص 67 و 68 ) آورده است که: عمر او را با چوب دستیاش کتک زد و گفت: زیاد روایت نقل کردي؛ به همچون تویی
میآید که به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دروغ نسبت دهد.
ص: 39
هر کس در آن بدعتی پدید آورد لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم «1» .« ثور » و « عیر » دارد و حرم من در مدینه است. در محدوده
و من گواهی میدهم که علی در آن بدعت نهاد. چون این سخن به معاویه رسید او را ستود و پاداشی نیکو داد و به امارت « بر او باد
«2» .« مدینه منصوب کرد
معاویه صد هزار درهم به سمرة بن جندب داد تا روایت کند » : همچنین ابن ابی الحدید از استادش ابو جعفر اسکافی نقل میکند که
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّی سَ عی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ » آیه
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ » درباره علی بن ابی طالب و آیه «3» « فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ
درباره ابن ملجم نازل شده است. سمره قبول نکرد؛ دویست هزار درهم به او داد، باز هم نپذیرفت؛ «4» « اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
«5» .« سیصد هزار درهم به او داد، باز هم نپذیرفت؛ تا اینکه چهارصد هزار درهم به او داد و او پذیرفت و چنین روایتی را جعل کرد
آري معاویه نیاز داشت که از مقام و مرتبهاي برخوردار باشد تا با کسی چون امام علی علیه السّلام برابري کند؛ لذا کوشش میکرد
مقام پست خودش را بالا ببرد تا امکان مقابله با امیر مؤمنان علیه السّلام را پیدا کند؛ از این رو جایزهها میگذاشت تا در فضیلت وي
و پایگاه حکومتش حدیث جعل کنند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد.
معاویه و پدرش- چنان که روشن است- در روز فتح مکه اسلام آوردند؛ لذا از طلقاء (آزاد شدگان) به شمار » : ابو ریّه میگوید
است که به عنوان اجرت اسلام آوردنشان، از پیامبر پول میگرفتند. اوست که اساس خلافت « مؤلّفۀ قلوبهم » میآید و نیز از گروه
راستین در اسلام را ویران کرد و بعد از او تاکنون، خلافت بر اساسی، استوار نشد. دمشق را پایتخت حکومت خود قرار داد. درباره
خود او و فضیلت شام احادیث فراوانی ساختند و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت دادند. اکنون برخی از این احادیث ( 1) نام دو
محلی است در دو طرف شهر مدینه.
.63 - 2) ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 68 )
. 204 و 205 : 3) بقره 2 )
.207 : 4) بقره 2 )
. 5) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73 )
ص: 40
را ذکر میکنیم:
ترمذي روایت میکند: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درباره معاویه گفت: خداوندا! او را هدایتگر و هدایت شده قرار ده! در حدیث
دیگري آمده است که پیامبر فرمود: پروردگارا! به او کتاب و حساب بیاموز و از عذاب مصونش بدار! در روایتی دیگر، این عبارت
نیز اضافه شده است: و او را به بهشت وارد کن.
برغم فزونی احادیث بیاساسی که درباره فضایل معاویه جعل شده است، اسحاق بن راهویه- امام برجسته حدیث و استاد بخاري-
صفحه 39 از 392
«1» .« میگوید: حتی یک حدیث صحیح درباره فضیلت معاویه وجود ندارد
علامه امینی احادیث صحیحی را که هیچ خدشهاي در سند آنها نیست در نکوهش معاویه نقل کرده و گفتار جامعی درباره
«2» . غلوگراییها در شأن معاویه دارد که ما را از سخن گفتن در اینجا بینیاز میکند
تمجید کاهنان یهودي (کعب الاحبار و دنبالهروهاي وي) از شام به عنوان جایگاه فرمانروایی پیامبر، براي » : نیز استاد ابو ریّه میگوید
اغراضی بود که در دل پنهان داشتند و گرنه در گذشته روشن ساختیم که شام هیچ فضیلتی نداشت و شایسته آن همه تمجید نبود؛
جز اینکه دولت بنی امیه در آنجا پایه گذاري شد؛ دولتی که نظام حکومتی اسلام را از خلافت شایسته، به پادشاهی ستمگونه بدل
ساخت؛ دولتی که در سایه حمایت آن، فرقههاي اسلامی یکی پس از دیگري سر بر آورد و باعث فروپاشی قدرت و تجزیه دولت
اسلامی شد و در آن زمان، جعل حدیث بالا گرفت.
البته چنین شرایطی، کاهنان یهودي را بر آن داشت تا فرصت را مغتنم بشمارند و در آتش فتنه بدمند و آشوب را با انبوهی از
احادیث دروغین و نیرنگ آمیز گسترده نمایند. از جمله این دروغها این بود که در ستایش شام و ساکنان آن بغایت کوشیدند و
«3» .« اظهار داشتند که آنچه خیر است یکجا در شام فراهم آمده و آنچه شر است بتمامه در دیگر سرزمینهاست
. از جمله بافتههاي این کاهنان در فضیلت شام، آنکه پادشاهی و سلطنت پیامبر ( 1) اضواء علی السنۀ المحمدیۀ، ص 128
2) ر. ك: الغدیر- ج 10 ، ص 138 به بعد. )
. 3) اضواء علی السنۀ المحمدیۀ، ص 170 )
ص: 41
از ابو هریره- شاگرد و دست پرورده کعب الاحبار- روایت میکند: خلافت در « دلائل » در شام ظهور خواهد کرد. بیهقی در کتاب
مدینه و پادشاهی در شام خواهد بود. و باز از کعب الاحبار است: مردم شام شمشیري از شمشیرهاي خداوندند که خدا به وسیله
ایشان از تبهکاران انتقام میگیرد.
نیز روایت کردهاند: بزودي شام بر روي شما گشوده خواهد شد. پس اگر خواستید در آنجا منزل اختیار کنید، در شهري انتخاب
کنید که نامش دمشق است- پایتخت امویان- چه اینکه آن شهر مرکز ارتش اسلام در رفع فتنهها است، و خرگاه آن در سرزمینی
«1» . میگویند « غوطه » است که به آن
دمشق است. و این «2» « وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ » در آیه مبارکه « ربوه » دمشق را تا آنجا ستودند که گفتند مقصود از
گفته را به پیغمبر اکرم نسبت دادند.
ابو هریره دمشق را یکی از شهرهاي بهشت شمرده است و نیز در حدیث دیگري از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چنین نقل میکند که
«3» . فرمود: چهار شهر، از شهرهاي بهشتند: مکه، مدینه، بیت المقدس و دمشق
همچنین معاویه را- که بخوبی از کعب آموخته بود چگونه حدیث جعل کند- میبینیم که خود را این گونه میستاید که پیامبر به او
وعده داده است بزودي خلافت آن حضرت به او خواهد رسید. او در خطبهاي که بعد از بازگشت از عراق و بیعت امام حسن علیه
اي مردم، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: تو بزودي بعد از من به » : السّلام در سال 41 هجري، در شام ایراد کرد میگوید
«5» .« در آن سرزمینند «4» « ابدال » خلافت خواهی رسید. پس سرزمین مقدس را براي پایگاه حکومت خود انتخاب کن؛ چون
هنوز از آن زمان که معاویه شام را سرزمین ابدال نامید چندان نگذشته بود که احادیثی منسوب به پیامبر بر دست » : ابو ریّه میگوید
1) دشت سرسبز و خرّمی که در حومه دمشق قرار ) «6» .« آنها را آورده است « الجامع الصغیر » این ابدال ظهور کرد؛ که سیوطی در
. دارد. ر. ك: یاقوت حموي، معجم البلدان، ج 4، ص 219
.50 : 2) مؤمنون 23 )
صفحه 40 از 392
. 3) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 129 )
4) ابدال جمع بدل به معناي شریف و کریم است و به گروهی از اولیا که جهان به وجود ایشان پایدار است اطلاق میشود. )
« مترجم » ( (آنندراج
. 5) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 72 )
. 6) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 130 و 131 )
ص: 42
تاکنون از بخش عظیمی از نیرنگهاي یهودیان بداندیش نسبت به مسلمانان و دین و حاکمیّت اسلام پرده بر افتاد؛ زیرا اینان تنها به
آنچه درباره فضیلت شام گفتند اکتفا ننمودند و بسیار بر آن افزودند تا آنجا که گفتند: فرقه پیروزمند و بر حق، در شام ظهور
میکند و حتی گفتند: نزول عیسی از آسمان هم در سرزمین شام خواهد بود.
یک طایفه از امت من همیشه بر حق و پیروزمندند. خذلان و مخالفت کسی به آنان ضرر » : آمده است « بخاري » و « صحیح مسلم » در
و در روایت ابو امامه باهلی است «1» « آن طایفه در شامند » : بخاري نقل میکند .« نمیرساند و آنان بر این صفت تا قیامت باقیاند
که: آنها گروهی هستند که وقتی از پیامبر درباره ایشان سؤال شد فرمود:
«2» . در بیت المقدس و اطراف آن هستند
احمد و .« تا روز رستاخیز همواره اهل مغرب زمین بحق پیروزند » : از ابو هریره نقل شده است که پیامبر فرمود « صحیح مسلم » در
اهل شام شمشیري از » : آمده است: کعب الاحبار میگوید « کشف الخفاء » دیگران گفتهاند: مراد، مردم شام است. در کتاب
شاید » : ابو ریّه در ذیل این سخن میگوید .« شمشیرهاي خدایند که خداوند به وسیله آنان از گردنکشان و عاصیان انتقام میگیرد
مراد از عاصیان و گردنکشان در اینجا کسانی باشند که سر تسلیم در مقابل معاویه فرود نیاوردهاند و از غیر او پیروي کردهاند و مراد
«3» .« تنها امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام است « غیر » از
آري؛ کینهتوزان در شخص معاویه و شام زمینه مناسبی براي کاشتن بذر نفاق و تفرقه میان مسلمانان یافتند؛ لذا با امام امیر مؤمنان
. علیه السّلام که مصداق بارز حقیقت ( 1) صحیح بخاري، ج 4، ص 252
.( 2) نویري، نهایۀ الارب، ج 1، ص 333 . (اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 170 )
3) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 170 و 171 . از نکات قابل ذکر در اینجا این است که مردي با کعب الاحبار برخورد کرد و )
پس از سلام، براي او دعا کرد. کعب پرسید که اهل کجاست؟ پاسخ داد: اهل شام. کعب گفت:
شاید تو از گروهی هستی که هفتاد هزار از آنها بدون حسابرسی وارد بهشت میشوند. آن مرد گفت: این گروه کیانند، گفت: مردم
دمشق! گفت: از آنان نیستم. گفت: احتمالا تو از کسانی هستی که خداوند روزانه دوبار به آنان نظر رحمت میکند. گفت: اینان
چه کسانی هستند؟ گفت: مردم فلسطین. مرد گفت: آري من فلسطینی هستم. در روایت دیگري است که گفت: نکند تو از کسانی
هستی که هر شهید آنان هفتاد نفر را شفاعت میکند.
مرد پرسید ایشان کیانند؟ گفت: مردم حمص. (تاریخ ابن عساکر، ج 1، ص 57 ). ابو ریّه میگوید: حمص همان شهري است که
جسد کعب در آنجا دفن شد.
ص: 43
درخشان اسلام (اسلام ناب) بود دشمنی ورزیدند و همه همّت خود را بر سر دشمنی با او و اسلام، در قالب تمجید از معاویه و شام
نهادند.
از پدرم پرسیدم: » : ابن جوزي از عبد اللّه بن احمد بن حنبل نقل میکند که گفت
صفحه 41 از 392
نظرت درباره علی و معاویه چیست؟ پس از لحظهاي درنگ گفت: درباره آن دو چه بگویم؛ علی علیه السّلام دشمنان زیادي داشت.
این بدخواهان به قصد یافتن عیبی در او کوششها کردند ولی چیزي به دست نیاوردند؛ لذا جانب مردي را گرفتند که با آن حضرت
از در خصومت در آمده و به پیکار او کمر بسته بود، (منظورش معاویه است) پس به قصد توطئه علیه علی علیه السّلام بر گرد او
«1» .« جمع شدند
ابن جوزي با این سخن به روایات بیاساسی که در فضایل معاویه ساخته و پرداخته بودند اشاره میکند.- وي » : ابن حجر میگوید
میگوید:- درباره فضایل معاویه احادیث زیادي در دست است که هیچکدام سند درستی ندارند. اسحاق بن راهویه، نسائی و
«2» .« دیگران نیز به این امر گواهی قطعی دادهاند
باب ذکر » : از صحیح خود، باب ویژه درباره معاویه را چنین عنوانگذاري کرده است « الفضائل » جالب توجه اینکه بخاري، در کتاب
و جرأت نکرده است که همچون سایر ابواب، بر آن عنوان فضایل بنهد و اساسا در آن باب از نکته قابل ملاحظهاي یاد « معاویه
بخاري » میگوید « صحیح بخاري » و دیگران هم به همین شکل عمل کردهاند؛ لذا ابن حجر در شرح «4» ابن جوزي «3» . نکرده است
در این شرح حال از لفظ ذکر، استفاده کرد و بر آن اطلاق فضیلت یا منقبت نکرد؛ زیرا از احادیث ذکر شده در این باب هیچ
به دیگر سخن: از احادیثی که در ضمن این شرح حال آورده است فضیلتی بر نمیآید. در گذشته «5» .« فضیلتی به دست نمیآید
هم معلوم شد که هیچ حدیثی درباره معاویه صحیح نیست.
هنگامی که نسائی به دمشق آمد، از وي درباره فضایل و برتري معاویه سؤال شد. وي گفت: آیا معاویه به » : ذهبی روایت میکند
. برابري رضایت نمیدهد که در پی ( 1) الموضوعات، ج 2، ص 24
. 2) ابن حجر، فتح الباري بشرح البخاري، ج 7، ص 81 )
3) صحیح بخاري، ج 5، ص 35 )
. 4) الموضوعات، ج 2، ص 15 )
. 5) فتح الباري، ج 7، ص 81 )
ص: 44
برتري است.- او همچنین میگوید:- به خاطر این اظهار نظر، حاضران در مسجد یکی پس از دیگري او را میراندند و بر دو پهلوي
«1» .« او فشار وارد میکردند تا اینکه از مسجد اخراج گردید و سپس به مکه برده شد و در آنجا در گذشت
در تمام دوره پس از معاویه تا زمانی که سلطه امویان پابرجا بود نیز امور بر همین منوال میگذشت؛ مثلا مشاهده میکنیم که هشام
« وَ الَّذِي تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ » بن عبد الملک اطرافیان و عالم نمایان چاپلوس آن عصر را وا داشت که روایت کنند: آیه
«3» . درباره علی علیه السّلام نازل شده است و آنان نیز دستور او را پذیرفتند «2»
6. جعل حدیث در همسویی با خواست عوام الناس و چشم داشتن به اموال و ثروتی که در اختیار آنان است.
قصه پردازان حرفهاي از این گروهند. آنان اساطیر و افسانههاي کهن و حوادث عجیب و غریب را براي مردم نقل میکردند تا پول،
کمکهاي غیر نقدي و غذاي اضافی آنان را به چنگ آورند.
حدیث سازي براي خشنودي عوام و مورد قبول واقع شدن نزد آنان و به دست آوردن دلشان جهت حضور در مجالس وعظ و
گستراندن و پر جمعیت کردن حلقههاي بحث در آن زمان امري رایج بوده و همچنان ادامه دارد.
گروهی از جاعلان حدیث گدایانی بودند که مدتها در بازار یا مسجد میایستادند و به جعل » : قرطبی در مقدمه تفسیرش میگوید
«4» .« حدیث میپرداختند و احادیث ساختگی را با سندهاي راست نمایی که از قبل درست کرده بودند براي مردم نقل میکردند
گروهی هم هستند که حفظ احادیث برایشان دشوار است؛ لذا آنا و در لحظه نیاز اقدام به جعل حدیث » : ابن جوزي میگوید
صفحه 42 از 392
را « اللّهم لا تشبع بطنه » میکنند و یا چون میبینند نقل حدیث ( 1) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 14 ، ص 132 . همو است که حدیث
روایت کرده است.
را نقل « اللّهمّ لا تشبع بطنه » از او خواستند تا حدیثی در فضیلت معاویه نقل کند؛ گفت: کدام فضیلت؟ آیا حدیث » : ذهبی میگوید
. ر. ك: همان، ص 129 .«؟ کنم
.11 : 2) نور 24 )
تاریخ » 3) هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الآثار و الأخبار، ص 137 و 199 . به نقل از سباعی از ابن عساکر در کتاب )
.« دمشق
. 4) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 79 )
ص: 45
از حفظ، معروف و مقبول است، سخنانی غریب و شگفتآور که میتواند خواست آنان را برآورده سازد، نقل میکنند. این گروه
دو دستهاند: دسته اول داستان پردازان (قصّاص) هستند که بیشتر بدبختی هم به وسیله آنان دامن زده میشد؛ زیرا اینان احادیثی با
ظاهري آراسته و دلپسند میساختند؛ در حالی که در احادیث صحیح چنین چیزهایی کمتر یافت میشود. چون حفظ احادیث بر این
طایفه دشوار است و احیانا فاقد تقوي و دینند و حاضران در مجلس هم ناآگاهند لذا هر چه میخواهند میگویند. دو نفر از فقیهان
ثقه از یکی از این داستان سرایان زمان ما که مردي عابدنما و زاهد پیشه بود، برایم نقل کردند که وي به آن دو گفت: پیامبر خدا
صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هر کس در روز عاشورا فلان عمل را انجام بدهد چه مقدار ثواب خواهد برد و هر کس فلان کار را
بکند، چه و چه ... تا آخر، سپس آن دو به او گفتند: این احادیث را از کجا آوردهاي؟ گفت: راستش را بخواهید، اینها را از جایی
.« نگرفتهام و اصلا با آن آشنایی ندارم بلکه اکنون در دم آنها را ساختم
بدون شک داستان سرایان انسانهاي شر آفرین و نگون بختی هستند که مردم به آنان توجهی ندارند. نه » : وي در ادامه میگوید
دنیاي آبادي دارند نه آخرتی.
یکی از داستانسرایان زمان ما کتابی فراهم آورده است که در بخشی از آن میگوید:
حسن و حسین بر عمر بن خطاب وارد شدند و او مشغول کاري بود. چون کارش تمام شد، سرش را بالا آورد و آن دو را دید؛ از
جا برخاست و آن دو را بوسید و به هر یک هزار درهم بخشید و گفت: مرا ببخشید متوجه ورود شما نشدم. آن دو بزرگوار برگشته
و نزد پدرشان علی علیه السّلام از عمر تشکر کردند، حضرت فرمود: از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود: عمر بن
خطاب نور اسلام و چراغ اهل بهشت است. ایشان به نزد عمر بازگشتند و حدیث را براي او نقل کردند. وي دوات و کاغذي
خواست و نوشت: بسم اللّه الرحمان الرحیم؛ سروران جوانان اهل بهشت از پدرشان علی مرتضی از جدشان محمد مصطفی برایم
روایت کردند که پیامبر فرمود: عمر نور اسلام در دنیا و چراغ بهشتیان در بهشت است. سپس وصیت کرد که وقتی او را کفن کردند
این نوشته را روي سینهاش بگذارند و چنین شد. چون صبح شد، نوشته را بر روي قبرش یافتند که در آن آمده بود: راست گفتند
حسن و حسین و پدرشان و
ص: 46
.« جدشان که عمر نور اسلام و چراغ اهل بهشت است
وقاحت و بیشرمی این مرد تا جایی است که مثل چنین حدیثی را در کتابش آورده و به این هم اکتفا نکرده » : ابن جوزي میگوید
و کتابش را بر بعضی از فقهاي بزرگ عرضه کرده است. ایشان هم بر نوشته او تأیید نگاشتهاند؛ بیآنکه خود او یا آن فقها، بدانند
که چنین امري محال است. آري این جهل فراوانی است که روشن میشود وي از ناآگاهترین انسانهایی است که حتی بوي نقل
صفحه 43 از 392
«1» .« حدیث هم به شامهاش نخورده است و شاید این مطلب را از بعضی رهگذران شنیده باشد
امام احمد بن حنبل میگوید: دروغگوترین مردمان، گدایان و داستانسرایان هستند. از ابو قلابه نیز نقل شده است: علم را نابود
نساخت مگر این داستانسرایان.
«2» . ابو عبد الرحمان میگفت: از قصّاص بر حذر باشید
کسی که قصه خوانی در مساجد را به راه انداخت معاویۀ بن ابی سفیان بود.
قصه خوانی و افسانهپردازي از بدعتهاي جدیدي است که به » : از نافع و دیگر عالمان نقل میکند « اخبار المدینه » زبیر بن بکار در
ولی ما در بحث از اسرائیلیات خواهیم گفت که داستانسرایی در مساجد، در اواخر «3» .« دست معاویه در سالهاي فتنه به راه افتاد
دوران خلافت عمر به راه افتاد. تمیم داري از وي اجازه خواست که در مسجد بایستد و براي مردم قصه بگوید و عمر به وي اجازه
«4» . داد
بر خلاف معاویه «5» . این امر در زمان عثمان هم ادامه داشت تا اینکه امیر مؤمنان علیه السّلام در زمان خود اینان را از مساجد راند
که از زمان رخصت دادن عمر، بر تداوم آن در مساجد اصرار میورزید.
کسی که قصه خوانی در مساجد را اشاعه داد، کعب الاحبار بود. وي در روزگار فتنه و آشوب فرصت را غنیمت شمرد و به خاطر
( کینهتوزياي که با اسلام داشت، چون سیاست معاویه را بستر مناسبی یافت به اشاعه افسانههاي بیاساس در بین مردم پرداخت. ( 1
. الموضوعات، ج 1، ص 44 و 45
. 2) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 124 )
3). همان. )
. 4) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 447 )
. 5) احمد امین، فجر الاسلام، ص 159 و 160 )
ص: 47
عمر وي را تهدید کرد که اگر به داستانسرایی و خرافهبافیهاي خود ادامه دهد، او را به سرزمین بوزینگان- یعنی شهرهاي یهودي
نشین- تبعید خواهد کرد. البته کعب در برابر این تهدید چارهاي جز تسلیم نداشت ولی با ناراحتی و حقد تمام لب فرو بست. جز
آنکه در پنهان کار خود را ادامه میداد و چنانچه [در بخش اسرائیلیات خواهد آمد به همین جهت اسلام آورده بود که خرافهپرانی
کند و در عقاید مسلمانان خدشه وارد کند؛ و هرگز با چنین تهدیدهایی دست بردار نبود.
ابو ریّه میگوید: چندي نگذشت که فرصت توطئه برایش فراهم آمد. در توطئه قتل عمر که گروهی سرّي آن را طراحی کرده
بودند دست داشت و به گستردن آتش آن دامن میزد؛ چون با کشته شدن عمر زمینه را مساعد یافت تا آزادانه عمل کند و با تمام
توان به اشاعه و گسترش اسرائیلیات که باعث لکهدار شدن چهره تابان دین میشد، بپردازد و در این مهم، شاگردان برجستهاش،
عبد اللّه بن عمرو بن عاص، عبد اللّه بن عمر بن خطاب و ابو هریره به او کمک کردند.
این کاهن یهودي فرصت طلب که در شخصیت معاویه، تحقق اهداف و امکان رواج اسرائیلیات را یافته بود، فرصت را از دست نداد
و از زمان عثمان دست به کار شد. در زمان عثمان که آتش فتنه روشن شد و شعلههاي آن برافروخته گردید و دامن عثمان را
گرفت، کعب الاحبار این کاهن حیلهگر این فرصت را از دست نداد و با تمام قدرت به صحنه آمد و با حیلههاي برخواسته از روح
کینهتوز یهودانهاش آنچه در توان داشت در شعلهورتر کردن آتش فتنه کوشید. از جمله حیلههایش در این فتنه، به راه انداختن
موجی بود با این عنوان که: خلافت پس از عثمان از آن معاویه خواهد بود. وکیع از اعمش از ابو صالح نقل میکند که: شتربانی،
شتر خود را میبرد و میگفت:
صفحه 44 از 392
کعب که دیده بود معاویه بر قاطري سوار میشد، گفت: بلکه امیر «1» امیر بعد از عثمان علی است* و زبیر داراي اخلاق پسنده است
:( ص 51 . (اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 180 ،« النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیۀ و بنی هشام » بعد از او، ( 1) مقریزي، کتاب
انّ الأمیر بعده علیّ و فی الزبیر خلق رضیّ
ص: 48
صاحب قاطر- یعنی معاویه- است. این سخن به گوش معاویه رسید. نزد کعب آمد و گفت: اي ابا اسحاق چگونه این سخن را بر
زبان میرانی در حالی که در میان مردم امثال علی، زبیر و اصحاب محمد وجود دارند. کعب گفت: تو صاحب خلافت هستی- و
شاید هم، بر حسب عادتش گفته باشد: این موضوع را در تورات دیدهام- معاویه این جسارت کعب را ارج نهاد و او را به انواع
نعمتها متنعم ساخت.
به شهادت تاریخ، این کاهن در زمان عثمان به شام رفت و تحت کنف حمایت معاویه قرار گرفت. معاویه وي را از مقرّبان و
نزدیکان خود ساخت تا با نقل روایات دروغ و نشر اسرائیلیات در ضمن قصههاي خود به تأیید او بپردازد و پایههاي حکومت وي را
استوار سازد.
و هموست که احادیث «1» « معاویه شخصا کعب را مأمور کرده بود که در شام به قصه گویی بپردازد » : ابن حجر عسقلانی میگوید
فضیلت شام و ساکنان آن را، شخصا یا توسط شاگردانش اشاعه داد.
اقسام جاعلان حدیث
ابن جوزي راویانی را که در احادیث آنان خلل راه یافته و روایاتشان جعلی یا واژگون است به پنج گروه تقسیم میکند:
گروه اول: کسانی که در تنگناي زندگی زاهد گونه گرفتار شده بودند و در نتیجه از ضبط و تشخیص کامل روایات غافل بودند و
برخی هم کتابهایشان از بین رفته یا گم شده یا سوخته بود و یا خود آن را زیر خاك پنهان کرده بودند و تنها از حفظ، نقل حدیث
میکردند و بیشتر به اشتباه دچار میشدند. این گروه، گاه حدیث مسندي را مرسل و گاه حدیث مقطوع السندي را مسند نقل
میکردند و گاه سندي را جا به جا میکردند و گاهی هم دو حدیث را به هم میآمیختند.
گروه دوم: کسانی که در نقل حدیث خود را به زحمت نمیانداختند و چندان دقتی در اخذ و تلقی حدیث بر خود روا نمیداشتند؛
از این رو در احادیث اینان نیز خلط و اشتباه فراوان دیده میشود. ( 1) ابن حجر عسقلانی، الإصابه، ج 3، ص 316 . نیز ر. ك: اضواء
.179 - علی السنۀ المحمدیه، ص 181
ص: 49
گروه سوم: افراد ثقه و مورد اعتماد بودند ولی در پایان عمر دچار اختلال ذهنی گردیدند؛ از این رو احادیث صحیح و سقیم را به
هم درآمیختند.
گروه چهارم: کسانی که از درك کاملی برخوردار نبودند و هر چه بر آنان تلقین میشد باور میکردند. برخی از اینان میپنداشتند
که احادیث [مجعول را خود بدون واسطه شنیدهاند؛ در حالی که چنین نبود یا میپنداشتند نسبت دادن حدیثی به کسی که از وي
نشنیدهاند جایز است و بسا که به برخی از اینان گفته میشد: این مجموعه احادیث که مستقیما نقل میکنی، آیا خود شنیدهاي؟ در
پاسخ میگفت:
نه؛ ولی کسی که به واسطه او نقل کردهام مرده است؛ لذا خود به جاي او روایت میکنم؟ حتی برخی از فرزندان اینان احادیثی
جعل مینمودند و بر پدر عرضه میکردند و او ثبت مینمود؛ بدون آنکه بداند جعلی است.
صفحه 45 از 392
گروه پنجم: کسانی که از روي عمد و قصد، جعل حدیث میکردند؛ اینان خود سه دستهاند:
دسته اول: آنان که حدیثی را به غلط یا اشتباه نقل کرده، سپس به اشتباه خود پی میبردند؛ ولی از تصحیح اشتباه خود سرباز
میزدند و بر خطاي خود پافشاري مینمودند؛ مبادا رسوا شوند و به آنان نسبت خطا و اشتباه داده شود.
دسته دوم: آنان که از راویان دروغپرداز و ضعیف- با آنکه آنان را بر این صفت میشناختهاند- روایت کردهاند ولی در نامهاي
آنان تدلیس کردهاند که گناه، متوجه این جاعلان تدلیسگر است.
دسته سوم: گروهی که آگاهانه و از روي اراده، آشکارا به جعل حدیث پرداختهاند.
در این دسته، بعضی چون زنادقه به منظور ایجاد فساد در شریعت و القاي شبهه در قلوب مؤمنین و بازیچه قرار دادن دین به این کار
دست میزدند؛ امثال ابن ابی العوجاء، که به تنهایی چهار هزار حدیث جعل کرده و برخی افراد دیگر که تعداد زیادي حدیث
ساختند و در آن حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نمایاندند و برخی چون گروههاي متعصب جاهلی که در راستاي یاري
مذهب و مرام خویش به جعل حدیث میپرداختند و چنان میپنداشتند که این کار رواست.
ص: 50
بعضی دیگر، صوفیان زاهد مآب بودند که احادیثی در نوید و بیم خلق ساختند تا به پندار خویش مردم را بر انجام نیکوکاري و
وانهادن بدکاري برانگیزند. مفهوم این کار این بود که شریعت ناقص و نیازمند تکمیل است و اینان با این عمل به تکمیل شریعت
همّت گماردهاند.
گروه دیگر کسانی بودند که جعل سند براي هر کلام نیکو را جایز میشمردند.
محمد بن خالد از پدرش روایت میکند که گفت: از محمد بن سعید شنیدم که میگفت: اگر کلامی که نقل میکنید سخنی نیکو
باشد اشکالی ندارد براي آن سند جعل کنید.
عدهاي دیگر جهت نزدیک شدن به دربار سلاطین یا به دست آوردن عطا و بخششی، به جعل حدیث اقدام میکردند. از قبیل غیاث
را براي نزدیک شدن به دستگاه مهدي عباسی جعل کرد؛ چون میدانست او «1» « لا سبق إلّا فی ... جناح » بن ابراهیم که حدیث
کبوتر بازي را دوست میدارد.
پارهاي، حدیث را در جواب پرسش کنندگان به گونهاي جعل میکردند که نزد آنان از جایگاه و منزلت والایی برخوردار گردند.
برخی هم حدیث را در ستایش با نکوهش بعضی از مردم در جهت نیل به اهداف مختلفی میساختند؛ همچون احادیث جعل شده
در ستایش یا نکوهش شافعی و ابو حنیفه.
عدّهاي هم احادیث عجیب و غریب جعل میکردند تا نظر مردم را به خود جلب کنند؛ همچون داستانسرایان (قصّاصون) که بیشترین
سهم را در جعل حدیث داشتند. احادیثی با ظاهري آراسته و دلپسند جعل میکردند که در کتب صحاح، چنین احادیثی کمتر یافت
میشود. بدون شک اینان انسانهایی فرومایهاند که از چشم خلق افتادهاند و نه دنیا دارند و نه آخرت. گروهی از این افسانه سرایان
بغایت نیرنگ باز بودند؛ چون حدیث را میپرداختند و به هر کس که میخواستند بویژه شخصیتهاي جا افتاده و داراي منزلت اسناد
میدادند.
احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد الرصافه (در بغداد) نماز گزاردند. قصّاصی (ق ّ ص ه » : جعفر بن محمد طیالسی میگوید
پرداز) پیش روي آنان بپا خواست و ( 1) یعنی: شرط بندي نشاید جز در چند چیز، از جمله پرنده، که مقصود کبوتر است.
ص: 51
گفت: احمد بن حنبل و یحیی بن معین از عبد الرزاق از معمر از قتاده از انس برایمان روایت کردند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و
«... هر کس بگوید لا اله الا اللّه خداوند براي هر کلمه آن پرندهاي میآفریند که منقارش از طلا و پرش از مرجان است » : آله فرمود
صفحه 46 از 392
و داستان را تا حدود بیست ورق نقل کرد. احمد با تعجب به یحیی نگریست و یحیی به او.
احمد به یحیی گفت: تو چنین حدیثی را براي او نقل کردهاي؟ یحیی گفت: به خدا سوگند این قصه را اکنون میشنوم. چون
داستان سراییاش پایان یافت و از بخشش مردم بهرهمند شد به انتظار کمک دیگران، در گوشهاي نشست. یحیی به او اشاره کرد که
جلو بیاید؛ او هم به گمان دریافت بخشش جلو آمد، یحیی به وي گفت: چه کسی براي تو چنین حدیثی نقل کرده است؟ گفت:
احمد بن حنبل و یحیی بن معین.
یحیی جواب داد: من یحیی هستم و این هم احمد؛ هرگز چنین حدیثی در احادیث رسول خدا نشنیدهام و تو اگر چارهاي جز دروغ
گفتن نداري، از زبان دیگران دروغ جعل کن! گفت: تو یحیی بن معین هستی؟ گفت: آري، جواب داد: بسیار شنیده بودم یحیی بن
معین مرد احمقی است ولی تا این ساعت یقین پیدا نکرده بودم. یحیی خطاب به وي گفت: چگونه دانستی من احمق هستم؟ گفت:
از آنجا که تو گمان میکنی در جهان یحیی بن معین و احمد بن حنبل جز شما دو نفر نیست. من این حدیث را از 17 نفر به نام
احمد بن حنبل و یحیی بن معین نوشتهام. احمد آستین خود را بر چهره نهاد و گفت: ماجرا را رها کن تا برخیزد و به گونهاي که
«1» .« گویا آن دو را مسخره میکرد از جا برخاست
چهرههاي بارز در جعل حدیث
کسانی که به دروغگویی و جعل حدیث و نسبت دادن آن به پیامبر شهرهاند چهار » : میگوید « سنن » ابو عبد الرحمان نسائی صاحب
«2» .« نفرند: ابن ابی یحیی در مدینه، واقدي در بغداد، مقاتل بن سلیمان در خراسان و محمد بن سعید معروف به مصلوب در شام
.35 - اکنون به شرح حال هر یک از این چهار نفر میپردازیم و روشن خواهیم ( 1) الموضوعات، ج 1، ص 46
. نوشته نسائی، ص 123 ،« الضعفا و المتروکین » 2) ر. ك: پیوست کتاب )
ص: 52
ساخت که سه نفر نخست از این تهمت مبرّا هستند:
1. ابن ابی یحیی: ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی؛ نام او سمعان اسلمی مدنی است. از زهري و یحیی بن سعید انصاري
حدیث نقل کرده و ثوري و امام شافعی راویان او هستند. وي متهم به قدري بودن، تشیع و دروغگویی است.
ابن جریج و ثوري و دیگر .« من از ابراهیم حدیث منکري- جز از طریق مشایخی که مورد احتمالاند- ندیدهام » : ابن عديّ میگوید
بزرگان از وي نقل حدیث کردهاند.
مالک است. این کتاب را شافعی- در « موطّأ » نام نهاده است که چندین برابر « الموطّأ » کتابی در روایات مسند فراهم کرده و آن را
شافعی هم از آن، احادیثی آمده است، شافعی درباره او « مسند » مصر- از او نقل کرده ولی به طور صریح از او یاد نکرده است. در
شمرده است. « ثقه » ، بدین طریق او را « ابراهیم از بلندایی فرو افتد اولیتر است تا دروغ بگوید » : گفته است
از احمد بن محمد بن سعید یعنی ابن عقده پرسیدم: » : ابو احمد ابن عدي میگوید
آیا- غیر از شافعی- کسی را که به نیکی از ابراهیم یاد کرده باشد میشناسی؟ گفت:
آري؛ این مطلب را احمد بن یحیی أودي از حمدان بن اصفهانی نقل کرده است. به وي گفتم: آیا به احادیث ابراهیم بن ابی یحیی
اعتماد داري؟ گفت: آري. همچنین احمد بن محمد بن سعید گفت: در احادیث ابراهیم زیاد دقت کردهام؛ حدیث نادرست در آن
ندیدهام.- ابن عدي میگوید:- این مطلب درست است. من نیز در احادیث او دقت فراوان کردهام و در آن، حدیث نادرست- جز از
طریق شیوخی که محتمل است کار آنان باشد- ندیدهام. احادیث نادرست و منکر یا به دست راویان وي یا برخی شیوخ وي نقل
صفحه 47 از 392
.« شده است. ابراهیم هم از جمله کسانی بوده که حدیث او را مینگاشته است
البته باید گفت این مرد احیانا به برخی از سلف توهین میکرده و از این رو گاهی به اعتزال متهم شده و گاه چوب رافضیگري و
در حالی که مردي درست کردار و داراي احادیث صحیح است و جاي هیچ طعن و خردهاي بر او «1» ؛ شیعه بودن را خورده است
. نیست؛ جرم او این است که مخلص اهل بیت و از یاران ایشان است. ( 1) ر. ك: سیر اعلام النبلاء، ج 8، ص 450 ، شماره 119
. تهذیب التهذیب، ج 1، ص 158 ، شماره 284
ص: 53
ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی هم » : شیخ طوسی او را از راویان و اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام میشمارد و میگوید
پیوند اسلم و از مردم مدینه است. از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت کرده است و چون فقط از راویان احادیث شیعه
است عامه او را ضعیف شمردهاند. یعقوب بن سفیان در تاریخ خود، از جمله اسباب تضعیف وي را بدگویی او نسبت به برخی
سلف دانسته است. برخی از افراد ثقه- از میان عامه- گفتهاند: هر چه واقدي نوشته است، در واقع نوشتههاي ابراهیم بن محمد بن
ابی یحیی است. واقدي آنها را نقل کرده و به خود نسبت داده است.
شیخ طوسی نیز به .« ابراهیم کتابی منظم در زمینه حلال و حرام تألیف کرده که همه آن را از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است
«1» . او سند روایتی دارد
2. واقدي: ابو عبد اللّه محمد بن عمر بن واقد اسلمی از مردم مدینه، قاضی و علّامه زمان خود و صاحب تألیفات زیاد در زمینه
حدیث و مغازي (جنگها)؛ به رغم ضعیف شمرده شدن وي، یکی از منابع درست روایت است. وي از دیگر تابعان و طبقه پس از
ایشان در حجاز و شام و جز آن، حدیث روایت کرده است. بیشتر بر تضعیف وي نظر دادهاند، جز گروهی که او را توثیق کردهاند.
واقدي امین مردم در میان همه مسلمانان است. وي داناترین مردم » : از جمله توثیق کنندگان وي ابراهیم حربی است که میگوید
نسبت به اسلام است. ابراهیم بن جابر فقیه میگوید: از ابوبکر صاغانی- هنگامی که از واقدي نامی به میان آورد- شنیدم که گفت:
.« به خدا سوگند اگر وي را ثقه نمیدانستم از او روایت نمیکردم؛ ابو بکر بن ابی شیبه، ابو عبید و دیگران هم از او روایت کردهاند
از مصعب بن عبد اللّه شنیدم که گفت: واقدي ثقه و » : از ابراهیم حربی گواهی دیگري هم درباره واقدي رسیده است. او میگوید
مورد اطمینان است. از معن بن عیسی درباره واقدي سؤال شد. گفت: از همچو منی درباره شخصیت واقدي میپرسید؟! از او باید
درباره من سؤال شود! ذهبی گوید: از ابن نمیر درباره وي سؤال کردم. گفت: احادیث او در اینجا (شام) کاملا درست است. اما
درباره روایاتی که در مدینه روایت کرده است، باید از اهل مدینه پرسید؛ آنان بهتر میدانند. از یزید بن هارون درباره او روایت
. شده که واقدي ثقه است. ( 1) ر. ك: شیخ طوسی، الفهرست، ص 16 ، شماره 24
ص: 54
.« - حربی میگوید:- از ابو عبد اللّه شنیدم که گفت: واقدي ثقه است
در مقابل این توثیقها کسانی هم او را تضعیف کردهاند. یحیی بن معین میگوید:
.« واقدي بیست هزار حدیث غریب و باورنکردنی از زبان پیامبر جعل کرده است »
واقدي » : از ابن معین نقل شده است .« شافعی به من گفت: کتابهاي واقدي یکسره دروغ است » : یونس بن عبد الاعلی نیز میگوید
و از احمد بن حنبل رسیده است که: ؛« حدیثش ارزش نوشتن ندارد » : مرّه نیز میگوید .« انسان قابل اعتنایی نیست
مسلّم است که واقدي ضعیف است؛ از این رو نوشتههاي او درباره جنگهاي پیامبر و تاریخ » : ذهبی میگوید .« واقدي کذّاب است »
قابل استناد است امّا احادیث او درباره احکام، شایسته توجّه نیست، چه اینکه در کتب صحاح ششگانه و مسند احمد که نقل
احادیث از افراد ضعیف بلکه متروك را روا داشتهاند؛ با این وصف حتی یک حدیث از واقدي نیاوردهاند.- وي اضافه میکند:-
صفحه 48 از 392
البته به نظر میرسد به رغم ضعیف شمردن وي، احادیثش هم قابل کتابت است و هم قابل روایت؛ زیرا نمیتوان او را به جعل
«1» .« حدیث متّهم کرد و کسانی که درباره او چیزي گفتهاند، از جهات مختلفی میتوان گفت سخنی گزاف و بیهوده گفتهاند
گفتار ذهبی به نظر میرسد درست است؛ چون واقدي از رجال تاریخ و سیره نگار و سرگذشت جنگهاي اولیّه اسلامی است نه از
رجال فقه و حدیث و تفسیر. مهم آن است که وي جعل حدیث نکرده است؛ اگر چه در مواردي سره را با ناسره در آمیخته است و
این، اگر چه عیب است ولی شیوه همه ارباب تاریخ و سیرهنویسان است و کسانی چون ابن جریر، ابن اثیر، ابو الفداء و دیگر
تاریخنویسان بزرگ از این شیوه به دور نبودهاند. وي در سال 130 به دنیا آمد و در سال 217 در زمانی که از طرف مأمون در لشکر
مهدي عباسی منصب قضاوت داشت، در بغداد دیده از جهان فرو بست.
3. مقاتل بن سلیمان: ابن بشیر خراسانی مروزي اصالتا از بلخ است. به بصره هجرت کرد و از آنجا به بغداد رفت و در آن شهر به
3 و دیگر کتابهاي - 454 ، شماره 172 . تاریخ بغداد، ج 3، ص 21 - نقل حدیث پرداخت. وي از ( 1) سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 469
مهم شرح حال.
ص: 55
مفسران مشهور قرآن بود که تفسیر معروفی هم از او به جا مانده است. او دانش را از مجاهد، عکرمه، ضحاك و دیگر تابعان بزرگ
آموخت و از دانشوران فرزانه گشت.
تفسیر او از همان آغاز مورد توجه .« همه مردم در زمینه تفسیر ریزهخوار سفره دانش مقاتل بن سلیمان هستند » : امام شافعی میگوید
و عنایت همه دانشمندان بود. برخی از بیخردان از روي حسادت وي را به جعل حدیث متهم ساختند. وقتی از ابراهیم حربی سؤال
شد چرا مردم بر مقاتل بن سلیمان طعن میزنند، گفت: چون بر او رشک میبرند. وي از طریق امام صادق علیه السّلام حدیثی مسند
از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل کرده است که بیانگر منزلت رفیع و جایگاه برجسته او نزد امامان اهل بیت علیهم السّلام است. شیخ
طوسی او را در زمره اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام شمرده است. در گذشته، هنگام بحث از طرق ابن عباس شرح
او به سال 150 وفات یافت. «1» . حال وي را آوردیم و معلوم شد که مردي صالح و غیر قابل طعن است
4. محمد بن سعید مصلوب؛ از مردم دمشق بود. متهم به زندقه گردید و توسط ابو جعفر عباسی به دار آویخته شد. حدیث دروغ
را او جعل کرد و آن را از طریق حمید از انس به پیامبر نسبت « من خاتم پیامبرانم، پیامبر دیگري پس از من نیست مگر خدا بخواهد »
حدیث جعل «2» . داد. وي این استثناي آخر حدیث را به خاطر تأیید مذهب کفرآلود خودش جعل کرده و به پیامبر نسبت داده است
اگر کلامی که نقل میشود سخن نیکویی » : گفته است «3» . میکرد و براي آن، سند هم میساخت. او حتی دعوي پیامبري کرد
«4» .« او از روي عمد حدیث جعل میکرد » : از احمد بن حنبل نقل شده است .« باشد اشکالی ندارد براي آن سند جعل شود
نام آنان را آوردهام. برخی « ال ّ ض عفاء و المتروکین » دروغگویان و جعل کنندگان حدیث، بسیارند و در کتاب » : ابن جوزي میگوید
از جاعلان بزرگ حدیث عبارتند از:
.160 - محمد بن سعید شامی مصلوب، ( 1) ر. ك: تاریخ بغداد، ج 13 ، ص 169 «5» ، وهب بن وهب قاضی، محمد بن سائب کلبی
وفیات الاعیان، ج 5، ص 255 ، شماره 733 و دیگر کتابهاي برجسته شرح حال.
. 2) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 78 )
. ص 124 ،« الضعفاء و المتروکین » 3) پیوست کتاب )
. 4) ذهبی، میزان الاعتدال، ج 3، ص 561 ، شماره 7592 )
5) خواهیم گفت که محمد بن سائب کلبی از این تهمت مبرّا است. )
ص: 56
صفحه 49 از 392
ابو داوود نخعی، اسحاق بن نجیح ملطی، غیاث بن ابراهیم نخعی، مغیرة بن سعید کوفی، احمد بن عبد اللّه جویباري، مأمون بن احمد
وي از ابو عبد اللّه محمد بن عباس صبّی نقل میکند که گفت: .« هروي، محمد بن عکاشه کرمانی و محمد بن قاسم کانکانی
از سهل بن سري شنیدم: احمد بن عبد اللّه جویباري و محمد بن عکاشه کرمانی و محمد بن تمیم فارابی بیش از ده هزار حدیث از »
«1» .« زبان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله جعل کردهاند
علامه امینی فهرستی از اسامی جعلکنندگان حدیث را که آشکارا و بیمحابا بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دروغ بستهاند تحت
آورده و در آنجا به نام مهمترین افرادي که جعل حدیث کردهاند « الغدیر » در کتاب ارزشمند « سلسلۀ الکذّابین و الوضّاعین » عنوان
1. ابراهیم بن فضل، ابو منصور اصفهانی (متوفاي 530 ) یکی از «2» : اشاره کرده است. در اینجا نمونههایی از آن را میآوریم
حافظان حدیث به شمار میآید. وي در بازار اصفهان میایستاد و از حفظ- و با سند مجعول- حدیث میساخت و نقل میکرد.
او را در بازار دیدم که احادیث ناشناختهاي را با سندهاي ساختگی روایت میکرد. با دقّت در او تأمل کردم؛ به » : معمر میگوید
.« صورت شیطان به نظرم آمد
2. ابراهیم بن هدبه بصري؛ دروغگویی که اباطیل فراوان نقل کرد. او از زبان انس حدیث جعل میکرد. وي از رقاصان بصره بود
که براي رقص به مجالس عروسی دعوت میشد و شراب مینوشید، تا سال 200 زنده بود.
3. احمد بن حسن بن ابان بصري؛ از اساتید بزرگ طبرانی است. او کذّابی بود که از زبان افراد ثقه حدیث جعل میکرد.
4. احمد بن داوود، پسر خواهر عبد الرزاق؛ از دروغگوترین مردمان بود. همه احادیثش منکر (ناشناخته) است.
من او را در زمینه جعل » : 5. احمد بن عبد اللّه شیبانی، ابو علی جویباري؛ دروغگویی که حدیث بسیار ساخت. بیهقی میگوید
حدیث خوب میشناسم؛ او بیش از هزار حدیث از زبان پیامبر جعل کرده است. از حاکم نیشابوري شنیدم میگفت:
. این مرد دروغپرداز خبیثی است که براي بیان فضیلت برخی اعمال احادیث زیادي ( 1) الموضوعات، ج 1، ص 47 و 48
.209 - 2) ر. ك: الغدیر، ج 5، ص 275 )
ص: 57
جعل کرده است. روایات او به هیچ وجه درست نیست. ابن حبان میگوید: دجّالی از دجّالان تاریخ است. از زبان پیشوایان حدیث،
.« هزاران حدیث جعل کرده است
6. احمد بن عبد اللّه بن محمد، ابو الحسن بکري؛ افسانههایی بیاساس پرداخته است. گفتهاند: بسیار جاهل و بیشرم بود.
7. احمد بن عبد اللّه ابو عبد الرحمان فاریاناتی؛ از جعل کنندگان مشهور است.
8. احمد بن محمد بن محمد ابو الفتوح غزالی طوسی (متوفاي 520 ) واعظ تواناي قرن پنجم و ششم هجري برادر ابو حامد؛ غالبا
حدیث صحیح را به ناصحیح در میآمیخت. وي تعصّب خاصی نسبت به شیطان داشت و او را معذور میدانست.
9. احمد بن محمد بن صلت، حدیثپردازي است که بیشرمتر از او در سلسله جاعلان حدیث وجود ندارد.
10 . احمد بن محمد بن غالب، ابو عبد اللّه باهلی (متوفاي 275 ) غلام خلیل (از زاهدان بزرگ بغداد)؛ دروغگو و حدیثپرداز بود.
11 . اسحاق بن بشر، ابو حذیفه بخاري (متوفاي 206 ) فردي است که همگان بر دروغ پردازي و جاعل حدیث بودن وي اتفاق نظر
دارند.
12 . اسحاق بن ناصح از دروغگوترین افرادي بود که از طریق ابن سیرین- طبق نظریات ابو حنیفه- از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
حدیث نقل میکرد.
13 . اسحاق بن نجیح ملطی ازدي، مردي نااهل، دروغگو، خبیث و از جاعلان حدیث بود.
14 . اسحاق بن وهب طهرمسی، دروغگویی متروك الحدیث بود که آشکارا به جعل حدیث دست میزد.
صفحه 50 از 392
15 . اسماعیل بن علی بن مثنّی، واعظ استرآبادي (متوفاي 448 )، خود و پدرش دروغگو بودند. او افسانههاي دروغ میپرداخت و
احادیث دروغین را با اسانید صحیح جعل میکرد.
16 . بشیر بن نمیر بصري (متوفاي 238 ) از دروغ پردازان مشهور بوده و احادیث بسیار جعل کرده است.
17 . حسن بن علی، ابو علی اهوازي (متوفاي 446 ) در زمینه حدیث و قرائت
ص: 58
جعل حدیث میکرد. کتابی تألیف کرد و در آن، احادیث جعلی و مطالب رسوا کننده بسیاري از زبان دروغ پردازان مشهور گرد
آورده است.
وي را در بغداد دیدم که آشکارا دروغ » : 18 . حسن بن علی، ابو علی نخعی معروف به ابو اشنان؛ ابن عدي درباره او میگوید
میگفت و از افرادي که هرگز آنها را ندیده بود روایت نقل میکرد و احادیث را که متعلّق به گروه خاصی بود به دیگران نسبت
.« میداد
19 . حسن بن علی بن زکریا، ابو سعید عدوي بصري؛ شیخی گستاخ و دروغگو بود. از زبان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله حدیث
جعل میکرد و احادیث کسانی را به دیگران نسبت میداد و گاه از کسانی نقل حدیث میکند که شناخته شده نیستند. بیشتر
شاید روایات جعلی » : احادیث وي جعلیاتی است که قاطعانه میتوان گفت: خود، آنها را ساخته و پرداخته است. ابن حبان میگوید
.« را که از زبان ثقات نقل کرده به بیش از هزار حدیث برسد
20 . حسن بن عمارة بن مضرب، ابو محمد کوفی (متوفاي 153 ) فقیهی بغایت دروغگو و بیمنزلت بود و حدیث جعل میکرد. شعبه
.« اگر کسی میخواهد به دروغگوترین شخص بنگرد، به حسن بن عماره نگاه کند » : میگوید
21 . حسین بن حمید بن ربیع کوفی خزّاز (متوفاي 282 ) که خود، پدر و جدّش دروغپرداز بودهاند.
22 . حسین بن محمد بزري (متوفاي 423 ) یکی از چهار شیخ دروغگوي بغداد بوده است.
.« وي از برجستهترین چهرههاي معروف به جعل حدیث است » : 23 . حماد بن عمر نصیبی؛ یحیی بن معین دربارهاش میگوید
24 . داوود بن محبّر ابو سلیمان بصري (متوفاي 206 ) ساکن بغداد، دروغ پرداز و جعل کنندهاي که از زبان ثقات، احادیث منکر
بسیار نقل کرد و نمیتوان به حدیث وي اعتنا کرد.
25 . ربیع بن محمود ماردینی (متوفاي 652 ) دروغ پردازي که سخن بیاساس فراوان ساخت، وي در سال 599 ادعاي صحابی بودن
کرد و گفت خداوند عمرش
ص: 59
را طولانی کرده است.
26 . زکریا بن یحیی مصري، ابو یحیی وکّار (متوفاي 254 ) از مشهورترین دروغگویان بود. وي فقیه بود و مجلس درسی داشت.
27 . سلیمان بن داوود بصري، ابو ایوب معروف به شاذ کونی (متوفاي 234 ) از حافظان [حدیث بود. او دروغگویی بدنهاد بود که فی
المجلس جعل حدیث میکرد و شراب مینوشید و به اعمال منافی عفّت دست میزد.
28 . سلیمان بن عمرو، ابو داوود نخعی؛ کسی که به وضع حدیث مشهور بود و از همه بیشتر، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله حدیث
در بغداد افرادي بودند که » : دروغ نسبت داد. در ظاهر مردي صالح مینمود ولی حدیث جعل میکرد. خطیب بغدادي میگوید
به رغم زهد و کثرت عبادتش شک ندارم که در جعل » : حاکم میگوید .« جعل حدیث میکردند. ابو داوود نخعی از آن جمله است
.« حدیث دستی داشت
29 . صالح بن بشیر، ابو بشر مرّي بصري؛ افسانه پرداز، کذّاب و متروك الحدیث بود.
صفحه 51 از 392
30 . عامر بن صالح نوه زبیر بن عوام؛ فردي دروغپرداز و بدنهاد و دشمن خدا بود.
31 . عبد اللّه بن حارث صنعانی؛ پیرمردي دروغگو بود که حدیث فراوان جعل کرد. یک نسخهاي از عبد الرزاق را نقل کرده است
که جملگی احادیث جعلی است.
32 . عبد اللّه بن عبد الرحمان کلبی اسامی؛ از دروغگوترین مردم بوده که خرافات فراوان نقل کرده است.
33 . عبد اللّه بن علّان بن رزین خزاعی واسطی؛ بسیار دروغ میگفت و نیرنگ میزد.
34 . عبد المنعم بن ادریس یمانی (متوفاي 288 ) قصهپرداز و دروغگوي خبیثی بود که فراوان حدیث جعل کرد.
35 . کثیر بن عبد اللّه بن عمرو مزنی مدنی؛ از چهرههاي بارز جعل حدیث بود.
36 . محمد بن شجاع، ابو عبد اللّه ثلجی حنفی (متوفاي 266 ) در زمان خود فقیه عراق بود. در تشبیه خداوند به خلق حدیث جعل
میکرد و براي ابطال و ردّ احادیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله نیرنگ به کار میبست تا بدین وسیله از ابو حنیفه و نظریات
ص: 60
وي دفاع کند.
37 . محمد بن محمد بن عبد الرحمان، ابو الفتح خشّاب؛ در دروغگویی و خیالبافی ضرب المثل بود؛ و زیاد شراب مینوشید. ابراهیم
بن عثمان عربی درباره وي چنین سروده است:
« اوصاه ان ینحت الأخشاب والده فلم یطقه و أضحی ینحت الکذبا »
38 . نوح بن مریم، ابو عصمه مروزي (متوفاي 173 ) شیخی کذّاب که به جعل حدیث دست میزد. حدیث طولانی فضائل القرآن «1»
را او جعل کرده است.
39 . هنّاد بن ابراهیم نسفی؛ دروغ پرداز و روایتسازي که احادیث جعلی و خرافات فراوان روایت کرد. به سال 465 در گذشت.
40 . وهب بن وهب قاضی ابو البختري قرشی مدنی؛ جزو دروغگوترین مردم بود و در سال 200 درگذشت. دروغ پرداز بد طینتی که
احادیث فراوان جعل کرد. او در تمام طول شب حدیث جعل میکرد. سوید بن عمرو بن زبیر درباره او چنین سروده است:
إنّا وجدنا ابن وهب حدّثنا عن النبی أضاع الدین و الورعا »
« یروي أحادیث من إفک مجمّعۀ أفّ لوهب و ما روّي و ما جمعا
ابو البختري از جمله جاعلان حدیث است که چنان در دروغگویی و جعل حدیث گستاخ شده بود که براي » : ابن عدي میگوید «2»
.« هر حدیثی که روایت میکرد چندین سند جعل میکرد و آنها را به افراد ثقه نسبت میداد
41 . یحیی بن هاشم غسّ انی سمسار، ابو زکریا، کذّاب و دجّال این امّت که احادیث فراوان جعل میکرد و یا حدیث کسی را به
شخص دیگر نسبت میداد.
42 . ابو المغیره، شیخی که از خبیثترین و دروغگوترین مردم بود.
این اسامی بیش از چهل نفر از محدثین جاعل که به دروغگویی و حدیث سازي شهرهاند. این عدد را از بین هفتصد محدّث
1) پدرش به وي سفارش کرد که چوب بتراشد ولی او وصیت را بر نتافت و به حدیث ) « الغدیر » دروغگویی که علامه امینی در
تراشی روي آورد.
2) ابن وهب را دیدم که براي ما از پیامبر روایت میکرد و در این عملش دین و پرهیزکاري را به کناري نهاده بود، مزوّرانه )
احادیثی را روایت میکرد و براي آن اسناد میساخت. واي بر ابن وهب و روایات و اسنادش.
ص: 61
ذکر کرده است انتخاب کردیم، شاید به نظر عجیب نماید چنین رقم بالایی از افراد به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت دروغ داده
صفحه 52 از 392
باشند؛ چون گواه بیاعتنایی به دین و سبک شمردن جعل حدیث در زمینههاي دینی است؛ ولی بر آنان که افسار نفس را از کف
شیطان بر ایشان چیره شده و یاد » دادهاند و شیطان آنان را از یاد خدا غافل کرده است چندان گران نیست. اینان کسانی هستند که
«2» .« إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ » «1» .« خدا را از دل آنان سترده است
آنچه گفته شد اندکی از بسیار و قطرهاي از دریاي دروغپردازانی بود که نسبت به خداوند گستاخی کردند و دامن خود را به گناه
آلوده و چهره تابناك احادیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را لکهدار ساختند. بیجهت نبود که حضرت در خطبه حجۀ الوداع فرمود:
نسبت دروغ به من فراوان گردیده و در آینده افزونتر خواهد شد؛ هر کس از روي عمد به من دروغی ببندد جایگاه خویش را بر »
آتش بنا کرده است. پس اگر حدیثی از من برایتان نقل شد آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ آنچه را با کتاب خدا و
«3» .« سنّت من سازگار بود برگزینید و آنچه را با قرآن و سنّتم ناسازگار بود رها سازید
البته با وجود چنین حجم عظیمی از احادیث ساختگی در ضمن روایات و تفاسیر، دیگر اعتمادي به کتابهاي حدیث اهل حشو باقی
نمیماند.
انواع جعل حدیث
احادیث ساختگی به گوناگونی انگیزههاي جاعلان، بستگی دارد. برخی از این احادیث سیاسی هستند و برخی از تعصّب مذهبی
نشأت گرفتهاند، پارهاي متأثر از تعصب جاهلی و بعضی به انگیزه نزدیک شدن به بساط امیران یا به غرض تصاحب جاه و یا جذب
عوام الناس و به منظور جلب داراییهاي آنان و جز آن جعل شدهاند. کتابهاي ویژه بیان و بررسی احادیث دروغ به همه این جوانب
اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ » ( پرداخته و آنها را در فصلها و ابواب جداگانه مرتب ساختهاند که در اینجا به ذکر چند نمونه ( 1
.19 : مجادله 58 .« ذِکْرَ اللَّهِ
.139 : اعراف 7 .« آنچه ایشان در آنند نابود (زایل) و آنچه انجام میدادند باطل است » (2)
. 3) بحار الانوار، ج 2، ص 225 )
ص: 62
میپردازیم:
از جمله احادیثی که دست ستمکار سیاست آنها را جعل کرده است، روایتی است که داوود بن عفان از انس نقل کرده است. او
.«! امینان هفت تا هستند؛ لوح، قلم، اسرافیل، میکائیل، جبرائیل، محمد و معاویه » : میگوید
از روي یک نسخه جعلی از انس روایت کرده » : این داوود که در سند حدیث آمده است، از جاعلان حدیث است. ذهبی میگوید
«2» ابن کثیر این حدیث را در تاریخش «1» .« است. ابن حبان میگوید: در خراسان میگشت و از زبان انس دروغ جعل میکرد
خداوند؛ جبرئیل، » : از واثله نیز نقل شده است .« این حدیث از احادیث پیشین غریبتر و از نظر سند ضعیفتر است » : آورده و گفته است
من و معاویه را امین وحی قرار داد و نزدیک بود معاویه را به خاطر فزونی دانش و شدت امانتداري- نسبت به کلام پروردگار- به
عنوان پیامبر مبعوث کند. خداوند گناهان معاویه را آمرزیده و حساب او را پوشاند و کتاب خود، قرآن را به او آموخت و او را
.« هدایت یافته و هدایتگر قرار داد
از احمد بن عمر دمشقی که از دانشمندان و حدیثشناسان شام به شمار میرفت، درباره این حدیث پرسیده شد و » : حاکم میگوید
«3» . آورده است « تاریخ دمشق » این حدیث را ابن عساکر در صفحه 322 از جلد هفتم .« او بشدت صحت آن را انکار کرد
از جمله احادیثی که به انگیزه نزدیک شدن به دربار امیران جعل شده است حدیثی است که خطیب در صفحه 483 از جلد سیزدهم
صفحه 53 از 392
هنگامی که هارون الرشید وارد مدینه شد، برایش گران بود که با قباي سیاه و کمربند » : ذکر کرده است. وي میگوید « تاریخ بغداد »
بر منبر پیامبر بالا رود؛ در این لحظه ابو البختري گفت: جعفر بن محمد علیه السّلام از پدرش برایم روایت کرد: جبرئیل بر پیامبر
صلّی اللّه علیه و آله نازل شد در حالی که قبایی به تن داشت و کمربندي که خنجري بر آن آویزان بود به کمر بسته بود. معافی
. 12 ، شماره 2632 - تمیمی درباره این حدیث دروغ ابو البختري این شعر را سروده است: ( 1) میزان الاعتدال، ج 2، ص 13
. 2) ابن کثیر، البدایۀ و النهایۀ، ج 8، ص 120 )
.3 ، 3) ر. ك: الغدیر، ج 5، ص 8 )
ص: 63
ویل و عول لأبی البختري إذا ثوي للنّاس فی المحشر
من قوله الزور و إعلانه بالکذب فی الناس علی جعفر
و اللّه ما جالسه ساعۀ للفقه فی بدو و لا محضر
و لا رآه الناس فی دهره یمرّ بین القبر و المنبر
یا قاتل اللّه ابن وهب لقد أعلن بالزور و بالمنکر
یزعم أنّ المصطفی أحمدا أتاه جبریل التقی السري
« علیه خفّ و قبا اسود مخنجرا فی الحقو بالخنجر
از انس نقل کرده « تاریخ بغداد » از جمله احادیث جعلی در باب فضائل، حدیثی است که خطیب در صفحه 97 از جلد دوم «1»
زمانی که سوره تین بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شد بغایت شادمان گردید؛ به گونهاي که خوشحالی و » : است. انس میگوید
سرزمین شام « تین » اوج شادمانی او براي ما آشکار گردید. بعدها از ابن عباس درباره تفسیر این سوره پرسیدیم، وي گفت: مراد از
البلد » همان طور سیناست. آنجا خداوند با موسی سخن گفت؛ و منظور از « طور سینین » . سرزمین فلسطین « زیتون » است و مقصود از
یعنی « ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ » ، محمد صلّی اللّه علیه و آله است « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ » شهر مکه است. مراد « الامین
اشاره به « فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ » . ابوبکر و عمرند « إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ » آنان که لات و عزّي را میپرستند؛ و مصداق
یعنی مبعوث شدن تو در میان آنان و «2» « أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ » . مصداقش علی! است « فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ » . عثمان دارد
.« گرد آوردن آن بر محور تقوي
1) واي بر ابو البختري، آنگاه ) .« این حدیث با این سند، از اباطیل است و تا آنجا که من اطلاع دارم اساسی ندارد » : خطیب میگوید
که در صف محشر در برابر مردم حاضر شود؛ واي بر او، به سبب دروغهایش و نسبت کذبی که به جعفر بن محمد داد؛ سوگند به
خدا که او هیچگاه در محضر درس جعفر بن محمد حاضر نشده است؛ و نیز مردم در طول زندگی او ندیدهاند که به قبرستان
پاگذارد و یا پاي منبري بنشیند (اهل دیانت نیست)؛ خدا ابن وهب را که دروغ میگوید و نسبت ناروا میدهد بکشد؛ او گمان
میکند جبرئیل امین در حالی که کفش به پا و قبایی سیاه بر تن و خنجري به کمر داشته، بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شده
. است. ر. ك: الغدیر، ج 5، ص 311
.1 -8 : 2) تین 95 )
ص: 64
اشکال این حدیث وجود محمد بن بیان در سلسله سند آن است که با » : میگوید « میزان الاعتدال » ذهبی در صفحه 493 از جلد سوم
.« کمال گستاخی به ساحت پروردگار آن را نقل کرده است
«1» . نقل کرده است « الموضوعات » ابن جوزي این حدیث را به همین شکل در کتاب
صفحه 54 از 392
سوره و العصر را براي پیامبر خواندم و تفسیر آن را جویا شدم. » : قرطبی در تفسیر خود از ابیّ بن کعب روایت میکند که گفت
مصداقش ابو جهل است و « إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ » قسمی است از جانب خداوند که به آخر روز قسم خورده است « و العصر » : فرمود
«3» .« علی «2» « وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ » عثمان و « وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ » عمر « وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ » ابوبکر « إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا »
گفت: هنگامی که «4» « وَ نَزَعْنا ما فِی صُ دُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ » ابن عباس در تفسیر آیه » : صفوري نقل میکند
قیامت فرا رسد، کرسیهایی از یاقوت سرخ بر پا خواهند کرد. سپس ابوبکر و عمر و عثمان و علی هر کدام بر یک کرسی جداگانه
خواهند نشست؛ سپس خداوند به کرسیها فرمان میدهد که آنان را تا زیر عرش بالا برند؛ آنگاه خیمهاي از یاقوت سفید بر آنان
فرود خواهد آمد و پس از آن، چهار ظرف میآورند که ابوبکر یکی از ظرفها را به عمر مینوشاند و او به عثمان و عثمان به علی و
علی به ابوبکر؛ آنگاه خداوند به جهنم فرمان میدهد که شعلههاي خود را آشکار سازد و در پی آن رافضیها بر کناره جهنم افکنده
میشوند و خداوند نقاب از چشمهاي آنان بر میدارد و ایشان جایگاههاي رفیع اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را مشاهده
میکنند و میگویند: اینانند کسانی که مردم به خاطر پیروي از آنان سعادتمند شدند و ما در پی نافرمانی ایشان سیهروز گردیدیم؛ و
. 1) الغدیر، ج 5، ص 320 ) «5» .« آنگاه با حسرت و پشیمانی به جهنم افکنده میشوند
.1 -3 : 2) العصر 103 )
. 3) تفسیر قرطبی، ج 20 ، ص 180 )
.47 : 4) حجر 15 )
134 ). علامه امینی جوابی متین به این یاوهگوییها داده است. - 5) نزهۀ المجالس، ج 2، ص 217 (ر. ك: الغدیر، ج 10 ، ص 136 )
. نیز ر. ك: واحدي، اسباب النزول، ص 159
ص: 65
میگوید: «1» « وَ حَمَلْناهُ عَلی ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ تَجْرِي بِأَعْیُنِنا » نیز در تفسیر آیه مبارکه
:« ع» هنگامی که نوح علیه السّلام کشتی خود را ساخت جبرئیل نزد او آمد و چهار میخ آورد که بر روي هر کدام نوشته شده بود »
«2» .« عین عبد اللّه یعنی ابو بکر و عین عمر و عین عثمان و عین علی. آنگاه کشتی با سرنشینان به راه افتاد
بر پیامبر نازل شد عباس بن عبد المطلب نزد علی « إِذا جاءَ نَصْ رُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ » وقتی سوره » : ابن جوزي از ابن عباس نقل میکند که
آمد و گفت: برخیز نزد پیامبر برویم؛ و آن دو از پیامبر درباره این سوره پرسیدند. پیامبر فرمود: اي عمو! خداوند ابوبکر را جانشین
من بر دین خدا و وحی قرار داده است؛ به سخنان او گوش فرا دهید تا رستگار شوید و از او فرمانبرداري کنید تا هدایت شوید و در
حدیث دیگري آمده است: بعد از من از او پیروي کنید تا هدایت شوید و به او اقتدا کنید تا رهنمون گردید.- ابن عباس میگوید:-
.« پس اصحاب پیامبر چنان کردند و هدایت یافتند
این حدیثی ناصحیح است؛ زیرا هر دو طریق این روایت بر محور عمر بن ابراهیم دور میزند که همان کردي » : ابن جوزي میگوید
است و دارقطنی میگوید: او دروغ پرداز بود و حدیث جعل میکرد. همچنین ابوبکر جوزقی از ابو سعید از عمر روایت میکند که
«! بار پروردگارا، جانشین بعد از مرا علی بن ابی طالب قرار ده » : پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: وقتی که به معراج رفته بودم گفتم
«3» « وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ » ارکان آسمانها به لرزه در آمد و فرشتگان از هر سوي بر سرم فریاد کشیدند که اي محمد! بخوان
خداوند خواسته است که خلیفه بعد از تو ابوبکر صدیق باشد.
«4» .« - ابن جوزي میگوید:- این حدیثی جعلی است که یوسف بن جعفر که خود از جاعلان حدیث است آن را ساخته است
از جمله احادیث جعلی که به شوخی و تمسخر بیشتر شباهت دارد روایتی است که ابو صالح عمرو بن خلیف خناوي با سندي جعلی
وارد بهشت شدم. گرگی را دیدم. ( 1) قمر » : آن را از ابن عباس نقل کرده است؛ بدین مضمون: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود
صفحه 55 از 392
. 13 و 14 :54
.( 2) نزهۀ المجالس، ج 2، ص 214 (ر. ك: الغدیر، ج 10 ، ص 136 )
.30 : 3) انسان 76 )
. 4) الموضوعات، ج 1، ص 315 و 316 )
ص: 66
.« گفتم: عجبا! گرگی وارد بهشت شده است؟! گفت: من فرزند پلیسی را خوردهام
آن گرگ، چون فرزند پلیسی را خورد در بهشت جاي گرفت. اگر خود او را خورده بود هر آینه به جایگاه » : ابن عباس میگوید
«1» .« علیّین ارتقا مییافت
«!؟ کاش ابن عباس روشن میساخت که اگر رئیس پلیس را خورده بود به چه جایگاهی راه مییافت » : علامه امینی اضافه میکند
این روایت از جمله رسواییهاي خناوي شمرده شده است. «2»
هنگامی که خداوند قلعه » : محمد بن مزید نیز از ابو منظور که مدت کوتاهی محضر پیامبر را درك کرده بود، نقل میکند که گفت
خیبر را براي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گشود، سهم پیامبر از غنائم چهار جفت کفش بندي، چهار جفت کفش رویهدار، مقداري
طلا و نقره و یک خر سیاه بود. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با خر شروع به سخن گفتن کرد و گفت: اسم تو چیست؟ گفت: یزید بن
شهاب. از نسل جد من شصت خر متولد شدهاند که بر هیچیک جز پیامبري سوار نشده است. از نسل جدم تنها من باقی ماندهام و از
پیامبران هم فقط تو؛ انتظار دارم بر من سوار شوي. من پیش از این، از آن مردي یهودي بودم که عمدا او را زمین میزدم و به وي
سواري نمیدادم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: نام تو بعد از این یعفور است. اي یعفور آیا علاقهاي به جنس مخالف داري؟
گفت: نه. پیامبر هرگاه با کسی کاري داشت بر آن خر مینشست و چون به در خانه او میرسید یعفور را میفرستاد و او نیز با سر
خود در را میکوبید و وقتی صاحب خانه بیرون میآمد به او اشاره میکرد که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با تو کار دارد. هنگامی
که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رحلت فرمود، آن خر کنار چاهی که متعلق به ابو هیثم ابن تیهان بود از غم و اندوه از دست رفتن
.« رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در چاه افتاد و آن چاه قبر او شد
این حدیث جعلی است. خدا جعل کننده آن را لعنت کند؛ زیرا هدفی جز ضربه زدن به اسلام و مسخره کردن » : ابن جوزي میگوید
دین نداشته است. ابو حاتم ابن حبان میگوید: این حدیث بیاساس و اسناد آن باطل است و اساسا روایت محمد بن مزید، معتبر
. 1) لسان المیزان، ج 4، ص 363 ، شماره 1061 ) «3» .« نیست
. 2) الغدیر، ج 5، ص 249 )
. 3) الموضوعات، ج 1، ص 294 )
ص: 67
است. مرحوم صدوق در «1» « قضیب ممشوق » از جمله روایاتی که به منظور کاستن از شأن و مقام نبوت جعل شده است، حدیث
هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در » : با سندي ضعیف این روایت را از ابن عباس نقل کرده است. میگوید « امالی » کتاب
روزهاي آخر عمر مریض شده بود به بلال دستور داد که مردم را جمع کند. چون مردم اجتماع کردند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در
حالی که عمامه بسته بود و بر کمان خود تکیه زده بود در میان مردم حاضر شد و بر منبر رفت و پس از حمد و ثناي پروردگار
فرمود:
اي اصحاب من، چگونه پیامبري براي شما بودم؟ آیا در میان شما به جهاد نپرداختم؟ آیا دندان پیشین من در جنگ نشکست؟ آیا
پیشانی من شکافته نشد؟ آیا خون بر چهره من جاري نشد و محاسنم را فرا نگرفت؟ آیا من از دست ناآگاهان امتم سختیهاي فراوان
صفحه 56 از 392
نکشیدم؟ آیا میان بند محکم براي جلوگیري از گرسنگی بر شکم نبستم؟ اصحاب گفتند: البته که چنین کردي اي پیامبر خدا! تو به
خاطر خدا صبر کردي و رنج کشیدي و از منکرات الهی نهی کردي. خداي تو را بهترین پاداش دهاد! پیامبر فرمود: و خدا شما را
هم جزاي خیر دهاد! سپس فرمود: پروردگارم- عز و جل- قسم یاد کرده است که از ستم هیچ ستمگري نگذرد. شما را به خدا قسم
میدهم اگر در میان شما کسی هست که حقی بر گردن من دارد برخیزد و از من قصاص بکشد. من قصاص در دنیا را خوشتر دارم
از آخر جمعیت به پا خاست و گفت: پدر و « سوادة بن قیس » تا قصاص در آخرت در حضور فرشتگان و پیامبران را! مردي به نام
مادرم به فدایت اي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روزي که شما از طائف باز میگشتید به استقبال شما آمدم و شما در حالی که
را در دست داشتید و خواستید آن را بر مرکب خویش زنید که به شکم من خورد، « قضیب ممشوق » بر شتري ویژه خود سوار بودید
من نمیدانم که عمدي بود یا سهوي؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: معاذ اللّه که من عمدي زده باشم؛ سپس فرمود: بلال! برو به
منزل فاطمه و آن چوبدستی را بیاور.
بلال به راه افتاد و در کوچههاي مدینه فریاد میزد: اي مردم چه کسی حاضر است خود را قصاص کند قبل از آنکه رستاخیز فرا
رسد؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دارد چنین میکند. ( 1) شاخه درختی را که باریک و بلند و بدون اعوجاج باشد قضیب ممشوق
نامند و مقصود: چوب دستی است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به دست میگرفت.
ص: 68
بلال با عجله درب خانه فاطمه علیهما السّلام را کوبید و گفت: اي فاطمه برخیز! پدرت چوبدستی مخصوص را خواسته است. فاطمه
جلو در آمد و گفت: بلال! پدرم با آن چه کار دارد؟ حالا چه وقت خواستن آن است؟ بلال گفت: اي فاطمه! پدرت بر منبر رفته
است و با اهل دین و دنیا وداع میکند. فاطمه فریاد بر آورد و گفت: آه! چقدر مصیبت تو بزرگ است اي پدر! مصیبتی براي فقیران
و مسکینان و در راهماندگان! اي حبیب خدا و محبوب همه دلها! آنگاه قضیب را به بلال داد و بلال به سوي مسجد آمد و آن را
در اختیار پیامبر گذاشت. پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: آن پیرمرد کجاست؟ پیرمرد برخاست و گفت: این جا هستم پدر و
مادرم فدایت اي رسول خدا! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: جلو بیا و چنان قصاص کن که راضی شوي. پیرمرد گفت: یا رسول
اللّه! پیراهنت را از روي شکمت بالا بزن. پیامبر چنین کرد. مرد گفت: اي رسول خدا پدر و مادرم فدایت آیا اجازه میدهی لبهایم
را بر روي شکم تو قرار دهم؟ پیامبر اجازه فرمود: آنگاه پیرمرد گفت: از آتش روز قیامت به موضع قصاص از بدن پیامبر خدا پناه
میبرم. سپس پیامبر فرمود: اي سوادة بن قیس مرا میبخشی یا قصاص میکنی؟ گفت: البته عفو کردم اي رسول خدا! آنگاه پیامبر
«1» .« گفت: خداوندا از سوادة بن قیس بگذر؛ همان گونه که او از پیامبر تو گذشت
«2» . آورده است « مناقب » این روایت را ابن شهر آشوب نیز بدون سند در کتاب
در ارزش این حدیث باید گفت: نخست آنکه رجال سند صدوق در این حدیث اکثرا افرادي مجهول و یا ضعیف هستند و دیگر
آنکه متن این حدیث با اصول مذهب سازگاري ندارد؛ چون در مورد غیر عمد، قصاص تشریع نشده است و سوم آنکه زدن با عصا
اساسا قصاص ندارد. گویا جاعل این حدیث اطلاعی از مبانی شریعت اسلام نداشته است و شاید هم بنا داشته است با جعل داستانی
اینچنین دور از مبانی شریعت، از مقام شامخ سیّد و سرور پیامبران بکاهد و منزلت والاي او را زیر سؤال ببرد؛ زیرا پیامبر صلّی اللّه
، علیه و آله هرگز به اجراي حکمی که در شریعت اسلام تشریع نشده است تن در نمیدهد! ( 1) شیخ صدوق، الامالی، مجلس 92
. ص 567 و 568 ، شماره 6
. 2) المناقب، ج 1، ص 234 و 235 )
ص: 69
در زمره اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شناخته نشده چیزي شبیه این داستان را نقل « سوادة بن قیس » از این همه که بگذریم
صفحه 57 از 392
کرده است ولی آن را یک بار درباره سواد یا سوادة بن غزیه انصاري و بار دیگر درباره سواد بن عمرو نقل کرده است؛ آن هم
بدین صورت که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جنگ بدر در حالی که چوبه تیري در دست داشت به منظم کردن صفوف مجاهدان
پرداخت. در این حال از کنار سواد بن غزیه گذشت و ضربهاي بر شکم او زد. سواد گفت: دردم آمد؛ جبران کن! پیراهنت را بالا
بزن! پیامبر پیراهن خود را بالا زد. سواد جلو آمد و بدن آن حضرت را بوسید و حضرت براي او طلب خیر کرد. ابو عمرو میگوید:
با اختلاف سبب، تعدد نقل مانعی ندارد. عبد الرزاق از ابن » : ابن حجر میگوید .« این داستان درباره سواد بن عمرو نقل شده است »
جریج از امام صادق علیه السّلام از پدرش نقل میکند که پیامبر در حالی که میگذشت و شاخه خرمایی به دست داشت، ضربهاي
بر سواد بن غزیه زد [و ادامه همین داستان را نقل میکند] معمر از فردي که نام او را نیاورده، از حسن، شبیه این داستان را نقل کرده
است ولی فرد مورد اصابت را سوادة بن عمرو دانسته و گفته است: سواده سخن زشت بر زبان میراند؛ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او
را نهی کرد. [در ادامه، این داستان را آورده است که روزي پیامبر با او برخورد کرد و با چوبی که در دست داشت ضربهاي بر شکم
او زد. او گفت: یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله جبران کن! پیامبر شکم خود را برهنه کرد و فرمود: قصاص کن! آن مرد چوب را
انداخت و شروع به بوسیدن شکم پیامبر کرد.
«1» .« حسن میگوید: اسلام، او را از این کار باز داشت
این داستان را ابن جوزي به همین شکل که صدوق نقل کرده است از ابو نعیم اصفهانی ذکر کرده است. او هم داستان را با تمام
از جابر بن عبد اللّه و ابن عباس نقل کرده ولی به جاي سوادة بن قیس از فردي به نام عکاشه یاد «2» طول و تفصیل از وهب بن منبّه
کرده است. داستان، آنگونه که ابن جوزي آورده است، طولانیتر از نقل صدوق و مشتمل بر غرایب بیشتري است. ( 1) الاصابه، ج
. 2، ص 95 و 96 ، شماره 3582
2) از داستان سرایان معروف است و از پایهگذاران اسرائیلیات و جعل حدیث محسوب میشود. )
ص: 70
این حدیث جعلی است. خدا جعل کننده آن را عقوبت کند و » : ابن جوزي پس از آنکه قصه را به طور کامل نقل میکند میگوید
لعنت بر آنان، که با گفتههایی چنین به هم آمیخته و بیمحتوا بر چهره نورانی اسلام خدشه وارد میکنند؛ سخنانی که هرگز نه لایق
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و نه شایسته صحابه آن حضرت است. کسی که متهم به جعل این حدیث است عبد المنعم بن ادریس
این داستان را به همین «1» .« است. احمد بن حنبل میگوید: او بر وهب دروغ میبست و یحیی میگوید: او کذابی خبیث است
«2» . شکل، جلال الدین سیوطی نیز آورده است
3. اسرائیلیات
اشاره
به معناي داستان یا افسانهاي است که منشأ اسرائیلی دارد و سلسله سند داستان به چنان منشأي ختم شود « اسرائیلیه » جمع « اسرائیلیات »
که لقب یعقوب پیامبر علیه السّلام میباشد و یهودیان چون « اسرائیل » منسوب است به « اسرائیلی » اعم از شخص یا کتاب. خود کلمه
مشهورند. فرقی نمیکند که این انتساب دینی باشد یا نسبی؛ یعنی هر کس به آیین یهود بگرود « بنی اسرائیل » به او منتسباند، به
«3» . نامیده میشود؛ خواه منتسب به یکی از نوادگان حضرت یعقوب باشد یا نباشد « اسرائیلی »
« ئیل » به معناي پیروزي و چیره شدن و « إسرا » این واژه مرکب است از « پیروزي بر خدا » واژهاي عبري است به معناي « اسرائیل » کلمه
صفحه 58 از 392
به معناي قدرت تام و تمام که لقب خداست. سرمنشأ این وجه تسمیه، افسانهاي است که میگوید: حضرت یعقوب تمام یک شب با
.301 - 1) الموضوعات، ج 1، ص 295 ) «4» . خدا کشتی گرفت؛ در پایان و هنگام صبح بر خدا چیره شد
.277 - 2) اللئالی المصنوعۀ فی الأحادیث الموضوعۀ، ج 1، ص 282 )
3) جیمس هاکس در قاموس کتاب مقدس، ص 53 بر ابن تعمیم تصریح کرده است. )
خدا به او گفت: نامت چیست؟ گفت: یعقوب. سپس خدا فرمود: » : 4) ر. ك: سفر تکوین، اصحاح 32 ، شماره 25 )
.« بعد از این نام تو یعقوب نیست بلکه اسرائیل است؛ زیرا تو با خدا و مردم پیکار کردي و پیروز شدي
ص: 71
یعنی چیره شده و پیروز آمده بر قدرت کامل یعنی خداوند تعالی و چون « اسرائیل » بنابراین «1» . بتها نیز به این لقب نامیده شدهاند
داده شد. « اسرائیل » در پندار آنان حضرت یعقوب با خدا پیکار کرد و در نتیجه بر خداوند فائق آمد به وي لقب
گرچه در ظاهر به معناي داستانهایی است که از یک منبع یهودي سرچشمه گرفته باشد ولی در اصطلاح مفسران و « اسرائیلیات » واژه
محدثان مفهوم وسیعتري به خود گرفته و شامل تمام افسانههاي کهنی است که از گذشتگان وارد تفسیر و حدیث و تاریخ شده
است؛ اعم از اینکه منشأ اصلی آن یهودي، مسیحی یا غیر آن باشد. برخی از مفسران و محدثان مفهوم گستردهتري را نیز براي آن
قائل شدهاند و آنچه را دشمنان اسلام از سر دشمنی و کینهتوزي در تفسیر و حدیث وارد ساختهاند، اسرائیلیات نامیدهاند. با اینکه
ممکن است این اخبار کاملا بیاساس باشد و حتی در یک منبع کهن هم نامی از آنها نیامده باشد، دشمنان اسلام از سر کینهتوزي و
بر همه آن « اسرائیلیات » بدنهادي و با هدف ایجاد تزلزل و فساد در عقاید مسلمانان آنها را جعل کرده باشند. بنابراین اطلاق واژه
جعلیات از باب تغلیب است؛ چون بیشتر این احادیث خرافی و بیاساس در اصل به یک منبع یهودي متصل میشود و نقش عنصر
یهودي بر دیگر عناصر غالب است و عربهاي نخستین و نیز در عهد اول اسلام بیشتر از همه در فهم مبهمات و داستانهاي قرآن به
آنان مراجعه میکردند و روشن است که یهودیان قومی بغایت دروغ پرداز و بهتان ساز بودهاند و خصومت و کینهتوزي آنان نسبت
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ » : به اسلام و مسلمانان از هر قوم دیگري افزونتر بوده است. خداوند میفرماید
«2» .« أَشْرَکُوا
یهودیان بیشتر از دیگر اهل کتاب با مسلمانان رابطه داشتند و از فرهنگ و دانش گستردهتري برخوردار بودند و نیرنگها و حیلههاي
خبیثانهاي در جهت خدشهدار ساختن چهره اسلام به کار میبستند؛ بنابراین در جعل این حجم وسیع از ( 1) قاموس کتاب مقدس،
. ص 53 و 142
: مائده 5 .« مسلما یهودیان و کسانی را که شرك ورزیدهاند دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت » (2)
.82
ص: 72
اسرائیلیات بیاساس و درهم ریخته، بیشترین سهم را به خود اختصاص دادهاند. به این علت است که نقش عنصر یهودي در وارد
موسوم و مشهور شدهاند. « اسرائیلیات » ساختن جعلیات در ضمن تفسیر و حدیث، از دیگر عناصر برجستهتر است و احادیث جعلی، به
اسرائیلیات در کتب تفسیر و حدیث؟
قوم عرب از زمانهاي دور، اهل کتاب و بویژه یهودیان ساکن سرزمینهاي خود را اهل دین و فرهنگ و آگاه به شؤون زندگی
میپنداشت و از این رو در همه مسائل مورد علاقه خود اعم از مسائل مربوط به شناخت آفریدههاي جهان و سرگذشت امتهاي
صفحه 59 از 392
پیشین و تاریخ پیامبران و دیگر امور، به یهودیان مراجعه میکردند و به همین دلیل پس از ظهور اسلام هم براي شناخت مسائل
مربوط به دین جدید (اسلام) مراجعه به اهل کتاب را ترجیح میدادند؛ بویژه چون قرآن هم مسلمانان را به مراجعه به آگاهان و اهل
فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ » : کتاب تشویق کرده و خطاب به آنان فرموده است
«2» « وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ » : و این نوع خطاب از قبیل «1» « جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ
است.
مخاطب در آیه نخست گرچه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است ولی مقصود کسانی هستند که در رسالت وي تردید داشتند. خداوند
به آنان توصیه میکند که براي شناخت ویژگیهاي پیامبر اسلام- که در کتابهاي آسمانی قبلی به آنها اشاره شده است- به اهل
کتاب رجوع کنند. البته ناگفته پیداست که این توصیه در آغاز دعوت و مربوط به زمانی بوده که امید به صداقت اهل کتاب وجود
داشته است.
و اگر از آنچه به سوي تو نازل کردهایم در تردیدي از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی » ( در همین راستا است آیات: ( 1
: یونس 10 .« میخواندند بپرس، قطعا حق از جانب پروردگارت به سوي تو آمده است. پس زنهار از تردیدکنندگان مباش
.94
.22 : یس 36 .« آخر چرا کسی را نپرستم که مرا آفریده است و [همه شما به سوي او بازگشت مییابید » (2)
ص: 73
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ » و «1» « وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ »
«3» «... وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ » و «2» « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ
و آیات دیگري از این قبیل که مشرکان را مخاطب قرار داده و از آنان میخواهد در صورت شک در نبوّت و یا تردید در صحت
محتواي قرآن به اهل کتاب مراجعه کنند و مسلمانان صدر اسلام با نظر به این قبیل آیات، گمان میکردند که همچنان مراجعه به
یهودیان بلا مانع است و در مسائلی که پیرامون دین مطرح است و خصوصا درباره ریشه معارف دینی و نیز امور مربوط به خلقت و
آفرینش و هستی و تاریخ پیامبران میتوانند به یهودیان رجوع کنند.
مراجعه به اهل کتاب چندان دوام نیافت؛ زیرا به زودي بدنهادي و خبث طینت آنان هویدا گردید و توطئه آنان در جهت مخدوش
کردن چهره اسلام و گمراه نمودن مسلمانان و سست ساختن بنیاد عقاید ایشان آشکار شد و از اینرو قرآن کریم با صراحت،
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا بِطانَۀً مِنْ دُونِکُمْ، لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا، وَدُّوا » : مسلمانان را از مراجعه به اهل کتاب بازداشت و چنین فرمود
«4» .« ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ، قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ
در لغت به معناي لباس زیرین (زیرپوش) است که به بدن میچسبد. « بطانه »
یعنی در سست کردن اعتقاد شما « لا یألونکم خبالا » . مراد آیه این است که بیگانگان را محرم راز خود نکنید و به آنان اعتماد ننمایید
یعنی نهایت تلاش خود را براي ایجاد مشقّت روحی و سردرگمی « ودّوا ما عنتّم » نسبت به اسلام از هیچ کوششی دریغ نمیورزند و
فکري شما به کار میبندند.
و پیش از تو [نیز] جز مردانی که به آنان وحی » ( پس از نزول این آیات، پیامبر نیز صراحتا مسلمانان را از مراجعه به اهل کتاب ( 1
.7 : انبیاء 21 .« میکردیم گسیل نداشتیم. اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهاي آسمانی بپرسید
. 43 و 44 : 2) نحل 16 )
.101 : اسراء 17 .«... و در حقیقت ما به موسی نه نشانه آشکار دادیم. پس از بنی اسرائیل بپرس، آنگاه که نزد آنان آمد » (3)
اي کسانی که ایمان آوردهاید، از غیر خودتان دوست و همراز نگیرید. [آنان از هیچ نابکاري در حق شما کوتاهی نمیورزند. » (4)
صفحه 60 از 392
آرزو دارند که در رنج بیفتید. دشمنی از لحن و سخنانشان آشکار است و آنچه سینههایشان نهان میدارد بزرگتر است. در حقیقت
.« ما نشانهها [ي دشمنی آنان را براي شما بیان کردیم اگر تعقل کنید
.118 : آل عمران 3
ص: 74
بر حذر داشت؛ چون معلوم شد که آنان از روي اخلاص با مسلمانان مواجه نمیشوند؛ و چون هدفشان ایجاد فتنه و فساد و القاي
شبهه بود و بیپروا سخن میگفتند، به حق و باطل بودن سخنان خود نیز اهمیتی نمیدادند.
عمر بن » : و نیز ابن ابی شیبه و بزّار از مجالد، از شعبی، از جابر بن عبد اللّه انصاري چنین نقل کردهاند « مسند » احمد بن حنبل در
خطاب کتابی را که از طرف بعضی از اهل کتاب به دستش رسیده بود به خدمت پیامبر آورد و آن را براي پیامبر خواند (در نسخه
احمد بن حنبل آمده است پیامبر خودش کتاب را خواند). پیامبر خشمناك شده فرمود: آیا عقل از سرتان رفته است؟ قسم به آن که
جانم در قبضه قدرت اوست من دین و پیام رسالت را پاك و پاکیزه و بدور از هر شائبهاي عرضه کردهام. درباره هیچ چیز از اهل
کتاب نپرسید؛ زیرا روش آنان چنین است که گاه از حقایقی خبر میدهند و شاید شما آن را تکذیب کنید و گاه اخبار نادرستی را
.« مطرح ساخته و آن را تأیید کنید. قسم به مالک جانها که اگر موسی علیه السّلام در این زمان میبود چارهاي جز پیروي من نداشت
«1»
پیامبر اکرم در این حدیث با لحنی بسیار تند بر این عمل زشت که به هیچ وجه در شأن انسان عاقل فهیم و دور اندیش نیست
اعتراض میکند و عمر را سخت سرزنش میکند که چرا براي فهم پارهاي از مسائل به یهودیان مراجعه کرده است؛ در حالی که
اسلام با احکام روشن خود پاسخگوي همه مسائل مربوط به زندگی انسان است و هیچ مسألهاي را مبهم و بیپاسخ باقی نگذارده
است. همچنین در این روایت به وضوح بیان میکند که حضرت موسی علیه السّلام با آنکه خود، پیامبر است اگر در زمان حیات و
نبوت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله میزیست بر او واجب بود که آنچه را دارد رها کند و به احکامی که پیامبر اسلام آورده
است عمل کند؛ با وجود این چگونه ممکن است ( 1) مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 387 . نیز ر. ك: ابن حجر، فتح الباري فی
. شرح البخاري، ج 13 ، ص 281
رجال سند این حدیث موثقند و تنها مجالد در بین آنان ضعیف است ولی بخاري گفته است: او صدوق است و » : ابن حجر میگوید
یعقوب بن سفیان میگوید: درباره او سخنانی گفتهاند ولی او صدوق است. ابن عدي میگوید: او از طریق شعبی از جابر چند
حدیث و قابل اعتماد نقل کرده است و من (ابن حجر) معتقدم که این حدیث جزو همان احادیث درستی است که وي از طریق
. ر. ك: تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 40 و 41 .« صحیح نقل کرده است
ص: 75
براي مسلمانان جایز باشد به یهودیان مراجعه کنند و افسانههایی کهن را که از کمترین ارزش و اعتبار برخوردار نبوده است از زبان
آنان بشنوند و آن را باور دارند؛ در صورتی که این افسانههاي خرافی، چنان با اباطیل آمیخته شده است که اگر در لابهلاي آن به
حقیقتی هم اشاره شده باشد به هیچ عنوان نمیتوان به صحت آن اطمینان پیدا کرد.
باز کرده است. در این باب حدیث «1» « لا تسألوا أهل الکتاب عن شیء » بخاري در کتابش فصلی تحت عنوان این سخن پیامبر
اگر چه از اهل کتاب، کعب راستگوترین محدثی است که روایت » : معاویه را درباره کعب الاحبار نقل کرده است. معاویه میگوید
.« میکند، در عین حال ما او را آزمودهایم و در احادیث او نیز دروغ یافتهایم
«2» . این حدیث را معاویه در سفر حجی که در ایام خلافتش انجام داد گفته است
اهل کتاب تورات را با زبان عبري فرا میگرفتند و آن را با زبان عربی براي مسلمانان » : نیز بخاري از ابو هریره روایت میکند که
صفحه 61 از 392
اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب؛ بلکه در جواب سخنان آنان » : تفسیر میکردند. لذا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود
«3» .« بگویید: ما به خدا و آنچه بر ما و شما نازل شده است ایمان آوردهایم
آري این گروه که خود را مسلمان میدانستند و با این حال، قرآن عربی فصیح و شیوا را رها میکردند و به شرح و تفسیر و سخنان
بیمعناي عبري که بر زبان اهل کتاب بد دل و کینهتوز رانده میشد گوش میسپردند. این عمل را برخی مسلمانان حتی در سالهاي
از همان گروه بود که سخنان لغو و تهی اهل کتاب را گوش میدادند؛ تا اینکه «4» آخر حیات پیامبر مرتکب میشدند و ابو هریره
دستور گوش ندادن به سخنان اهل کتاب صادر شد و دستور رسید که به محتواي قرآن بسنده شود. بخاري حدیث ابن عباس را در
مذمت و سرزنش برخی از مسلمانان که به اهل کتاب مراجعه میکردند نیز آورده است.
به رغم نهی از مراجعه به اهل کتاب کسانی در میان مسلمانان بودند که از مراجعه ( 1) صحیح بخاري، ج 9، ص 136 و ج 3، ص
.237
. 2) ر. ك: فتح الباري، ج 13 ، ص 282 )
. 3) صحیح بخاري، ج 9، ص 136 )
4) زیرا ابو هریره از کسانی بود که بعد از فتح خیبر در سال هفتم هجري، اسلام آورد. )
ص: 76
به ایشان و مطالعه کتابها و نوشتههاي آنان خودداري نمیکردند و غرض آنان این بود که به مطالبی دست یابند که به گمان آنان
جاي آنها در میان احادیث مسلمانان خالی است. این عادت جاهلی- که گاه فرو مینشست و گاه اوج میگرفت- بعد از وفات
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بسیار رایج گردید؛ زیرا باب علم الهی که در شخصیت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله تجلی یافته بود بر
روي آنان بسته شده بود و از روي غفلت از مراجعه به چشمهسارهاي جوشان علوم آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله: صحابه
دانشمندش، بویژه باب علم نبی، علی علیه السّلام و همراهان و همفکران آن حضرت همچون ابن عباس و ابن مسعود و امثال آنان
شما را چه شده است که براي » : نیز روي برتافته بودند؛ لذا چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. ابن عباس خطاب به آنان میگوید
آگاهی از برخی مسائل به سراغ اهل کتاب میروید در حالی که قرآن، تازهترین سخن است؛ که هرگونه کجی و تحریف در آن
رخ نداده، چگونه به اهل کتاب مراجعه میکنید در حالی که قرآن درباره آنان گفته است: اهل کتاب در کتاب خدا دست بردند و
آن را تغییر داده، سخنی از خود ساختند و به مردم گفتند: این سخن از نزد پروردگار نازل شده است؛ و این همه را براي به دست
آوردن سودي ناچیز مرتکب شدند؟ آیا آنچه بر شما نازل شده است شما را از مراجعه به آنان و پرس و جو از ایشان بینیاز
.«!؟ نمیسازد و باز نمیدارد؟ شما را به خدا آیا هرگز شده است کسی از آنان درباره قرآن و مطالب آن از شما سؤالی کرده باشد
«1»
از جمله آثار سوئی که مراجعه به اهل کتاب- به رغم نهی پیامبر- از خود برجاي گذاشت این بود که اکاذیب اسرائیلی با تاریخ و
تفسیر و نیز احادیث وارد شده از پیامبر و صحابه برگزیده و بزرگوار آن حضرت در آمیخت و در نتیجه علاوه بر تاریخ و حدیث،
تفسیر را نیز آلوده ساخت و مسخ کرد.
تفسیر دو گونه گردید؛ که یکی از آنها تفسیر نقلی است که بر آثار و احادیث منقول از سلف استوار است. » : ابن خلدون میگوید
احادیثی که به شناخت ناسخ و منسوخ و اسباب النزول و معانی آیات مربوط میشود و شناخت صحیح این ( 1) صحیح بخاري، ج
9، ص 136 و ج 3، ص 237 . (در دو موضع یاد شده اندك اختلافی در لفظ به چشم میخورد).
ص: 77
مسائل جز از طریق نقل از صحابه و تابعان ممکن نیست و گذشتگان در این باره احادیث فراوان گرد آوردهاند؛ ولی در کتابهاي
صفحه 62 از 392
خود و احادیثی که نقل کردهاند سره و ناسره و درست و نادرست را به هم آمیختهاند؛ زیرا عرب با علم سروکار نداشتند و نوشتن
نمیدانستند و روح بدوي و بیسوادي بر ایشان غالب بود و هرگاه به دانستن نکاتی درباره علل آفرینش و آغاز خلقت و اسرار
هستی- که مقتضاي طبع جستجوگر هر انسانی است- جویا میشدند به اهل کتاب، اعم از یهودیان و مسیحیان، رجوع میکردند و
از آنان بهره میبردند و اهل کتابی که در آن روزگار میان عرب بودند مانند خود عرب بودند که درباره مسائل یاد شده چیزي بیش
بودند که دین یهود را پذیرفته بودند « حمیر » از خود آنان نمیدانستند و دانشی اندك و عوامانه داشتند. بیشتر این اهل کتاب از قبیله
و بعد از آنکه اسلام آوردند همچنان دانستههاي سابق خود را محفوظ داشتند؛ آن هم دانستههایی که هیچ ربطی به احکام شرعی
نداشت؛ از جمله؛ اخبار مربوط به آغاز آفرینش و خبرهاي مربوط به جنگها و وقایع و حماسهها و امثال آن. این گونه احادیث غالبا
از یهودیان تازه مسلمان شدهاي همچون کعب الاحبار، وهب بن منبّه، عبد اللّه بن سلام و امثال آنان نقل گردید و تفاسیر صحابه و
تابعان درباره مسائل یاد شده، از منقولات این افراد انباشته شد و مفسران دورههاي بعد هم درباره این مسائل تساهل ورزیدند و در
نتیجه، کتابهاي تفسیر را از این منقولات انباشتند. ریشه این اخبار- چنان که گفتیم- از اهل کتابی نشأت گرفته که ساکن بادیه
بودهاند و بدون تحقیق و بیآنکه از حقیقت این گونه مسائل اطلاع داشته باشند آنها را نقل کردهاند. ولی چون شهرت آنان زبانزد
«1» .« بوده و به خاطر تصدي شؤونات دینی از موقعیت اجتماعی خاصّی برخوردار بودهاند گفتههاي آنان از همان زمان رایج گردید
رجوع به اهل کتاب؟
اشاره
آیا دلیلی که مراجعه به اهل کتاب را توجیه کند وجود دارد؟
. بسیاري از نویسندگان متأخر- به منظور توجیه عملکرد عدهاي از صحابه و نیز ( 1) مقدمه ابن خلدون، ص 439 و 440
ص: 78
تازه مسلمانان از اهل کتاب که بر مراجعه به اهل کتاب پاي فشردهاند- بر این باورند که دلایلی بر جواز مراجعه به اهل کتاب در
دست است و مراجعه این افراد به اهل کتاب، یا در زمانی پس از نهی اولیهاي بوده که پس از مدتی برداشته شد و یا در خصوص
مطالب تاریخی و قصص بوده که ربطی به احکام شرعی نداشته و یا درباره مسائل تحریف نشده تورات و انجیل بوده که با محتواي
قرآن همسو و همجهت بوده است و مسائلی از این قبیل که دلیلی براي منع مراجعه در خصوص آنها به اهل کتاب وجود ندارد!! ابن
او گاه اقوال اهل کتاب را- که به » : تیمیّه درباره سدّي بزرگ (ابو محمد اسماعیل بن عبد الرحمان کوفی، متوفاي 127 ) میگوید
به قدر یک آیه هم که شده از » : گمان خود پیامبر بیان آنها را مباح دانسته است- نقل میکند؛ با این توجیه که پیامبر فرموده است
ولی هرکس که از روي «1» . من براي دیگران نقل کنید؛ و نیز از بنی اسرائیل سخن گویید، که در سخن گفتن از آنان باکی نیست
لذا عبد اللّه بن عمرو بن عاص که در جنگ یرموك «2» ؛« عمد بر من دروغی بست جایگاه خویش را در آتش فراهم ساخته است
چون از حدیث بالا جواز نقل از بنی اسرائیل را دریافته بود، از همان «3» ، دو بسته بزرگ از کتابهاي یهودیان را به دست آورده بود
«4» .« کتابها براي مردم سخن میگفت
این گونه احادیث اسرائیلی تنها براي استشهاد ذکر میشود نه از روي اعتقاد؛ زیرا این گونه احادیث از » : ابن تیمیّه در ادامه میگوید
سه گونه بیرون نیست:
دسته اول: احادیثی که صحت آنها را میدانیم و آنچه در اختیار ماست گواه صدق آنهاست.
دسته دوم: احادیثی که دروغ بودن آنها با توجه به احادیث صحیحی که در اختیار داریم، محرز شده است.
صفحه 63 از 392
حدّثوا عن بنی » : دسته سوم: احادیثی است که صحت و سقم آنها روشن نیست و باید درباره آنها ( 1) متن عبارت چنین است
.« اسرائیل و لا حرج
. ج 4، ص 207 « ما ذکر عن بنی اسرائیل » 2) صحیح بخاري، کتاب الانبیاء، باب )
را به دو بار شتر تفسیر کرده است. « زاملتین » آمده است: زامله، بسته بزرگ را گویند. ابو شهبه « زاملتین » 3) در حدیث تعبیر )
. الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 54 و 92
4) در آینده تفسیر دیگري از حدیث، بر خلاف آنچه اینان فهمیدهاند، ارائه خواهیم کرد. )
ص: 79
منعی ندارد. «1» - سکوت اختیار کرد؛ این گونه احادیث را نه میپذیریم و نه رد میکنیم و روایت کردن آنها هم- چنانکه گذشت
عمده این احادیث به مسائل دینی مربوط نمیشود و لذا خود دانشمندان اهل کتاب هم درباره آنها اختلاف نظر فراوان دارند.
مسائلی از قبیل نام اصحاب کهف، نام پرندگانی که حضرت ابراهیم آنها را زنده کرد و مسائلی از این قبیل که تعیین آنها فایدهاي
«2» .« دینی یا دنیوي براي مکلفان در بر ندارد ولی نقل این اختلافات از اهل کتاب بلا مانع است
ذهبی بر جواز مراجعه به اهل کتاب و نقل از آنان درباره اموري که مخالف شریعت نیست به چند آیه استدلال کرده است و بر این
ما اگر به قرآن کریم مراجعه کنیم به آیاتی بر » : پندار است که این آیات، مراجعه به اهل کتاب را تجویز میکند و میگوید
میخوریم که آشکارا پیامبر اسلام و مسلمانان را به مراجعه به اهل کتاب اعم از یهود و نصاري فرا میخواند و میخواهد که از اهل
کتاب درباره بعضی از حقایقی که در کتابهاي آنان آمده و اسلام هم همانها را آورده است ولی آنان انکار کرده یا نسبت به آن
فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا » : غفلت ورزیدهاند سؤال شود تا حجّت بر آنان تمام شود و شاید هدایت یابند؛ از جمله، این آیه است
یا در آیه دیگر میفرماید: «3» « إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ
یعنی از امتها و عالمان دینی «5» ؛« وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا » : یا میفرماید «4» .« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ »
ایشان بپرس. فرّاء در بیان وجه مجاز در آیه شریفه میگوید: آنان (علماي بنی اسرائیل) پیامبر را از محتواي کتابهاي پیامبران پیشین
مقدمۀ » خبر میدهند؛ در نتیجه اگر از آن دانشمندان سؤال شود گویا از خود انبیاء علیهم السّلام سؤال شده است. ( 1) در صفحه 19
عدم تصدیق و تکذیب اهل کتاب را خاطر نشان ساخته است. « فی اصول التفسیر
. ص 45 و 46 . نیز ر. ك: مقدمه تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 4 ،« مقدمۀ فی اصول التفسیر » 2) ابن تیمیه در )
و اگر از آنچه به سوي تو نازل کردهایم در تردیدي، از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی میخواندند بپرس. قطعا حق از » (3)
: یونس 10 .« جانب پروردگارت به سوي تو آمده است؛ پس زنهار از تردیدکنندگان مباش
.94
.43 : 7 و نحل 16 : انبیاء 21 .« پس اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهاي آسمانی جویا شوید » (4)
.45 : زخرف 43 .« و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتهایم جویا شو » (5)
ص: 80
فَسْئَلْ بَنِی » یا «1» « وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَۀِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ » : آیات دیگري نیز مردم را به مراجعه اهل کتاب فرا میخواند از جمله
ذهبی میگوید:- این اوامر که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به -«3» .« سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَۀٍ بَیِّنَۀٍ » یا «2» « إِسْرائِیلَ
پرسش از اهل کتاب فرا میخواند جملگی بر جواز رجوع به آنان دلالت دارد. البته نه در همه چیز؛ تنها درباره حقایقی که دست
«4» .« تحریف و تبدیل به آن نرسیده است و همگام با قرآن است و حجّت را بر معاندان- اعم از اهل کتاب و دیگران- تمام میسازد
بنابراین، نقل آنچه از اهل کتاب روایت شده و موافق شریعت ماست جایز است و آیات دالّ بر اباحه رجوع به اهل » : سپس میگوید
صفحه 64 از 392
بر همین معنا حمل میشود؛ زیرا معناي « حدّثوا عن بنی إسرائیل و لا حرج » : کتاب و نیز حدیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که فرمود
این حدیث این است که از اهل کتاب درباره مسائلی که درستی آن را میدانید روایت کنید؛ ولی نقل بخشی از گزارشهاي آنان که
مخالف شریعت اسلام است یا عقل به درستی آن گواهی نمیدهد جایز نیست؛ زیرا حدیث پیامبر که اجازه نقل میدهد موارد
دروغ را دربر نمیگیرد. اما حکم مواردي که شریعت درباره آنها سکوت کرده و دلیلی بر صدق یا کذب آنها نیست و احتمال هر
لا تصدّقوا أهل الکتاب » : دو وجه (صدق و کذب) هست، آن است که نه آن را تصدیق کنیم و نه تکذیب؛ و سخن پیامبر که فرمود
ناظر به همین معناست. روایت کردن این گونه اخبار هم تنها به عنوان یک حکایت نزد بنی اسرائیل جایز است؛ زیرا « و لا تکذّبوهم
«5» .« به نظر میرسد، شامل نقل این گونه اخبار هم میشود « حدّثوا عن بنی إسرائیل و لا حرج » اباحه عامّی که از روایت
روایاتی که ثابت میکند برخی از صحابه همچون ابو هریره و ابن عباس به بعضی از اهل کتاب تازه مسلمان » : او در ادامه میگوید
و» ( مراجعه میکردند و از آنان درباره کتابهایشان میپرسیدند و یا روایتی که میگوید در جنگ یرموك عبد اللّه بن عمرو بن ( 1
.163 : اعراف 7 .« درباره اهالی آن شهري که کنار دریا بود، از ایشان جویا شو
.101 : اسراء 17 .« از بنی اسرائیل سؤال کن » (2)
.211 : بقره 2 « از بنی اسرائیل بپرس چه بسیار نشانههاي روشنی به آنان دادیم » (3)
. 4) محمد حسین ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 60 و 61 و 63 )
. 5) همان، ص 64 و 65 )
ص: 81
عاص دو بسته بزرگ به چنگ آورد و از آندو براي مردم سخن میگفت هیچ تعارضی با روایتی که بخاري از ابن عباس درباره منع
مراجعه به اهل کتاب نقل کرده است، ندارد. چنانکه با روایت عبد الرزاق از ابن مسعود که در جهت منع پرسش از اهل کتاب نقل
و نیز با روایت احمد که « از اهل کتاب نپرسید؛ زیرا آنان که خود در گمراهیاند، هیچگاه شما را هدایت نخواهند کرد » : کرده است
تعارضی ندارد.- در پایان میگوید:- آري! بین این روایات « أ متهوّکون فیها یا ابن الخطاب » : بیانگر اعتراض پیامبر بر عمر است
تعارضی نیست؛ زیرا صحابه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داناترین مردم در امور دینشان بودهاند و روشی استوار و معیاري دقیق
در قبول اسرائیلیاتی که به آنان میرسیده است داشتهاند. صحابه در همه امور به اهل کتاب مراجعه نمیکردند، بلکه تنها براي
فهمیدن پارهاي از حوادث و اخبار جزئی به آنان رجوع میکردند ...
اعتراضات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و بعضی از صحابه بر کسانی که به اهل کتاب مراجعه میکردند، مربوط به آغاز بعثت است؛
زمانی که هنوز احکام دینی استقرار نیافته بود و پیامبر از بیم تشویش عقاید و افکار مسلمانان، صحابه را از رجوع به اهل کتاب باز
«1» .« میداشت
نهی از مراجعه به اهل کتاب مربوط به قبل از استقرار و تثبیت احکام اسلامی و قواعد دینی است که بیم فتنه و » : ابن حجر میگوید
آشوب میرفت، ولی بعد از آنکه این مشکل برطرف شد، مراجعه به اهل کتاب آزاد شد؛ زیرا شنیدن اخبار بنی اسرائیل در آن
«2» .« زمان اعتبار و ارزش خاصی داشته است
نقد و بررسی ادله جواز رجوع به اهل کتاب
دلایلی که براي اثبات این مدّعا بر شمرده شده است نارساست و هرگونه دلالتی بر جواز مراجعه به اهل کتاب در تفسیر قرآن و
تاریخ انبیا علیهم السلام ندارد؛ زیرا یهودیانی که در همسایگی عرب زندگی میکردند- به گفته ابن خلدون- مانند خود عرب
بادیهنشین بودند و براي شناخت اخبار صحیح اطلاعات کافی نداشتند و جز سخنان عامیانه و غیر قابل اطمینانی که از گذشته شایع
صفحه 65 از 392
. شده بود چیز دیگري در ( 1) همان، ص 66 و 67
. 2) ر. ك: فتح الباري، ج 6، ص 361 )
ص: 82
اختیار نداشتند. دانشمندان اهل کتاب هم که اهل نیرنگ و مکر بودند و چنان که قرآن درباره آنان گفته است از پیش خود نسخهها
مینوشتند و حدیث جعل میکردند و به مردم میگفتند: این گفته خداست؛ در حالی که از جانب پروردگار نبود و آنان این همه
نیرنگ را براي به چنگ آوردن کالاي بیارزش دنیا به کار میبستند. از این روست که در روایات پیامبر و اصحاب بزرگ آن
حضرت، شدیدا از مراجعه به اهل کتاب منع شده است و هیچ دلیلی- از روایات و اخبار- بر جواز مراجعه به آنان وجود ندارد.
اما استدلال به آیاتی که آنها را مجوّز مراجعه به اهل کتاب پنداشتهاند، استدلالی بیحاصل و بغایت سست است؛ زیرا این آیات
است. درست است که در ظاهر، خطاب این آیات متوجه شخص پیامبر است؛ در « إیّاك أعنی و اسمعی یا جارة » همه کنایه و از باب
فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ » واقع مقصود، دیگران یعنی تردید ورزان در امر رسالتند که اصلا مسلمان نبودند. چنان که از صدر و ذیل آیه
بر میآید مقصود، «1» « مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ
کافران و منافقانند. جاي بسی تعجب است که فردي چون ذهبی بپندارد مراد از این آیه، رخصت پیامبر در مراجعه به اهل کتاب
است! مگر پیامبر- العیاذ باللّه- درباره آنچه بر او نازل شده، شک داشته است! یا در درست بودن رسالت خود تردید روا داشته است
که از او خواسته شده باشد دست از تردید بردارد؟! بیتردید، مقصود آیه کسانی هستند که در درستی رسالت آن حضرت دچار
شک بودند و تنها مرجعی که این شکورزان، امکان مراجعه به آن را داشتند و به آن روي میآوردند، اهل کتاب ساکن در
فَسْئَلُوا أَهْلَ » همسایگی آنان بودند؛ لذا مقصود آیه، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان معتقد به رسالت او نیستند. در آیه مبارکه
نیز خطاب متوجه عربهاي جاهلی است. «2» « الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ
میپردازیم. این حدیث کنایه از مبالغه در رسوایی و فضاحت آنان « حدّثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج » اکنون به بررسی حدیث
.94 : است؛ بدین معنا که هر رذیلت و ( 1) یونس 10
. 43 و 44 : 2) نحل 16 )
ص: 83
عمل ناپسندي که تصور کنید، از آنان بر میآید و لذا اگر درباره آنان چیزي بگویید البته درست خواهد بود؛ زیرا آنان از ارتکاب
هیچ گناهی پرهیز نمیکردند و در منجلاب زشتیها و پستیها گرفتار بودند؛ به گونهاي که هر چه درباره آنان بگویید درست خواهد
یعنی دامنه سخن درباره دریا گسترده است و هر چه درباره آن بگویی « حدّث عن البحر و لا حرج » بود؛ چنان که در مثل آمده است
کنایه از اینکه .« حدّث عن معن و لا حرج » : جا دارد. همچنانکه درباره معن بن زائده شیبانی که از سخاوتمندان عرب است گفتهاند
دامنه نیکیهاي او بسیار گسترده است و هر فضیلتی را که فکر کنید در او هست و هر چه درباره گرامی داشت او بگویید درست
بنابراین، این تعبیر نوعی کنایه است که دلالت بر گستردگی مطلق دارد. به عبارت دیگر بیانگر گستردگی دامنه آن شیء «1» ؛ است
و این برداشت با توجه به «2» است؛ خواه نیک باشد و خواه بد و در این تعبیرات تحدّث به معناي روایت و نقل خبر از آنان نیست
حدیثی که احمد بن حنبل روایت کرده است کاملا روشن است. او چنین آورده:
هر چه درباره بنی اسرائیل بگویید جا دارد؛ زیرا شما هر چه درباره آنان بگویید و فکر کنید عجیب است، باز هم چیزهاي عجیبتر »
یعنی هر پستی، کجی و نادرستیاي که درباره آنان بگویید صحیح و رواست؛ زیرا آنان پستتر و «3» .« در آنان یافت میشود
رسواتر از آنند که مردم گمان میکنند.
هر چه درباره بنی اسرائیل «4» ؛ حدّثوا عن بنی إسرائیل و لا حرج و حدّثوا عنّی و لا تکذبوا » : در روایت دیگري چنین نقل میکند
صفحه 66 از 392
از این مقایسهاي که در حدیث مطرح شده و .« میخواهید، بگویید و هر چه درباره من هم میخواهید، بگویید ولی دروغ نگویید
دامنه سخن درباره بنی اسرائیل را باز گذاشته و دامنه سخن درباره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را مقید ساخته است به وضوح و
روشنی میتوان فهمید که هر چه درباره بنی اسرائیل گفته شود درست خواهد بود ولی در موقع سخن گفتن درباره رسول ( 1) ر.
ك: میدانی، مجمع الأمثال، ج 1، ص 207 ، شماره 1103 . نیز ر. ك: پدر لویس معلوف، فرائد الأدب.
دو گونه است: یکی به معناي نقل حدیث از کسی و دیگري به معناي سخن گفتن درباره کسی است؛ در « حدّث عنه » 2) اساسا )
اینجا معناي دوم مقصود است.
مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص .« تحدثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج، فإنّکم لا تحدّثون عنهم بشیء إلّا و قد کان فیهم أعجب » (3)
.13
. 4) همان، ص 56 )
ص: 84
خدا صلّی اللّه علیه و آله باید جانب دقّت کاملا رعایت شود تا مبادا به او نسبت دروغ داده شود؛ چه هر کس دروغی به آن حضرت
نسبت دهد جایگاه خویش را در آتش فراهم ساخته است.
مراجع عمده پخش اسرائیلیات
اشاره
با مراجعه به کتب تاریخ، سیر، حدیث و تفسیر به دست میآید که مراجع اصلی پخش اسرائیلیات در جوامع اسلامی، هفت نفرند:
عبد اللّه بن سلام، تمیم بن اوس داري، کعب الاحبار، عبد اللّه بن عمرو بن عاص، ابو هریره، وهب بن منبّه و محمد بن کعب قرظی.
نفر هشتمی نیز بر آنان افزودهاند: ابن جریج که روشن خواهیم ساخت.
سه نفر نخست سابقه کتابی بودن دارند: اول و سوم، سابقه یهودیّت و دوم، مسیحیّت؛ و سه نفر اخیر، زاده شده اسلام از نیاکان
کتابی؛ و عبد اللّه و ابو هریره از حالت شرك به اسلام گرویدهاند.
اینان در جامعه آن روز اطلاعات گسترده- ولی بیشتر عامیانه- از اوضاع و احوال انبیاي سلف داشتند و در میان مردم به بازگو کردن
اطلاعات خود میپرداختند و چون بیشتر جنبه داستان سرایی داشت، مورد توجّه عامّه قرار میگرفتند. این گفتهها و داستان سراییها،
کم و بیش در میان خاصّه- به عللی که یادآور شدیم- نیز راه یافت و در مجموعههاي حدیثی و تفسیري و بویژه تاریخی ثبت و
ضبط گردید و بلا آفرین شد! اکنون سخنی کوتاه از این شخصیّتهاي مرجع اسرائیلیات:
1. عبد اللّه بن سلام:
نام او حصین بن سلام بن حارث اسرائیلی بود. وي هم پیمان نوافل بنو عوف از قبیله خزرج و از احبار یهود بود که هنگام ورود
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به مدینه اسلام آورد. بعضی هم گفتهاند: دو سال قبل از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اسلام آورد و
«1» .« او از قبیله بنی قینقاع بود » : آن حضرت او را عبد اللّه نامید. ابن حجر میگوید
یک» : گفتهاند: خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شد و عرض کرد: من هم قرآن و هم تورات را خواندهام. حضرت فرمود
. 1) الاصابه، ج 2، ص 320 ) .« شب قرآن بخوان و یک شب تورات
ص: 85
صفحه 67 از 392
زیرا راوي آن ابراهیم بن ابی یحیی اسلمی است که فردي «1» ؛« این حدیث ضعیف الاسناد است » : شمس الدّین ذهبی میگوید
این حدیث بینهایت ضعیف » : متروك الحدیث به شمار میآید و بعضی او را متّهم به جعل کردهاند. استاد شعیب ارنؤوط میگوید
است و به احتمال قوي جعلی است؛ زیرا با حدیث جابر بن عبد اللّه انصاري در تعارض است. جابر میگوید: عمر محضر پیامبر اکرم
صلّی اللّه علیه و آله آمد و عرضه داشت: ما کم و بیش برخی از سخنان یهودیان را میپسندیم؛ آیا اجازه کتابت آن را میدهید؟
حضرت فرمود: آیا همچون یهودیان و نصرانیان سبک سر و بیخرد شدهاید؟ من رسالت الهی را عاري از هر آلودگی و پاك و
پاکیزه بر شما عرضه داشتم و اگر موسی اکنون زنده بود چارهاي جز پیروي من نداشت.- شعیب میگوید:- این حدیث (حدیث
«2» .« جابر) حدیثی نیکوسند است
عبد اللّه بن سلام از کسانی بود که براي جلب نظر عامّه مردم جعل حدیث میکرد تا جایگاه اجتماعی نزد عوام به دست آورد. از
جمله جعلیات او حدیثی است که درباره صفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در تورات ساخته بود و آن را بر عوام میخواند تا بر
من این اوصاف را درباره وي در تورات » : منزلت خود بیفزاید. او برخی اوصاف موجود در پیامبر را بر میشمرد و آنگاه میگفت
«4» . و مدعی بود که داناترین یهودیان نسبت به کتابهاي پیشینیان است «3» « یافتهام
احادیثی چند در وصف او نقل شده است که عمدتا ضعیف الاسناد و بیاعتبار است. وي به سال 43 در مدینه در گذشت.
2. تمیم بن اوس داري:
او و برادرش نعیم که هر دو مسیحی بودند پس از آنکه پیامبر «5» ؛ ابو رقیّه تمیم بن اوس بن حارثه یا خارجه داري لخمی فلسطینی
در سال نهم هجري از جنگ تبوك بازگشته بود در ضمن هیأت نمایندگی ده نفره بنی دار خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
. تمیم راهب عصر ( 1) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 418 و 419 » : رسیدند و اسلام آوردند. ابو نعیم میگوید
. 2) ر. ك: پاورقی سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 419 )
. 3) ر. ك: ابن سعد، الطبقات، ج 1، ق 2، ص 87 ، سطر 14 )
. 4) الاصابه، ج 2، ص 321 . سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 416 )
هستند. « یعرب بن قحطان » که از ریشه « لخم » از قبیله « بنی دار » 5) داري: منسوب به )
ص: 86
و دجّ ال را از او شنیده بود و از زبان او این « جسّ اسه » خود و عابد فلسطین بود. گفته میشود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داستان
«1» .« داستان را بر منبر نقل کرد؛ که این، نوعی منقبت و فضیلت براي تمیم به حساب میآید
او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله درخواست کرد چنانچه خداوند شام را به تسخیر اسلام درآورد حضرت دو روستا از روستاهاي
و دیگري « حبري » فلسطین را به او ببخشد. به پیامبر عرض کرد: ما همسایگانی از رومیان داشتیم. آنان دو روستا داشتند که یکی
نام داشت. اگر خداوند شامات را مسخّر شما کرد، آن دو روستا را به من ببخشید. حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود: « بیت عینون »
«2» . آن دو را به تو بخشیدم و در این خصوص نوشتهاي هم به او داد. زمانی که ابوبکر به خلافت رسید آن دو روستا را به او بخشید
عدهاي هم گفتهاند: نامه پیامبر را نزد عمر آورد. عمر گفت: من شاهد نوشتن این نامه بودهام و آن را تأیید کرد. لیث میگوید:
و لذا آن دو قریه را بر تمیم وقف کرد. ابن جریج میگوید: .« حق نداري آنها را بفروشی » : پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به تمیم فرمود
«3» .« آن هبه رسول اللّه (آن دو قریه) تا زمان حاضر در دست فرزندان تمیم باقی مانده است »
«4» . این روایت را ابو عبید از طریق عبد اللّه بن صالح، کاتب لیث از ابن جریج نقل کرده است
اصحاب تراجم درباره او بسیار مبالغه کرده و کرامات و مناقب فراوانی براي او نقل کردهاند؛ از جمله داستان مقابله او با آتش و
صفحه 68 از 392
او (تمیم) ماجرایی با عمر دارد که کرامتی آشکار » : خاموش کردن آن است که ابن حجر آن را نقل کرده است. ابن حجر میگوید
داستان را در شرح حال معاویۀ بن حرمل (داماد مسیلمه ] «5» .« براي او به حساب میآید و عمر نیز او را بسیار گرامی داشته است
به گمان این راهب نصرانی حیوان عجیبی است. او آن را در جزیرهاي وسط دریا « جسّ اسه » ( کذّاب که همراه مسیلمه مرتد شد) ( 1
ج 8، از ،« الفتن و اشراط الساعۀ » دیده که مشغول جاسوسی و جمع کردن خبر براي دجّال بوده است. این داستان را مسلم در باب
203 ) و احمد در مسند، ج 6، ص 373 و 374 و نیز طبرانی و دیگران نقل کردهاند شرح آن خواهد آمد. - صحیح خود (ص 205
. 2) الاصابه، ج 1، ص 183 و 184 . الطبقات، ج 1، ق 2، ص 75 )
. 3) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 442 و 443 )
. 4) ابو عبید ابن سلّام، الاموال، ص 349 و 350 )
. 5) الاصابه، ج 1، ص 184 )
ص: 87
معاویۀ بن حرمل به مدینه آمد، پشیمان بود؛ مدتی در مسجد اقامت گزید » : ذهبی، داستان را چنین نقل میکند که .«1» آورده است
ولی کسی او را پناه و طعام نداد.
معاویه میگوید: نزد عمر رفتم و گفتم: پیش از آنکه مرا دستگیر کنید خود پشیمان شده و توبه کردهام. گفت: تو کیستی؟ گفتم:
معاویۀ بن حرمل، گفت: برو نزد بهترین مؤمنان و در منزل او رحل اقامت افکن. او در ادامه میگوید: تمیم داري عادت داشت که
بعد از نماز به چپ و راست اشاره میکرد و دو نفر را با خود به خانه میبرد و از آنان پذیرایی میکرد. لذا من در کنار او نماز
میگزاردم. او مرا به خانهاش برد و همانجا بودم. در یکی از شبها که نزد او بودم ناگهان آتشی از منطقه حرّه برخاست. عمر نزد
تمیم آمد و در حالی که از او کمک میخواست گفت: برخیز و جلو این آتش را بگیر. تمیم گفت: مگر من کی هستم؟ من چی
هستم؟ و با این کلمات شکسته نفسی میکرد. ولی عمر دست از اصرار خود برنداشت. سرانجام تمیم آماده شد با عمر برود. من نیز
به دنبال آنان رفتم. وقتی به موضع آتش رسیدند، تمیم شروع کرد آتش را با دستان خود به عقب راندن؛ تا اینکه آتش وارد درهاي
شد و تمیم به دنبال آن وارد شد. عمر سه بار گفت: کسی که دیده است با آن که ندیده است هرگز برابر نیست (شنیدن کی بود
مانند دیدن).
«2» .« معاویه میگوید: تمیم پس از آن از دره خارج شد در حالی که آتش به او آسیبی نرسانده بود
این داستان را عفّان از طریق حماد بن سلمه از جریري از ابی العلاء از ابن حرمل شنیده است ... ابن حرمل خود » : ذهبی میگوید
.« شناخته شده نیست
آري از معاویۀ بن حرمل در کتابهاي تراجم نامی به میان نیامده است.
این کاهن مسیحی- که هواي مسیحیّت و رهبانیّت حتی پس از اسلام آوردن همراه او بود- اولین کسی بود که قصهگویی در مسجد
او در زمان خلافت «3» . را پایهگذاري کرد و تقریبا تمام روایات بر این نکته اتفاق دارند که او نخستین قصهگو در اسلام است
. عمر- و شاید سالهاي آخر خلافت او- دست به این عمل زد. زهري از ( 1) همان، ج 3، ص 497
. 2) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 446 و 447 )
. 3) فجر الاسلام، ص 159 )
ص: 88
اولین داستانسرا تمیمداري است. او از عمر براي این کار اجازه گرفت؛ لذا- بیپروا- در مسجد » : سائب بن یزید نقل میکند که
«1» .« میایستاد و داستان میگفت
صفحه 69 از 392
اولین کسی که در مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله قصهگویی را رایج کرد تمیم داري بود. او » : مقریزي از ابن شهاب نقل میکند
از عمر اجازه خواست که مردم را موعظه کند. عمر ابتدا نپذیرفت ولی در سالهاي آخر خلافت خود به او اجازه داد که روزهاي
جمعه پیش از آنکه عمر براي اقامه نماز جمعه وارد مسجد شود، مردم را در مسجد موعظه کند. تمیم از عثمان بن عفان هم اجازه
.«2» « خواست و عثمان به او اجازه داد تا روزهاي جمعه در دو نوبت به موعظه بپردازد و تمیم این کار را انجام میداد
داستانسرایی- از آنجا که با استقبال عوام الناس مواجه بود- به سرعت رشد کرد. قصه گویان بسیار دروغ » : احمد امین میگوید
میساختند و بر مردم میخواندند.
.«3» « تا جایی که روایت شده است: امام علی علیه السّلام آنها را از مسجد طرد کرد
از حسین بن ذکوان از ابن بریده از شعبی از فاطمه دختر قیس- که از اولین « الفتن و أشراط الساعه » را مسلم در باب « جسّاسه » افسانه
صداي مؤذن رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را شنیدم که با صداي بلند » : زنان مهاجر به حساب میآید- نقل میکند؛ بدین صورت
به مسجد رفتم و با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نماز خواندم. در هنگام نماز در صفی بودم که بلافاصله .« نماز جماعت » : میگفت
پشت سر مردان بسته شده بود. پس از نماز، پیامبر خندان بالاي منبر رفت و فرمود: هر نمازگذار در جاي خودش بماند؛ سپس
فرمود:
آیا میدانید چرا از شما خواستم که جمع شوید؟ جواب دادند: خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمود: به خدا سوگند شما را به منظور
ترغیب (نوید دادن) یا ترهیب (بیم دادن) جمع نکردهام؛ بلکه قصد من آن بوده است که به شما خبر بدهم تمیم داري که مردي
نصرانی بود نزد من آمد، بیعت کرد و اسلام آورد و براي من حدیثی نقل کرد که با حدیث دجّال که من سابقا براي شما گفته بودم
موافق است. او برایم چنین گفت: با 30 نفر از مردان قبیله لخم و جذام بر کشتی سوار شدیم. امواج دریا یک ماه تمام کشتی را به
. این سو و آن سو میبرد تا اینکه به جزیرهاي در دریا نزدیک ( 1) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 447
. 2) ر. ك: مقریزي، الخطط المقریزیه، ج 3، ص 199 )
. 3) فجر الاسلام، ص 159 و 160 )
ص: 89
شدیم و تا غروب خورشید درنگ کردیم؛ سپس بر قایقهایی که در کشتی بود سوار شدیم و به سمت جزیره حرکت کردیم. در این
هنگام با حیوان عجیبی روبهرو شدیم که تمام بدنش را موهاي زیاد خشنی پوشانده بود و به علّت فراوانی موها سر و پایش مشخّص
نبود. گفتیم: تو کیستی؟ جواب داد: من جسّاسه هستم. گفتیم:
کیست؟ گفت: اي جماعت نزد مردي که در این دیر (قصر) است بروید. او سخت مشتاق دیدار شماست. تمیمداري «1» جسّاسه
میگوید: هنگامی که از مردي سخن به میان آورد ما هراسان شدیم که نکند این حیوان شیطان باشد؛ لذا بسرعت به سوي دیر
حرکت کردیم. همینکه وارد دیر شدیم ناگهان انسانی عظیم الجثه دیدیم که تا به حال مانند او را ندیده بودیم. دستهاي وي به
گردن و به طرف مچ پایش به طور خمیده- با آهن- محکم بسته شده بود. گفتیم: تو کیستی؟ گفت: شما موفّق شدید جاي مرا پیدا
کنید حال شما بگویید کی هستید؟ گفتیم: ما گروهی عرب هستیم و ماجراي خود را براي او تعریف کردیم. او گفت: از درخت
برایم بگویید. گفتیم: از چه چیز آن میپرسی؟ گفت: منظورم این است که آن درخت میوه میدهد؟ گفتیم: «2» خرماي شهر بیسان
آري. گفت: ولی بزودي بیبر خواهد شد و میوه نخواهد داد. سپس گفت: برایم از دریاچه طبریه (بحر میّت در فلسطین) سخن
بگویید! گفتیم: از چه چیز آن بگوییم؟ گفت: آب دارد؟ گفتیم: آري آب فراوانی دارد. گفت: به زودي خشک خواهد شد. باز
بگویید. گفتیم: از چه چیز آن؟ «3» پرسید: برایم از چشمه زغر
گفت: آیا آب دارد و ساکنان شهر با آب آن کشاورزي میکنند؟ گفتیم: آري آب فراوانی دارد و مردم با آب آن کشاورزي
صفحه 70 از 392
میکنند. گفت: از پیامبر امیّین برایم بگویید کارش به کجا کشید؟ گفتیم: از مکّه خارج شد و در یثرب اقامت گزید. گفت: آیا
عرب با او جنگید؟ گفتیم: آري. گفت: با آنان چه کرد؟ گفتیم: او با عربهاي طاغی که با او ( 1) در حاشیه کتاب مسلم آمده است
که: جساسه از آن جهت به این نام نامیده است که براي دجّ ال جاسوسی و خبرچینی میکند. صاحب تحفه میگوید: مراد از
. جنبندهاي که در آخر زمان از زمین بیرون میآید همین جساسه است. ر. ك: شرح نووي، ج 18 ، ص 78
2) بیسان: شهري در اردن است بین حوران و فلسطین. درباره آن گفته شده که این شهر زبان زمین است. در آن شهر چشمهاي )
وجود دارد که آب آن اندکی شور است و گفته میشود چشمهاي از بهشت است. ر. ك:
. معجم البلدان، ج 1، ص 527
3) زغر: شهري در سمت قبله شام است. )
ص: 90
سر ستیز داشتند جنگید و آنان را وادار به تسلیم کرد. گفت: آیا واقعا این اتّفاق افتاد؟
هستم. به زودي به من اجازه داده «1» گفتیم: آري. گفت: براي آنان بهتر است که از پیامبر اطاعت کنند. آنگاه گفت: من مسیح
میشود که از مخفیگاهم بیرون آیم. وقتی بیرون آمدم در تمام زمین به راه خواهم افتاد و به هر قریهاي که برسم چهل شب در آن
خواهم ماند. مگر مکه و طیبه (مدینه)؛ چون ورود به این دو شهر بر من حرام است و هرگاه قصد ورود به یکی از آن دو شهر را
داشته باشم فرشتهاي با شمشیر برهنه مانع ورود من میشود و بر سر هر گذرگاه این دو شهر فرشتگانی گمارده شدهاند که از شهر
حفاظت میکنند.
فاطمه میگوید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در حالی که با عصاي خود بر منبر میکوبید سه بار فرمود: هذه طیبه، و مراد او این شهر
.«2» « است؛ یعنی مدینه
و « صحیح » این داستان علاوه بر عجیب بودنش ضعیف السند است؛ زیرا به دو طریق روایت شده است: یکی توسط مسلم، در کتاب
و هر دو طریق در نهایت به عامر شعبی ختم میشود. با این تفاوت که راوي شعبی در مسند « مسند » دیگري توسط احمد در کتاب
احمد، مجالد بن سعید است و احادیث دروغ فراوان نقل کرده است.
روزي یحیی بن سعید را دیدم که از یکی از اصحاب خود پرسید: کجا میروي؟ گفت: نزد وهب بن جریر » : عمرو بن علی میگوید
میروم، او براي ما سیره میگوید و از طریق پدرش از مجالد بن سعید نقل میکند. یحیی گفت: انبوهی از دروغ را فراهم میآوري.
ابو طالب نیز از احمد نقل .« او اگر بخواهی، همه را از طریق مجالد از شعبی از مسروق از عبد اللّه بن مسعود جعل کند، خواهد کرد
.« مجالد غیر قابل اعتماد است؛ احادیث- دروغ- زیادي را نقل میکند که دیگران نگفتهاند » : میکند
.« حدیث مجالد قابل استناد نیست » : دوري نیز از ابن معین نقل کرده است
.« حدیث مجالد ضعیف و بیاساس است » : ابن ابی خیثمه هم از ابن معین نقل میکند
اگر بخواهم، مجالد جملگی احادیث خود را به پیامبر ( 1) منظور همان دجال است که به گمان آنان در » : یحیی بن سعید میگوید
آخر الزمان از مخفیگاه خود بیرون میآید.
203 . احمد بن حنبل، در مسند خود، ج 6، ص 373 با اختلاف اندکی این روایت را نقل کرده - 2) صحیح مسلم، ج 8، ص 205 )
است.
ص: 91
محمّد «1» . از این گونه سخنان در خصوص ضعف او در حدیث و نسبت دادن گفتههایش به پیامبر فراوان است .« برساند، میرساند
مجالد، بد حافظه بود و اسناد حدیثها را جا به جا میکرد و گاهی احادیث مرسل را به شکل مسند نقل میکرد؛ » : بن حبان میگوید
صفحه 71 از 392
.«2» « به هر حال قابل اعتماد نیست
هرگاه » : مسلم احادیثی را در کتاب خود از طریق ابن بریده (عبد اللّه بن بریده برادر سلیمان) از شعبی نقل میکند. بزار میگوید
حدیثی از طریق علقمه، محارب، محمد و همچنین اعمش، از ابن بریده نقل شود و مشخّص نشده باشد کدام ابن بریده است،- به
در .«3» « نظر ابن حجر- مراد همان سلیمان بن بریده است؛ امّا اگر از طریق افراد دیگري آن را نقل کنند مراد عبد اللّه بن بریده است
از طریق او این حدیث از ابن بریده نقل میشود حسین بن ذکوان « صحیح مسلم » حدیث مورد بحث چنین است؛ زیرا فردي که در
است.
احمد، عبد اللّه بن بریده را تضعیف کرده است. بسیاري، برادرش سلیمان را بر او ترجیح میدهند. ابراهیم میگوید که عبد اللّه از
طریق پدرش احادیث عجیب و نامعقولی روایت کرده است، و از کار حاکم نیشابوري در شگفت مانده که چگونه سند حدیثی را
«4» . که از طریق حسین بن واقد از عبد اللّه بن بریده از پدرش آورده، صحیحترین سند اهل مرو شمرده است
3. کعب الاحبار:
بود. کنیه او ابو اسحاق و از احبار بزرگ یهود بود. کهانت را از پدر به «5» کعب بن ماتع حمیري از خانواده ذي رعین یا ذي کلاع
ارث برده بود. 72 سال پیش از هجرت متولد شد و پس از رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در سالهاي اوّل خلافت عمر ( 1) تهذیب
. التهذیب، ج 10 ، ص 40
. 2) ابن حبان، المجروحین و الضعفاء، ج 3، ص 10 )
. 3) ر. ك: تهذیب التهذیب، ج 12 ، ص 286 )
. 4) همان، ج 5، ص 158 )
5) شاید احتمال دوم پذیرفتهتر باشد به دلیل وجود روایت طبرانی که آن را از طریق یحیی بن ابی عمرو شیبانی از عوف بن مالک )
در حالی که بر ذو الکلاع تکیه کرده بودم وارد مسجد شدم. دیدم کعب براي مردم داستان میسراید. » : بدین شرح نقل کرده است
به ذو الکلاع گفتم: آیا نمیخواهید برادرزادهتان را از کارش باز دارید؟
کسی جز امیر و فرمانروا یا مأمور (از طرف امیر) یا سخنپرداز حیلهگر براي » : ذو الکلاع او را منع نمود و حدیث پیامبر را که فرمود
به او گوشزد کرد و کعب هم از قصّهگویی به طور موقّت دست کشید تا اینکه معاویه او را مأمور این « مردم حدیث نقل نمیکند
کار ساخت و به دستور معاویه مجددا به این کار دست زد. ر. ك:
. الاصابه، ج 3، ص 315 و 316
ص: 92
اسلام آورد و در زمان خلافت عثمان (سال 32 ) در گذشت. او 104 سال عمر کرد. او از یهودیان اهل یمن بود و پس از آنکه اسلام
آورد به مدینه هجرت کرد و سپس به شام رفت. معاویه که از او خوشش آمده بود و بر این گمان بود که او از دانش فراوانی
معاویه اولین کسی بود که به او دستور داد تا در سرزمین شام «1» . برخوردار است او را به عنوان یکی از مستشاران خویش برگزید
قصّه بگوید و لذا کعب از نخستین کسانی به شمار میرود که اسرائیلیات به وسیله او به درون اسلام رخنه کرد و به واسطه او و ابن
یعنی اسرائیلیات به درون احادیث اسلامی راه « تلمود » منبّه و دیگر یهودیان و مسیحیان مسلمان شده بود که پارهاي از داستانهاي
یافت و از آن پس همواره بخشی از اخبار مربوط به تفسیر و تاریخ مسلمانان را به خود اختصاص داد. این کاهن یهودي براي اسلام
طبق -« طبقات » آوردن خود دلیل عجیبی را ساخته و پرداخته بود تا با این سخنان در فکر و جان مسلمانان نفوذ کند. ابن سعد در
روزي عباس بن عبد المطلب به کعب الاحبار گفت: چه چیز تو » گفته ابو ریّه: با سندي صحیح- از سعید بن مسیّب نقل میکند که
صفحه 72 از 392
را از اینکه در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یا ابوبکر اسلام بیاوري باز داشت و اکنون در خلافت عمر اسلام را پذیرفتی؟ کعب
گفت: پدرم نسخهاي از روي تورات نوشته بود. آن را به من داد و گفت: به این نسخه عمل کن و بقیه کتابهایش را در صندوقی
نهاد و آن را مهر کرد و مرا به حق پدر بر فرزند سوگند داد که این مهر را نشکنم. اکنون که دیدم اسلام گسترش یافته است و عیبی
هم در آن نیست وجدانم به من گفت: نکند پدرت از تو علمی را پنهان داشته باشد؛ بهتر است مهر را بشکنی و کتابها را بخوانی.
( لذا مهر را شکستم و کتابها را خواندم. که اوصاف حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و امّت او را [در تورات یافتم؛ لذا اکنون ( 1
.« کعب یکی از دانشمندان است. او دانش فراوان دارد و ما در حق او کوتاهی کردهایم » : معاویه در توصیف دانش کعب میگوید
از جمله اموري که بر انبوهی علوم خیالی کعب دلالت دارد سخنی است که کعب به قیس بن خرشه قیسی گفته است. کعب به او
یک وجب از زمین نیست مگر آنکه در تورات نوشته شده است که بر روي آن وجب زمین چه چیز وجود دارد و چه » : میگوید
در واقع میخواهد بگوید که او نیز همه این مطالب را میداند. ر. ك: تهذیب ؛« چیز از درون آن خواهد رویید، تا روز رستاخیز
. التهذیب، ج 8، ص 439 ،. الاستیعاب، ذیل شرح حال قیس بن خرشه. حاشیه الاصابه، ج 3، ص 243
ص: 93
.«1» « اسلام آوردم
چنانکه روشن است کم خردي، از سروپاي این توجیه میبارد! عمر او را خوش نداشت و چون موجبات فساد حدیث را فراهم
یا از نقل این احادیث دروغ » : آورده و گفتههاي دروغ را منتشر میکرد نسبت به او بدگمان بود. روزي او را احضار کرد و گفت
یعنی سرزمین یهودیان که موطن اصلی کعب بود. سیرهنویسان .«2» « دست برمیداري و یا تو را به سرزمین میمونها خواهم فرستاد
کعب الاحبار قطعا » : نقل کردهاند که امیر مؤمنان، علی علیه السّلام او را مورد نکوهش قرار میداد و درباره او میفرمود
«3» . و بنا به نقل ابن ابی الحدید، کعب الاحبار از امام روي برتافته و به دشمنان آن حضرت متمایل بود « دروغگوست
عمر روزي همسر خود ام کلثوم را خواست و » : از جمله روایات سخیف او روایاتی است که سعد جاري نقل کرده است. او میگوید
چون حاضر شد او را گریان دید. پرسید: سبب گریهات چیست؟ گفت: گریه من از دست این یهودي- کعب الاحبار- است. او
میگوید: تو (عمر) بر یکی از درهاي جهنّم هستی! عمر گفت:
ما شاء اللّه، من امیدوار بودم که خداوند مرا سعادتمند آفریده باشد. سپس کسی را پی کعب فرستاد و او را احضار کرد و چون
حاضر شد گفت: اي امیر مؤمنان بر من خشم مگیر؛ قسم به آنکه جانم در دست اوست پیش از آنکه ماه ذي الحجه به پایان برسد
وارد بهشت خواهی شد. عمر گفت: این چه وضعی است. یک بار میگویی در جهنمی و بار دیگر در بهشت؟ گفت: سوگند به
آنکه جانم در دست اوست! در کتاب خدا- مرادش تورات است- تو را به این صفت یافتیم که بر در یکی از درهاي جهنّم قرار
.«4» « داري و مردم را بر حذر میداري تا در جهنّم افکنده نشوند و آنگاه که تو بمیري، تا روز قیامت مردم به جهنّم میافتند
کعب سه روز پیش از کشته شدن عمر نزد وي آمد و به ( 1) ابن سعد، الطبقات، ج 7، ق 2، ص 156 . نیز » طبري روایت میکند که
. ر. ك: الاصابه، ج 3، ص 316 . اضواء علی السنۀ المحمّدیه، ص 147 و 148
2) ابو زرعه دمشقی، تاریخ، ج 1، ص 544 . نیز ر. ك: پاورقی سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 490 . البدایۀ و النهایۀ، ج 8، ص 108 (ر. )
.( ك: الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 96
. 3) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 77 )
.4 - 4) الطبقات، ج 3، ق 1، ص 240 ، سطر 12 )
ص: 94
او گفت: براي خود جانشین معین کن چه اینکه تو در سه روز آینده خواهی مرد.
صفحه 73 از 392
عمر گفت: چه کسی این خبر را به تو داده است؟ گفت: آن را در کتاب خدا- تورات- یافتهام! عمر گفت: تو عمر بن خطاب را در
.«1» « تورات مییابی؟ گفت: البته نه، ولی مشخصات و صفات تو آنجا آمده و نشان میدهد که اجلت سر آمده است
اگر این داستان درست باشد به معناي این است که کعب از توطئه قتل عمر آگاه بوده » : احمد امین در ذیل این داستان میگوید
.«2» « است و آن را بدینگونه، به رنگ اسرائیلیات در آورده است. این روایت میزان توانایی او را بر جعل و تزویر، آشکار می سازد
از جمله کسانی که در توطئه قتل عمر شرکت داشت و نقش فعّالی در این زمینه ایفا کرد، کعب الاحبار بود » : ابو ریّه نیز گفته است
ابن سعد نقل میکند که: .«3» « و این موضوع آن قدر روشن است که جز ناآگاهان در آن تردید نمیورزند
کعب الاحبار میگفت: در بنی اسرائیل فرمانروایی بود که سرنوشت او سخت شبیه سرنوشت عمر بود و ما هرگاه او را به یاد »
میآوریم به یاد عمر میافتیم و هرگاه عمر را یاد میکنیم او را به خاطرمان میآید. در کنار آن فرمانروا پیامبري بود که به او وحی
میشد، خدا به آن پیامبر وحی کرد که به فرمانروا بگوید: براي خود جانشین معیّن کن و وصیّت خود را بنویس که تا سه روز دیگر
خواهی مرد. آن پیامبر این خبر را به او رساند، چون روز سوم فرا رسید در میانه دیوارها و تخت خود فرو افتاد ولی با خدا به گفتگو
نشست و عرضه داشت: پروردگارا! تو میدانی که من در مقام حکومت عدالت پیشه کرده بودم و در مواقع اختلاف تنها از خواست
و اراده تو پیروي کردم و ... و ... اکنون از تو میخواهم آن مقدار بر عمر من بیفزایی که فرزندم بزرگ شود و مردمان تحت فرمانم
به پیشرفت لازم دست یابند. پس خدا به پیامبر وحی فرستاد و ( 1) در تاریخ طبري، ج 4، ص 191 ، ذیل حوادث سال 23 آمده است:
عمر در کمال صحت و سلامت بود که روزي کعب نزد او آمد و گفت: یک روز گذشت و دو روز دیگر باقی مانده است. فرداي »
آن روز دوباره نزد عمر آمد و گفت: دو روز گذشت و یک روز و شب باقی مانده و همین امشب را فرصت داري. چون صبح شد
.« و عمر به قصد اقامه نماز از منزل خارج شد، ابو لؤلؤ او را مضروب ساخت
. 2) فجر الاسلام، ص 161 )
. 3) اضواء علی السنۀ المحمّدیه، ص 155 )
ص: 95
فرمود: فرمانروا با من مناجات کرده و چنین و چنان گفته و او در آنچه گفته صادق است و من در جواب درخواست او 15 سال به
عمرش افزودم تا فرزندش بزرگ شود و امّتش در این مدّت به پیشرفت و تکامل دست یابند و چون عمر مضروب شد کعب گفت:
اگر عمر از خدا طلب طول عمر میکرد خداوند عمرش را طولانی میساخت. عمر را از این گفته کعب آگاه ساختند. عمر گفت:
.«1» « پروردگارا روحم را قبض کن و جانم را بستان، در حالی که ناتوان و مورد نکوهش نباشم
چون عمر مضروب گشت کعب آمد و جلوي در خانه عمر شروع به گریستن کرد و میگفت: به خدا » : نیز ابن سعد میگوید
سوگند اگر خلیفه، خدا را قسم بدهد و بخواهد که اجلش را به تأخیر اندازد، خداوند چنین خواهد کرد. ابن عباس نزد عمر آمد و
سخنان کعب را به اطلاع او رساند، عمر گفت: به خدا سوگند چنین نخواهم کرد. سپس گفت: واي بر من و مادرم اگر خدا مرا
از این روست که نقلهاي کعب از کتابهاي گذشتگان نزد اهل علم و تحقیق حجّیّت ندارد و محدثان اوّلیه، روایات او .«2» « نیامرزد
کسانی که گمان کردهاند بخاري و مسلم از کعب حدیث نقل کردهاند سخت در » : را ثبت نکردهاند. شعیب ارنؤوط میگوید
اشتباهند؛ زیرا این دو هیچ حدیثی را از طریق کعب در صحیح خود نیاوردهاند و تنها به صورت ضمنی و استطرادي نامی از او به
میان آوردهاند ... از هیچ یک از صحابه اثري که کعب را توثیق کرده باشد به ثبت نرسیده است، تنها بعضی از صحابه علم او را
.«3» «( ستودهاند (منظورش معاویه است
در گذشته، سخن معاویه را نیز هنگامی که در ایّام خلافتش آهنگ حج کرده بود درباره دوست صمیمیاش کعب الاحبار نقل
کردیم (کعب از راستگوترین محدثانی است که از اهل کتاب حدیث نقل کردهاند. هر چند در مواردي دروغ هم از او دیدهایم)
صفحه 74 از 392
.«4»
- در میان صحابه، عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبیر و ابو هریره و ( 1) الطبقات، ج 3، ق 1، ص 257 ، سطر 12 » : ابن حجر میگوید
.2
. 2) همان، ص 262 ، سطر 19 )
. 3) پاورقی سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 490 . نیز ر. ك: فتح الباري، ج 13 ، ص 282 )
. 4) ر. ك: صحیح بخاري (چاپ شده در حاشیه فتح الباري)، ج 13 ، ص 282 )
ص: 96
در ضمن راویان کعب از ابن عباس هم سخن به میان آوردهاند؛ که ما به تفصیل نادرستی این .«1» « معاویه از کعب روایت کردهاند
«2» . فرزند همسر کعب، دانش فراوانی از کعب فرا گرفت « تبیع » ابن سعد آمده است که « طبقات » ادّعا را روشن ساختیم. در
کعب الاحبار از یهودیان اهل یمن بود و از عناصر اصلیاي بود که به وسیله آنان اخبار یهودیان به درون » : احمد امین میگوید
جامعه مسلمانان راه یافت. دو نفر نزد او شاگردي کردهاند که مهمترین ناشران دانش او به شمار میآیند؛ یکی ابن عباس! و دیگري
ابو هریره. آنچه از کعب نقل شده است، نشان دهنده اطلاعات گسترده او نسبت به فرهنگ یهود و افسانههاي آنان است. ابن سعد
حکایتی را از مردي نقل میکند که وارد مسجد شد و دید عامر بن عبد اللّه بن عبد قیس در مسجد در کنار کتابهایی « طبقات » در
نشسته که در بین آنها یکی از اسفار تورات هم بود و کعب الاحبار به خواندن مشغول بود. ابن سعد میگوید: برخی از پژوهشگران
متوجّه این نکته شدهاند که عدّهاي از ثقات همچون ابن قتیبه و نووي هرگز از کعب روایت نکردهاند و ابن جریر طبري هم گاهی از
.«3» « او روایتی نقل کرده است
این گفتار روشن میسازد که کعب الاحبار همواره، حتی بعد از مسلمان شدنش، به » : ذهبی پس از نقل کلام احمد امین میگوید
.«4» « تورات و دستور العملهاي اسرائیلی مراجعه میکرده است
به نظر ما، اینکه ابن عباس از کعب الاحبار روایت کرده باشد سخنی بیاساس است. هیچ روایتی که ابن عباس از کعب نقل کرده
به اهل کتاب سخت «5» باشد به ثبت نرسیده است. بلکه بر عکس، ابن عباس- چنان که در گذشته گفتیم- از مراجعهکنندگان
خشمگین بود و آن را نکوهش میکرد. البته ابو هریره به دلیل کم بضاعتی علمی خویش بارها به اهل کتاب و به ویژه کعب
، الاحبار، مراجعه میکرد و کعب شیخ و راهنماي ابو هریره در این راه بوده است. ابو هریره بیشترین احادیث را از ( 1) الاصابه، ج 3
. ص 316
. 2) الطبقات، ج 7، ق 2، ص 160 ، سطر 10 )
. 3) فجر الاسلام، ص 160 و 161 )
. 4) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 188 )
5) احیانا اگر روایتی از ابن عباس از کعب دیده میشود، کاملا ساختگی است، چنانکه قبلا اشاره کردیم که دروغ پردازان از )
ساختن سند هم دریغ نداشتند.
ص: 97
کعب الاحبار » : طریق کعب منتشر ساخته و اطلاعات بسیار گستردهاي را از امثال کعب رواج داده است. ابو ریّه چه نیکو گفته است
حیلهگرانه اسلام آورد و در اسلام خویش اخلاص نداشت، بلکه در ضمیر خود همچنان یهودي بود. با زیرکی خاص خود بر ابو
هریره که مردي ساده لوح بود چیره شد و او را در استخدام خویش گرفت و از غفلت او استفاده کرده، هر چه را از خرافات و اوهام
میخواست، از طریق ابو هریره در لابهلاي احادیث اسلامی جاي داد. کعب، ابو هریره را زیر بال خویش گرفته، بر میانگیخت تا
صفحه 75 از 392
«1» .« سخنان او را عینا تکرار کند و آنها را به عنوان حدیث نبوي به پیامبر نسبت دهد
این یهودي در نقشه خود موفق بود و توانست مطالب خرافی و اوهام و سخنان دروغ و باطل را در روایات اسلامی » : ابو ریّه میگوید
و متن دین وارد سازد و کتابهاي تفسیر و حدیث و تاریخ را از این خرافات بینبارد و از این طریق موجبات لطمه زدن و لکه دار
کردن این کتابها را فراهم آورد و تردید نسبت به صحت آنها را دامن زند.
.«2» « لطمات و صدمات او تا زمان حاضر پیوسته ما را زیان رسانده است
4. عبد اللّه بن عمرو بن العاص:
بود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نامش را عوض کرده او را عبد اللّه نامید. پیش از پدرش (عمرو « عاص » گفتهاند: نامش در اصل
بن العاص) اسلام آورد. پدرش عمرو قبل از فتح مکه در سال هشتم هجري به اسلام گروید. عبد اللّه هفت سال قبل از هجرت متولد
شد و به سال 65 ، در 72 سالگی در گذشت. او نخستین کسی بود که بعد از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اسرائیلیات را رواج
دو بسته بزرگ از کتابهاي یهود را به چنگ آورده بود که از روي آنها براي مردم حکایت «3» « یرموك » داد. او در روز جنگ
میگفت و این کار خویش را با روایت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که فرموده ( 1) الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 95 . ابو
تألیف خود ) « شیخ المضیره » هر کس میخواهد شرح حال کعب الاحبار را بداند باید به کتاب » : ص 164 میگوید « الاضواء » ریّه در
.« وي) مراجعه کند تا از چگونگی آشنایی ابو هریره با کعب الاحبار و گرفتار آمدن وي در دام کعب آگاهی یابد
2) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 164 و ر. ك: شیخ المضیره ابو هریره، ص 89 به بعد. )
3) یرموك نام صحرایی در منطقه شام است که در سالهاي آخر خلافت ابوبکر در آنجا جنگی میان مسلمانان و رومیان در گرفت. )
بسته بزرگ) نصیب او شد. ) « زامله » عبد اللّه همراه پدرش در آن جنگ شرکت کرده بود و گفتهاند در همان جنگ بود که دو
ص: 98
و چنانکه ابن تیمیه میگوید، «1» توجیه میکرد. بخاري این حدیث را از وي نقل کرده « حدّثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج » : است
.«2» جواز روایت از بنی اسرائیل را از آن استنباط کرده است
در خواب دیدم که یکی از انگشتانم به روغن و » : عبد اللّه حدیث دیگري را هم ساخته و به این حدیث افزوده است. او میگوید
دیگري به عسل آغشته است و من آنها را میلیسم. بامداد آن روز خدمت پیامبر رفتم و خواب خود را براي آن حضرت بازگو
.«3» « کردم فرمود: تعبیرش این است که تو دو کتاب خواهی خواند؛ یکی تورات و دیگري فرقان
نامیده بود و گفتهاند در آن صحیفه احادیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را با اجازه « صادقه » عبد اللّه صحیفهاي داشت که آن را
از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اجازه خواستم آنچه را از او میشنوم، بنگارم و پیامبر به من » : خود حضرت نوشته بود. او میگوید
مینامید. « صادقه » عبد اللّه به همین دلیل آن صحیفه را .« اجازه داد و من هم آنچه را از آن حضرت میشنودم، مینوشتم
در نزد او صحیفهاي دیدم و درباره آن از او سؤال کردم. گفت: » : مجاهد میگوید
.«4» « است؛ مجموعه احادیثی است که من شخصا و بدون واسطه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شنیدهام « صادقه » این
از ابو هریره شنیدم که میگفت: در اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و آله » : بخاري از همّام بن منبه از برادرش وهب روایت میکند
کسی بیشتر از من از آن حضرت روایت نقل نکرده است؛ جز عبد اللّه بن عمرو که او آنچه را از پیامبر میشنید مینوشت ولی من
.«5» « نمینوشتم
عبد اللّه فردي کوته نظر بود و منش و رفتار نادرستی داشت. او در جنگ صفین، با پدرش در کنار معاویه قرار گرفت؛ در حالی که
. میدانست معاویه و همراهانش، ( 1) صحیح بخاري، ج 4، ص 207
صفحه 76 از 392
. 2) ابن تیمیه، مقدمۀ فی اصول التفسیر، ص 45 )
. 3) سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 86 . مسند احمد، ج 2، ص 222 . حلیۀ الاولیاء، ج 1، ص 286 )
. 4) الطبقات، ج 2، ق 2، ص 125 )
. نیز ر. ك: فتح الباري، ج 1، ص 184 .« کتابۀ العلم » 5) جامع البخاري، ج 1، ص 39 ، باب )
ص: 99
اي هستند که در حدیث پیامبر به آنان اشاره شده است. بهانه او در همراهی پدرش این بود که پیامبر صلّی اللّه علیه « فئه باغیه » همان
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ » و آله به وي سفارش کرده است تا از پدرش (عمرو بن عاص) جدا نشود. گویا آیات
وَ إِنْ جاهَداكَ عَلی أَنْ تُشْرِكَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا » و «1» « ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ
را از یاد برده است. ««2» تُطِعْهُما
نزد معاویه بودم که دو نفر وارد شدند و بر سر اینکه کدام عمّار را کشته است با هم نزاع داشتند و » : ابن سعد از غنوي نقل میکند
هر دو مدعی قتل عمّار بودند. در این هنگام عبد اللّه بن عمرو که حاضر بود گفت: به سود هر یک از شماست که قتل عمّار را به
دیگري واگذار کند؛ زیرا از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود: او (عمّار) را فئه باغیه (گروه طغیانگر) خواهند کشت.
اگر چنین است چرا با ما همراه شدهاي؟ عبد اللّه گفت: روزي پدرم «3» ؟ معاویه به او گفت: آیا از دیوانگی خود دست بر نمیداري
از من نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شکایت کرد که از من فرمان نمیبرد. پیامبر فرمود: مادامی که پدرت زنده است از او اطاعت
.«4» « کن و از فرمانش سرباز مزن! لذا من همراه شما هستم ولی نبرد نمیکنم
5. ابو هریره:
و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است » ( چنان که از اصل و نسب و ( 1 «5» ؛ راجع به اسم او اتفاق نظر وجود ندارد
پیروي کنید؛ میگویند: نه، بلکه از چیزي که پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروي میکنیم. آیا با اینکه پدرانشان چیزي را درك
.170 : بقره 2 .«[؟ نمیکرده و به راه صواب نمیرفتهاند [باز هم در خور پیروي هستند
.15 : لقمان 31 .« و اگر تو را وا دارند تا درباره چیزي که تو را بدان دانشی نیست به من شرك ورزي، از آنان فرمان مبر » (2)
به معناي (شوخی وقاحتآمیز) درست باشد. « مجونک » ثبت شده است ولی احتمال میرود « مجنونک » 3) در نسخهها )
من در بازگشت معاویه از جنگ صفین بین او و » : 4) ابن سعد این ماجرا را از طریق عبد اللّه بن حارث چنین روایت کرده است )
عمروعاص راه میرفتم که عبد اللّه بن عمرو گفت: اي پدر، من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که به عمار میگفت: اي
خواهند کشت. عمرو عاص به معاویه گفت: نشنیدي که این (عبد اللّه) چه گفت؟ معاویه گفت: همواره « فئه باغیه » پسر سمیّه تو را
از زشتیها که در پیشاب خود میپاشی براي ما میآوري؛ کی ما او را کشتیم؟! کسانی قاتل او هستند که او را به صحنه جنگ
. ر. ك: الطبقات، ج 3، ق 1، ص 180 و 181 «!! آوردهاند
5) حاکم نیشابوري در مستدرك (ج 3، ص 507 ) از وي روایت میکند که نامش در جاهلیت عبد شمس بن صخر بوده و پیامبر )
صلّی اللّه علیه و آله نام او را عبد الرحمان نهاد؛ و برخی عبد اللّه گفتهاند. وفات او به سال 57 است (ر. ك: تهذیب التهذیب، ج
.( 12 ، ص 266
ص: 100
چگونگی تربیت و نیز از تاریخ زندگی او قبل از مسلمان شدنش اطلاعاتی در دست نیست. تنها اطلاعات موجود مطالبی است که
ابو هریره راجع به خودش گفته است به این شرح که گربه کوچکی داشته و با او بازي میکرده است. فقیر و تنگدست و حقیر بوده
صفحه 77 از 392
گوسفندان خویشانم را میچراندم و گربه کوچکی داشتم که با » : و به خاطر لقمه نانی خدمت مردمان میکرده است؛ وي میگوید
او بازي میکردم. شبها او را در سوراخ درختی میگذاشتم و چون صبح فرا میرسید دوباره به سراغ او میرفتم و با او به بازي
نهادند ... با یتیمی بزرگ شدم و با تنگدستی و فقر مهاجرت کردم؛ اجیر بسرة بنت غزوان بودم « ابو هریره » میپرداختم. لذا کنیه مرا
و در ازاي سیر کردن شکم و یافتن کفشی کار میکردم. هرگاه کاروانیان بار میانداختند به آنان خدمت میکردم و چون بار
.« میبستند براي شترانشان حدي میخواندم
او سی سال داشت که وارد مدینه شد و هنگام ورود او پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در جنگ خیبر بود- که در سال هفتم هجري
ابو هریره همراه گروهی از قبیله دوس وارد مدینه شد؛ در این هنگام پیامبر در خیبر به سر میبرد. » : اتفاق افتاد. ابن سعد میگوید
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با اصحاب خود صحبت کرد تا ابو هریره را در غنائم به دست آمده از خیبر شریک کنند و آنان پذیرفتند.
.« را در پیش گرفت «1» ابو هریره که تنگدست بود، ناگزیر راه صفّه
صفه نشینان مردمانی فقیر بودند که نه منزل و مأوایی داشتند و نه قبیله و خویشاوندي. مسجد جایگاه آنان بود و » : ابو الفداء میگوید
معروف شدند. شبها پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به « اصحاب صفه » همانجا میخوابیدند و چون صفه مسجد النبی سر پناه آنان بود به
هنگام تناول شام تعدادي از آنان را با خود میبرد و آنان را اطعام میکرد و بقیه را بین اصحاب تقسیم میکرد تا به آنان شام
.« بدهند
من مردي تنگدست بودم و در ازاي سیر کردن شکمم، خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه » : مسلم از ابو هریره نقل میکند که گفت
و در روایات دیگر از زبان او آمده است: من براي سیر کردن شکمم ملازمت رسول خدا را ترك .« و آله را برگزیده بودم
نمیکردم.
ابو هریره بسیار پرخور بود و برخی از صحابه که گاه براي اطعام به خانه آنها میرفت، از او نفرت داشتند. ( 1) صفّه: سایهبانی در
منتها الیه ضلع شمالی مسجد النبی بوده است.
ص: 101
بارها پیش میآمد که آیهاي را با اینکه خود میدانستم، از یکی از صحابه میخواستم برایم قرائت » : بخاري از او روایت میکند
کند. تنها براي اینکه متوجه من شود و شکم مرا سیر کند. سخاوتمندترین مردم نسبت به فقرا جعفر بن ابی طالب بود؛ او وارد
.« خانهاش میشد و هر چه داشت براي ما میآورد
ابو ریّه .« هرگاه از جعفر بن ابی طالب آیهاي میپرسیدم، تا مرا به منزلش نمیبرد پاسخ نمیداد » : ترمذي از او روایت میکند
به همین دلیل است که جعفر در نظر ابو هریره بر همه صحابه برتري داشت و لذا او را بر ابوبکر و عمر و علی و عثمان و » : میگوید
ترمذي و حاکم به سند صحیح از ابو هریره نقل کردهاند که: بعد از رسول خدا صلّی .« دیگر صحابه بزرگ پیامبر مقدم میداشت
«1» . اللّه علیه و آله کسی کفش به پا نکرده و سوار بر مرکب نشده و پاي بر زمین ننهاده است که برتر از جعفر بن ابی طالب باشد
لقب دادهاند. در میان انواع غذاها و شیرینیها هیچ کدام به مقدار مضیره مورد توجه نویسندگان و «2» ابو هریره را شیخ المضیره
شاعران قرار نگرفته است و قرنهاي متمادي به سبب آن به ابو هریره کنایه و گوشه زدهاند.
ابو هریره بسیار به مضیره علاقه داشت؛ و لذا براي خوردن آن بر سر سفره معاویه مینشست و چون هنگام نماز فرا » : ثعالبی میگوید
میرسید، پشت سر علی علیه السّلام نماز میگذارد. اگر کسی از علت این عمل از او میپرسید پاسخ میداد: مضیره (آش ماست)
بویی خوشتر از بوي نان » : از سخنان اوست که .« معاویه چربتر و مطبوعتر است و نماز پشت سر علی علیه السّلام برتر و کاملتر است
خرما را به مرکب سواري و کره روي آن را به .« تازه و داغ به مشامم نخورده است و سوارکاري بهتر از کره روي خرما ندیدهام
«3» . سوار تشبیه کرده است
صفحه 78 از 392
اندیشمندان به سبب کثرت احادیث منقول او از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر وي خرده گرفتهاند که چگونه- با اینکه مدّت کوتاهی
(سه سال) محضر پیامبر را درك کرده و در آن روزگار هم از بضاعت علمی ناچیزي برخوردار بوده است- این همه حدیث نقل
. 1) ر. ك: فتح الباري، ج 7، ص 62 )
2) مضیره: نوعی غذاست که با ماست ترش درست میشود. )
.195 - 3) اضواء علی السنۀ المحمّدیه، ص 199 )
ص: 102
کرده است و به همین دلیل وي را متهم به جعل و تدلیس کردهاند. او وقتی حدیثی را از یکی از صحابه میشنید، واسطه را حذف و
حدیث را مستقیما از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نقل میکرد.
بارها شده است که حدیثی را از اهل کتاب بویژه کعب الاحبار میشنید ولی براي باور عوام الناس حدیث را به پیامبر صلّی اللّه علیه
و آله یا یکی از بزرگان صحابه نسبت میداد.
تقواي الهی پیشه کنید و در نقل احادیث دقت کنید؛ به خدا سوگند! » : خود از بسر بن سعید روایت میکند « صحیح » مسلم در کتاب
بارها دیدهام، وقتی با ابو هریره در مجلسی مینشستم و او گاه حدیثی را از پیامبر و گاه حدیث دیگري را از کعب الاحبار نقل
میکرد، هنگامی که مجلس تمام میشد و او میرفت، حاضران در مجلس حدیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را به کعب و
.« حدیث کعب را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نسبت میدادند
از شعبه شنیدم که میگفت: ابو هریره مدلّس است به این معنا که هم از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و هم » : یزید بن هارون میگوید
عادت ابو هریره این بود که میگفت: رسول » : ابن قتیبه میگوید .« از کعب روایت میکند؛ بیآنکه دو روایت را از هم جدا سازد
.« اللّه صلّی اللّه علیه و آله چنین فرمود؛ در حالی که حدیث از پیامبر نبود؛ بلکه از دیگرانی بود که نزد ابو هریره ثقه بودند
عایشه بیشتر از دیگران بر ابو هریره اعتراض میکرد. دیگر صحابهاي که ابو هریره را متهم به دروغگویی کردهاند، علی، عمر، عثمان
.«1» « اولین راوي حدیث که در اسلام متهم به کذب شد ابو هریره بود » : و ... هستند؛ لذا حق با استاد رافعی است که میگوید
سخن در خصوص تدلیس ابو هریره و اعتراضات صحابه بر او بسیار است و از جنبههاي مختلف قابل بررسی است که استاد ابو ریّه
به تفصیل به بیان آن پرداخته است و گزارش کوتاه ما درباره ابو هریره نیز از او ،« الأضواء » و « شیخ المضیره » در دو کتاب خود
، 1) ر. ك: مصطفی صادق الرافعی، تاریخ آداب العرب، ج 1، ص 278 . (اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 3 ) «2» . گرفته شده است
.( 2 و 204
.202 - 2) ر. ك: اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 206 )
ص: 103
ابو هریره بیشتر اندوخته خود را از کعب الاحبار گرفت. بدترین کاري که مرتکب شد این بود که آنچه را از کعب میشنید-
روایۀ الصحابۀ عن » حدیث شناسان در باب » : چنانکه اشاره کردیم- به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت میداد. ابو ریّه میگوید
و معاویه و انس و دیگران از کعب الاحبار یهودي- که از روي «1» گفتهاند: ابو هریره و عبادله « التابعین او روایۀ الاکابر عن الاصاغر
مکر و حیله تظاهر به اسلام میکرد و قلبا یهودي بود- روایت کردهاند ... چنین به نظر میرسد که ابو هریره بیشتر از دیگران فریب
او را خورده و به او اعتماد کرده و از او و دیگر اهل کتاب روایات بیشتري نقل کرده است و از پژوهشهاي به عمل آمده، چنین بر
میآید که کعب الاحبار با زیرکیاي که داشت بر ابو هریره که مردي سادهلوح بود فائق آمده، او را فریب داده و غفلت و سادگی
او را مغتنم میشمرده است و همه اوهام و خرافاتی را که میخواست به حوزه اسلام وارد کند از طریق او انتشار میداد و در این
راستا شیوهاي شگفتانگیز و راههاي عجیبی برگزیده بود.
صفحه 79 از 392
در شرح حال ابو هریره نقل میکند: کعب درباره ابو هریره گفته است: من در میان کسانی که تورات « طبقات الحفّاظ » ذهبی در
نخواندهاند ولی محتواي آن را میدانند آگاهتر از ابو هریره سراغ ندارم. از این سخن، زیرکی فوق العاده این کاهن و حیلهگري او
نسبت به ابو هریره آشکار میشود. در تاریخ زندگانی ابو هریره آوردهاند که مردي کم خرد و ساده لوح بود و از این سخن کعب،
ساده لوحی این فرد و فریب خوردن او کاملا آشکار است؛ زیرا ابو هریرهاي که اصلا تورات را نمیشناخت و بر فرض شناخت ابدا
نمیتوانست آن را بخواند، چگونه میتوانست محتواي تورات را بداند! از جمله شواهدي که نشان میدهد این یهودي حیلهگر ابو
هریره را فریب میداده و زیر بال خود گرفته بود تا عین سخنان این کاهن را به عنوان احادیث مسند از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر
زبان راند، موارد زیر است: ( 1) عبادله، جمع عبد اللّه است و منظور، عبد اللّه بن عمرو بن عاص و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن
عباس است. البته نقل حدیث توسط عبد اللّه بن عباس از کعب الاحبار بیاساس است و ما در گذشته به تفصیل درباره آن سخن
گفتیم.
ص: 104
بزار از ابو هریره نقل میکند که: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خورشید و ماه در روز قیامت به صورت دو گاو نر گرفتار آمده
در جهنمند!! حسن از او پرسید: گناه آن دو چیست؟
گفت: من حدیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را بر تو میخوانم و تو میپرسی گناه آنان چیست؟! کعب الاحبار عین این کلام را با
همین صراحت گفته است. ابو یعلی موصلی روایت میکند که کعب گفت: روز قیامت خورشید و ماه را میآورند در حالی که
«1» . همچون دو گاو نر وحشتزده هستند. سپس آنها را جلو چشمان خورشید پرستان و ماه پرستان به درون جهنّم میافکنند
حاکم و طبرانی از ابو هریره نقل میکنند: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خداوند به من اجازه داده است درباره خروسی با شما
سخن گویم که پاهایش بر روي زمین و گردنش زیر عرش قرار گرفته است و همواره میگوید: سبحانک ما أعظم شأنک! این
سخن از کلام کعب گرفته شده است. عین کلام او این است: خداوند خروسی دارد که گردنش زیر عرش و پنجههایش در زیر
زمین است. پس هرگاه بانگ بر میدارد، دیگر خروسها هم میخوانند. او میگوید: سبحان القدوس الملک الرحمان لا إله غیره.
«2»
نیز ابو هریره روایت میکند: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: رودهاي نیل، سیحون، جیحون و فرات از رودهاي بهشت
هستند. این سخن از زبان کعب هم شنیده شده است؛ بدین صورت: خداوند چهار نهر از نهرهاي بهشت را در دنیا جاري ساخته
«3» . است: نیل که در بهشت نهر عسل است، فرات که نهر شراب است، سیحون که نهر آب است و جیحون که نهر شیر است
ابن کثیر در تفسیر خود، حدیث ابو هریره درباره یأجوج و مأجوج را نقل کرده است. عین حدیث- چنان که احمد از ابو هریره
یأجوج و مأجوج هر روز مشغول کندن سدّ میشوند تا اینکه نزدیک غروب آفتاب کسانی که بر » : روایت کرده است- چنین است
احمد این حدیث را از کعب هم .« آنان گماشته شدهاند به آنان میگویند: باز گردید؛ فردا آن را خواهید کند و آنان باز میگردند
.( نقل کرده است. ( 1) دمیري، حیاة الحیوان، ج 1، ص 222 . (اضواء علی السنۀ المحمدیۀ، ص 208
.( 2) نهایۀ الارب، ج 10 ، ص 220 . (اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 208 )
. 3) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 208 )
ص: 105
احتمالا ابو هریره این حدیث را از کعب شنیده است؛ زیرا بارها نزد کعب میرفت و کعب براي او حدیث » : ابن کثیر میگوید
او در مواضع متعددي از تفسیر خود، احادیثی را که ابو هریره از کعب آموخته، مشخص کرده است. .«1» « میخواند
خداوند آدم را به صورت خودش آفریده است و این سخن در شماره 27 از باب » : مسلم و بخاري از ابو هریره روایت کردهاند که
صفحه 80 از 392
پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او » : اوّل سفر پیدایش تورات- عهد قدیم- هم آمده است. عین عبارت در آنجا چنین است
.«2» « را به صورت خدا آفرید
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دست مرا گرفت و فرمود: » : مسلم از ابو هریره روایت میکند که
خداوند خاك را روز شنبه آفرید و سپس روز یکشنبه کوهها و روز دوشنبه درختان را بر روي آن آفرید؛ روز سهشنبه بديها و روز
چهارشنبه نور را به وجود آورد و روز پنجشنبه حیوانات را بر روي زمین گسیل داشت و آدم را بعد از عصر روز جمعه به زیور
این حدیث را احمد و نسائی نیز از ابو هریره نقل کردهاند. .« وجود آراست
ابو هریره این حدیث را از کعب الاحبار گرفته است؛ زیرا متن این حدیث با نص صریح » : بخاري و ابن کثیر و عدهاي دیگر گفتهاند
«3» .« قرآن که میفرماید آسمانها و زمین را در شش روز آفریده است در تعارض است
کار کعب در زیرکی و حیلهگري به جایی رسید که ابو هریره را طعمه فریب خود ساخت و ساده لوحی و غفلت » : ابو ریّه میگوید
او را مغتنم شمرده، همه خرافات و افسانههایی را که میخواست وارد حوزه اسلامی نماید بر زبان ابو هریره نهاد؛ او این کار را بسیار
زیرکانه انجام میداد بدین روش که وقتی ابو هریره سخنان او را از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت میکرد فورا به تصدیق ابو
( هریره میپرداخت؛ تا این اسرائیلیات را کاملا جا انداخت و باعث تقویت آنها در دل و جان مسلمانان گردید؛ چنان که خبري ( 1
. تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 104 و 105
این حدیث اشکالات دیگري نیز دارد؛ از جمله اینکه در آن آمده است: بلندي آدم 70 ذراع بوده است. ابن » : 2) ابو ریّه میگوید )
حجر در انتقاد بر این حدیث در شرح بخاري میگوید: از جمله اشکالاتی که بر این حدیث وارد است این است که آثار به دست
آمده از امتهاي پیشین همچون عاد و ثمود نشان میدهد که آنان قد بلند نبودهاند و لذا سخن ابو هریره درست نیست. مالک هم این
. ر. ك: پاورقی الاضواء، ص 208 و 209 .« حدیث را ساختگی دانسته است
. 3) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 209 )
ص: 106
که در واقع خود کعب ساخته و بر زبان ابو هریره انداخته بود، به نظر میرسید از آن خود ابو هریره است. از جمله اینها میتوان به
روایت احمد از ابو هریره اشاره کرد.
ابو هریره گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: در بهشت درختی وجود دارد که اگر سواري در سایه آن صد سال راه
هنوز ابو هریره روایت را به پایان نرسانده .«1» « را بخوانید « وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ » بپیماید سایه آن تمام نمیشود. اگر شک دارید آیه مبارکه
ابو هریره راست میگوید: قسم به آنکه تورات را بر موسی و فرقان را بر محمد نازل کرده است، اگر کسی بر » : بود که کعب گفت
.« شتري راهوار سوار شود و بخواهد به بلنداي [سایه آن درخت برسد و تمام عمر خود را در این راه صرف کند به آن نخواهد رسید
این دو نفر- کعب و ابو هریره- این گونه در پخش چنین خرافاتی یکدیگر را یاري میداند. شگفت اینکه مشابه همین خبر را وهب
«2» . بن منبه هم در روایتی عجیب نقل کرده است
ابو هریره در سال 59 ، در سن 80 سالگی در خانه اشرافی خود در عقیق مرد و جسد وي به مدینه برده شد و در بقیع مدفون گردید و
ولید بن عتبۀ بن ابی سفیان که والی مدینه بود به پاس احترام او بر جنازه وي نماز گزارد. وقتی ولید خبر مرگ ابو هریره را طی
ورثهاش را شناسایی کن و به آنان ده هزار درهم بده و آنان را گرامی بدار » : نامهاي به اطلاع معاویه رساند، معاویه چنین دستور داد
همکاري ابو هریره با بنی امیه به اندازهاي بوده است که حتی بعد از وفات او نیز » : ابو ریّه میگوید .« و با ایشان خوشرفتاري کن
«3» .« عطایاي معاویه این گونه شامل حال وي میشود
در سال هفتم اسلام آورد و در نتیجه سه سال و اندي محضر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله » : سید رشید رضا درباره ابو هریره میگوید
صفحه 81 از 392
را درك کرد. از این رو بیشتر احادیثش را مستقیما از پیامبر نشنیده است؛ بلکه از صحابه و تابعان گرفته است؛ و بر فرض اینکه همه
صحابه در مقام نقل روایت- بنا به نظر جمهور محدثین- عادل باشند، تابعان از این صفت برخوردار نیستند و- در جاي خود- به
: خلق ( 1) واقعه 56 » اثبات رسیده است که ابو هریره از کعب الاحبار حدیث میشنیده و بیشتر احادیثش از اوست، حتی در حدیث
. 30 . ر. ك: اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 210
. 2) ر. ك: تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 513 و 514 )
. 3) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 218 )
ص: 107
که در گذشته آن را نقل کردیم به رغم آنکه تصریح کرده است که ] « اللّه التربۀ فی یوم السبت؛ خداوند، زمین را روز شنبه آفرید
حدیث را از پیامبر شنیده است، حدیث شناسان بر این باورند که او این حدیث را قطعا از کعب الاحبار گرفته است. ابو هریره در
احادیث خود فراوان نقل به معنا میکرد و مرتکب ارسال میشد؛ یعنی اسم کسی را که حدیث را از او شنیده بود در سند نمیآورد
و همین امر موجب مشکلات زیادي شده است. علاوه بر اینها احادیث زیادي را نقل کرده است که تنها راوي آن خود اوست.
احادیثی که یا صراحتا مورد انکار قرار گرفته و یا به خاطر عجیب و غریب بودن آن در موضع انکار است. مانند احادیث مربوط به
«1» .« فتن و برخی از اسرار غیبی و امور دیگري که ناقدان حدیث بدان پرداختهاند
6. وهب بن منبّه:
وهب بن منبّه بن کامل یمانی صنعانی. منبّه پدر وهب در اصل خراسانی و از مردم هرات بود که خسرو پرویز او را به یمن گسیل
داشته است. در زمان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله اسلام آورد و نیکو اسلام آورد. فرزندان وي همگی در یمن اقامت گزیدند و
وهب به هرات رفت و آمد داشت و به کارهایش در آنجا سرکشی میکرد. وي مدّعی است که هفتاد و اندي از کتب پیامبران
سلف را خوانده و بدین سبب در نشر و پخش اسرائیلیات دست داشت و حجم بالایی از داستانهاي اسرائیلی بدو منسوب است، تا
آنجا که او را مورد طعن و نکوهش قرار دادهاند و به فریب و دروغپردازي متّهم ساختهاند. او تا هنگام وفات (به سال 110 ) قضاوت
صنعاء را بر عهده داشت. گویند: بر اثر ضربات حاکم یمن (یوسف بن عمر) بدرود حیات گفت.
از افسانههاي وي آن است که بخت ن ّ ص ر به شیري مسخ شد و بدین سبب پادشاه درندگان گردید؛ سپس به عقابی مسخ شد و
پادشاه پرندگان گردید و در عین حال، هوش و عقل انسانی را داشت؛ و دوباره خداوند او را بازگردانید و به تدبیر امور کشورداري
و دیگر خرافات که در کتب، « عمر جهان 6000 سال است که 5600 سال آن گذشته و 500 سال مانده است » : پرداخت. او میگفت
. از او نقل و ثبت کردهاند. ( 1) اضواء علی السنۀ المحمدیه، ص 218 و 219 به نقل از مجله المنار، ج 19 ، ص 97
ص: 108
در عین حال، بزرگان از او روایت دارند و در صحیح بخاري از وي روایت شده است و اهل فنّ تنها او را ضعیف شمرده و مردود
«1» . الحدیث ندانستهاند
7. محمد بن کعب قرظی:
محمد بن کعب بن سلیم بن اسد قرظی مدنی (متوفاي 117 ). پدرش کعب، از اسیران بنی قریظه- یکی از قبایل یهود عرب- است که
در حمایت قبیله اوس در آمد. ابتدا در کوفه و سپس در مدینه سکونت گزید. نیاکان کعب از کاهنان یهود بودهاند.
محمد قرظی از امیر مؤمنان و ابن مسعود و ابو الدرداء و جابر و انس و دیگر بزرگان اصحاب روایت دارد. گویند: تمامی آنها مرسل
صفحه 82 از 392
او ثقه، عالم، داراي » : است و خود به استماع نزد ایشان ننشسته؛ و بسیاري از راویان حدیث از او روایت دارند. ابن سعد میگوید
.« او مدنی، تابعی، ثقه، مردي صالح و عالم به قرآن است » : عجلی میگوید .« ورع و روایات فراوانی دارد
درباره او روایت کردهاند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرموده باشد: از نسل کاهنان، مردي پدید میآید که در فراگیري قرآن
همانند ندارد و نخواهد داشت. عون بن عبد اللّه میگوید:
در عین حال، او از داستان سرایان پر افسانه است. در مسجد جامع به .« ندیدم کسی را داناتر به قرآن از محمد بن کعب قرظی »
داستان سرایی میپرداخت و جان خود را بر سر این کار از دست داد. او در حالی که میان جمع شنوندگان قصّه میگفت، سقف
«2» . مسجد فرو ریخت؛ او و شنوندگان همگی مردند
ابن شهر آشوب، داستان کسی که در خواب دید پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به او 18 عدد خرما داد و سپس در بیداري خدمت
حضرت رضا علیه السّلام رسید و او نیز به همان عدد به او خرما داد و فرمود: اگر پیامبر افزوده بود میافزودیم، را به نام محمد بن
148 ) وفق نمیدهد! شگفت آنکه علّامه تستري این داستان را - در حالی که با زمان آن حضرت ( 203 «3» ، کعب قرظی ثبت کرده
1) ر. ك: شوشتري، قاموس الرجال، ج 9، ص 266 . تهذیب ) «4» .! براي ابو حبیب نباجی نقل کرده و گفته: شاید هر دو یکی باشند
.166 - التهذیب، ج 11 ، ص 168
.420 - 2) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 422 )
. 3) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 342 )
. 4) ر. ك: قاموس الرجال، ج 8، ص 357 و ج 10 ، ص 38 )
ص: 109
8. ابن جریج:
عبد الملک بن عبد العزیز بن جریج (متوفاي 150 ) از مفسران و محدثان نامی مکه است. او را نخستین کتاب نویس در رشته حدیث
«1» .« نوشتهها و روایاتش مورد اعتماد است » و تفسیر در حجاز شمردهاند که به تصریح یحیی بن معین
محمد حسین ذهبی او را در شمار کسانی آورده که منشأ پخش اسرائیلیات بودهاند و شاید بدین سبب که نیاکان وي، رومی و
مسیحی بودهاند، گمان برده- همانند تمیمداري و کعب الاحبار- سابقه کتابی داشتن در وي اثر گذارده است. در این باره میگوید:
او محور پخش اسرائیلیات در دوره تابعان است و هرگاه آیات مرتبط به نصاري را دنبال کنیم، میبینیم بیشترین روایاتی را که ابو »
.«2» « جعفر طبري میآورد بر محور ابن جریج دور میزند
ولی سخنی است بیجا و مبتنی بر حدس و هرگز نمیتوان چنین تهمتی را درباره دانشمندي خردمند و فرهیختهاي پارسا و مورد
اعتماد همگان، پذیرفت.
البته هیچ شاهدي بر این مدّعا ارائه نکرده است؛ بلکه شاهد نادرستی این مدّعا افسانههایی است که پیرامون مائده (سفره) آسمانی
آمده و تنها دست وهب بن منبّه و کعب الاحبار دیده میشود « الدر المنثور » و « تفسیر طبري » نازل بر حضرت عیسی و حواریّون، در
«3» . و از ابن جریج اثري نیست
در آنها دستهاي افرادي چون عبد «4» ، گرد آورده « الإسرائیلیات و الموضوعات » نیز صدها روایات اسرائیلی که ابو شهبه در کتاب
اللّه بن سلام و تمیم داري و کعب و وهب و قرظی و حتی ابو هریره و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن عمرو بن العاص به طور فراگیر
(1) «5» . دیده میشود، جز ابن جریج، مگر در یک مورد (هنگام نجات بنی اسرائیل از وادي تیه) که آن را از ابن عباس نقل میکند
.254 - پیش از این درباره آن سخن گفتیم. ر. ك: همین کتاب، ج 1، ص 258
صفحه 83 از 392
. 2) التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 198 )
. 83 . الدر المنثور، ج 3، ص 346 - 3) ر. ك: تفسیر طبري، ج 7، ص 88 )
.159 - 4) ابو شهبه، الإسرائیلیات و الموضوعات، ص 305 )
. 5) همان، ص 206 و 207 )
ص: 110
سرمنشأ رواج اسرائیلیات
در گذشته منع صریح و قاطع پیامبر از مراجعه به اهل کتاب را ذکر کردیم و معلوم شد نهی پیامبر آنقدر شدید و عام بود که علاوه
بر نقل سخن آنان شامل استنساخ از کتابهایشان نیز میشد و از این رو هیچیک از صحابه جرأت نمیکردند به اهل کتاب رجوع
کنند و یا از کتابهایشان چیزي نقل کنند. این حالت تا پایان عمر شریف پیامبر ادامه داشت. در دنباله حدیث عمر که پیش از این
ذکر کردیم وارد شده است: وقتی پیامبر او را به دلیل استنساخ از کتابهاي یهودیان مورد نکوهش قرار داد وي بلند شد و با اظهار
.«1» « به خداوندي خدا و دین اسلام و رسالت تو- اي محمد- راضی و شادمان هستیم » : پشیمانی از کوتاهی خود گفت
مسلمانان راه صواب و شیوه بیآلایش و بر کنار از آلودگیهاي اهل کتاب را در پیش گرفتند و تمام مدّت عمر شریف پیامبر صلّی
اللّه علیه و آله و زمان خلافت ابوبکر و مدتی از خلافت عمر را به همین منوال طی کردند. رفته رفته که سرزمینهاي بیشتري فتح شد
و کشور اسلامی گسترش یافت و بسیاري از ملّتهاي دیگر گروهگروه به حوزه اسلامی کوچ کردند که برخی از آنان با روح اسلام
بیگانه بوده و ابتداییترین اصول شریعت را نمیشناختند، دیري نگذشت که این دژ مستحکم از میان برداشته شد و کم کم ( 1) عمر
نوشتهاي را از روي کتابهاي اهل کتاب (یهودیان) استنساخ کردم و آن را در پوستی آوردم. » : خود میگوید
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به من فرمود: در دستت چیست؟ عرض کردم نوشتهاي است که آن را استنساخ کردهام تا به علم خویش
بیفزایم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چنان خشمگین شد که گونههایش از خشم سرخ شد و سپس دستور نماز جماعت داد و بعد از
نماز فرمود: اي مردم من کاملترین و آخرین سخن را براي شما به ارمغان آوردهام و آن را پاك و پاکیزه و بیهیچ عیب و نقصی بر
شما عرضه کردهام؛ پس سبکسري نورزید و بهوش باشید کمخردان شما را نفریبند! بلند شدم و گفتم: ما به خداوند به عنوان
تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 467 . احمد بن .« پروردگار و به اسلام به عنوان دین و به تو به عنوان پیامبر ایمان داریم و راضی هستیم
عمر محضر نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و آله رفت و عرض کرد: اي » : حنبل به اسناد خود از عبد اللّه بن ثابت روایت میکند که گفت
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله من با برادري از یهودیان بنی قریظه آشنا شدم و او بخشهایی از تورات را براي من نوشت. آیا اجازه
عبد اللّه بن ثابت میگوید: .« میدهید آنها را بر شما عرضه کنم؟ در این هنگام رنگ چهره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دگرگون شد
به عمر گفتم: آیا تغییر چهره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ناراحتی او را نمیبینی؟ عمر گفت: به نعمت پروردگاري خدا و دین »
پیامبر با شنیدن این سخن آرامش یافت؛ آنگاه فرمود: سوگند » : عبد اللّه میگوید .« اسلام و رسالت پیامبر راضی هستیم و شکرگزار
به خدایی که جان محمد در دست اوست، حتی اگر موسی علیه السّلام میان شما آید و شما از او پیروي کنید و مرا رها سازید قطعا
گمراهید؛ زیرا از میان امتها، شما امّت من هستید و به من اختصاص دارید و از میان پیامبران، من بهره شمایم و به شما اختصاص
. مسند احمد، ج 4، ص 265 و 266 .« دارم
ص: 111
دروغها و مطالب نادرست اهل کتاب در میان مسلمانان رواج یافت و هر لحظه با گسترش حوزه اسلام دامنه آن نیز گستردهتر
صفحه 84 از 392
گردید.
در این زمان بود که کعب الاحبار افسانهها و داستانهاي خود را پراکند و عبد اللّه بن عمرو بن عاص مطالب ناصواب و دروغ خود را
که از دو بسته یافته شدهاش برگرفته بود آشکار ساخت و ابو هریره بیهودههاي خود را رواج داد. در این سالهاي پس از وفات پیامبر
«1» . صلّی اللّه علیه و آله بود که عمر به تمیم بن اوس داري اجازه داد آشکارا و در ملأ عام به مسجد برود و براي مردم قصه بگوید
چنانکه به بیهودهگوییها و سخنان ناصواب کعب نیز گوش فرا میداد. ابن کثیر پس از اینکه در تفسیر خود، روایاتی در مورد اینکه
این سخنان جملگی از کعب الاحبار صادر شده است؛ زیرا او چون » : مراد از ذبیح، اسحاق است (نه اسماعیل) نقل میکند، میگوید
در زمان عمر اسلام آورد به روایت کردن از کتابهاي پیشینیان براي عمر پرداخت و عمر، بارها پس از شنیدن احادیث او اجازه
میداد تا مردم به احادیثش گوش فرا دهند و گفتههاي کعب الاحبار را اعم از سره و ناسره نقل کنند؛ در حالی که امّت اسلام حتّی
«2» .« از شنیدن یک حرف کعب الاحبار هم بینیاز بودند
دهه دوم بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله، به گفته دکتر ابو شهبه، عصر رواج اسطورهها، افسانهها و اسرائیلیات
جاي این سؤال هست که آیا کسی بر این کار اعتراض «3» .« بدعت قصهگویی در اواخر خلافت عمر اتفاق افتاد » : است. او میگوید
داشت یا نه؟
عمر خودگاه و بیگاه نسبت به این کار، دست به سختگیریهایی میزد ولی ادامه نمیداد و لذا به رغم سختگیریهاي او، افرادي اقدام
به استنساخ یا ترجمه کتابهاي عهد قدیم میکردند و گاه برخی از مسلمانان از روي آن سخنرانی میکردند. در مجموع، مراجعه به
اهل کتاب و نقل مطالب آنان براي مردم در همان عهد (روزگار عمر) آغاز شد و رواج یافت.
. نزد عمر ( 1) سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 447 » : حافظ ابویعلی موصلی از خالد بن عرفطه روایت میکند که گفت
. 2) ر. ك: تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 17 )
. 3) الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 89 )
ص: 112
نشسته بودم که مردي از ساکنان شوش دانیال را نزد او آوردند. عمر گفت: تو فلان بن فلان عبدي هستی؟ گفت: آري، عمر گفت:
تو ساکن شوش هستی؟ گفت:
بلی، سپس عمر با چوبی که در دست داشت ضربهاي بر او زد. آن مرد گفت: چه گناهی از من سر زده است؟! عمر گفت: بنشین! و
بسم اللّه الرّحمان الرّحیم، الر، تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا » : او نشست. آنگاه عمر به تلاوت این آیات پرداخت
سه بار این آیات «1» « لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ، نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَ َ صصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ
را خواند و هر بار آن مرد را با چوبدستی زد. او گفت: گناه من چیست؟ عمر گفت: تو بودهاي که کتاب دانیال را استنساخ
کردهاي؟
گفت: دستورتان را بفرمایید تا اطاعت کنم. گفت: از اینجا که رفتی آن کتاب را از بین ببر و هیچگاه نه خودت آن را بخوان و نه
آن را براي کسی بخوان. اگر دوباره خبردار شوم آن را خوانده یا بر دیگران عرضه داشتهاي بسختی کیفرت خواهم کرد. سپس به او
گفت: حالا بنشین. او نشست و خود عمر نیز در مقابل او نشست. ماجراي نسخهبرداري خود و برخورد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را
.« براي او باز گفت
دو نفر از مردم شهر » : احمد بن ابراهیم اسماعیلی چیزي نزدیک به همین مضمون را از جبیر بن نضیر نقل کرده است. او میگوید
حمص در زمان خلافت عمر همراه هیأتی از حمص به مدینه فرستاده شدند. آن دو نفر که قبل از این، نوشتههایی را از روي
کتابهاي یهود گرد آورده بودند آنها را با خود آوردند تا نظر خلیفه را در خصوص آنها بدانند. میگفتند: اگر خلیفه آنها را
صفحه 85 از 392
پذیرفت رغبت ما در آن بیشتر خواهد شد و چنانچه ما را از خواندن آن باز دارد، آنها را رها خواهیم کرد. چون به مدینه رسیدند
گفتند: ما در سرزمین اهل کتاب زندگی میکنیم و کم و بیش سخنانی را از آنان میشنویم که با شنیدن آنها موي بر بدنمان راست
میشود و سخت به خود میلرزیم. آیا آن سخنان را اخذ کنیم یا واگذاریم؟ عمر گفت: گویا شما پارهاي از آن سخنان را گرد
الف، لام، راء. این است آیات کتاب روشنگر؛ ما آن را قرآنی » ( آوردهاید؟ گفتند: نه. عمر گفت: اکنون در این باره براي شما ( 1
عربی نازل کردیم؛ باشد که بیندیشید. ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت میکنیم
.1 -3 : یوسف 12 .« و تو قطعا پیش از آن از بیخبران بودهاي
ص: 113
حدیثی را نقل میکنم: در زمان حیات پیامبر به خیبر رفتم؛ یهودياي را دیدم که سخنی میگفت. از آن سخن خوشم آمد و به او
گفتم: آیا ممکن است مقداري از آنچه گفتی برایم بازگو کنی تا بنویسم؟ گفت: آري. آنگاه پوستی آورد و او شروع به گفتن کرد
و من سخنان او را بر روي استخوانهاي ظریف و نازك مینوشتم. چون به مدینه بازگشتم ماجرا را براي پیامبر شرح دادم. حضرت
فرمود: نوشته را بیاور. با خوشحالی روانه خانه شدم و با این پندار که هدیهاي دوست داشتنی براي پیامبر آوردهام بازگشتم. فرمود:
بنشین و برایم بخوان. مدتی خواندم و سپس به چهره پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نظري افکندم. دیدم سخت منقلب است. از وحشت
حیران ماندم و دیگر قادر نبودم یک حرف از آن را بخوانم. حضرت وقتی حال مرا دید آن را از من گرفت و خودش سطر به سطر
از اینان پیروي نکنید؛ اینان بداندیش و بیخرد و » : آن را میخواند و آنها را با آب دهان پاك میکرد و در همان حال میفرمود
تا اینکه آن نوشته را حرف به حرف تا آخر پاك کرد. آنگاه عمر گفت: اگر آگاه شوم که شما چیزي از کتابهاي آنان را .« نادانند
نوشتهاید قطعا شما را مایه عبرت دیگران قرار میدهم (یعنی به سختی کیفر میدهم). آن دو گفتند: به خدا سوگند ما از آنها هیچ
«1» .« کلمهاي نخواهیم نوشت و صحیفههاي خود را بیرون بردند و در جایی دفن کردند و دیگر هیچگاه به سوي آن نرفتند
حال باید دید سختگیري عمر تأثیري در جلوگیري از مراجعه به اهل کتاب داشت یا نه؟ واقع امر این است که عمر در خصوص
مراجعه به اهل کتاب سختگیري نداشت و تنها با استنساخ از روي کتابهاي آنان، با شدت و قاطعیت برخورد میکرد. همچنانکه
مردم را از نوشتن حدیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هم بشدت باز میداشت. چنین بود که به تمیم داري اجازه داد تا براي مردم
قصه بگوید و نیز قصهگویی در همه مساجد و حتی مسجد النبی صلّی اللّه علیه و آله در خلافت او رواج یافت. خلیفه بعد از او نیز
سیره او را در اجازه دادن به قصهگویی در مساجد ادامه داد و این عمل به طور رسمی به صورت یکی از مراسم دینی تلقی شد؛ به
گونهاي که معاویه با اجازه دادن به کعب الاحبار مردم را به این عمل بر میانگیخت؛ که شرح آن گذشت. ( 1) ر. ك: تفسیر ابن
. کثیر، ج 2، ص 467 و 468
ص: 114
عصر صحابه، یعنی دوره میان وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ظهور طبقه تابعان در عرصه فتوا و تفسیر دوره پیدایش اسرائیلیات
در عرصه تفسیر و حدیث بود؛ علاوه بر عرصه تاریخ. علت هم این بود که اکثر مسائل تاریخی در آن زمان اموري بود که به تاریخ
امتهاي پیشین و انبیاي گذشته باز میگشت و تنها مرجع موجود نزد عرب در آن زمان براي شناخت شرح حال گذشتگان و تاریخ
آنان، تورات و اهل کتاب بود؛ لذا به آنان روي میآوردند و درباره مسائل یاد شده از آنان پرس و جو میکردند.
میتوانیم مدعی شویم که ورود اسرائیلیات در حوزه تفسیر به عهد صحابه باز میگردد؛ زیرا قرآن با تورات و » : ذهبی میگوید
با این تفاوت که قرآن به صورت مختصر و موجز به آنها پرداخته بود و تورات «1» ؛ انجیل در بیان پارهاي از مسائل اتّفاق نظر داشت
به این ترتیب «2» ؛ و انجیل آنها را به تفصیل بیان کرده بودند و رجوع به اهل کتاب یکی از منابع تفسیر نزد صحابه به شمار میرفت
که وقتی یکی از صحابه داستانی را از داستانهاي پیامبران در قرآن میخواند و میدید که قرآن به پارهاي از مسائل در زندگی آن
صفحه 86 از 392
پیامبر به طور ضمنی اشاره کرده است، میل داشت تفصیل آن را بداند و کسی جز همین چند نفر اهل کتاب تازه مسلمان شده را
نمیشناخت که جواب خواستههاي او را بدهد؛ لذا ناگزیر، به سوي همین افراد که فرهنگ و معارف اهل کتاب را به همراه خود و
با اسلام آوردنشان به حوزه اسلام وارد کرده بودند مراجعه میکردند و آنها هم هر چه از اخبار و قصص میدانستند براي ایشان
.«3» « بازگو میکردند
این مطلب را که صحابه اجمالا به اهل کتاب مراجعه میکردند و در مورد ابهامات قصص قرآن از آنان پرس و جو میکردند از
ذهبی میپذیریم و نیز قبول داریم که اهل کتاب هم به هنگام مراجعه صحابه هر چه از داستانها و افسانههاي کهن در چنته داشتند بر
خود تلاش کرده « قصص الانبیاء » سر صحابه میریختند؛ ولی در مورد اینکه همه صحابه به اهل ( 1) عبد الوهاب نجّار در کتاب
است قصههاي قرآن را از تورات نیز استخراج کند و به مقایسه میان موجز قرآن و بیان مبسوط تورات (عهد قدیم) در قصههاي
پیامبران بپردازد.
2) در این مورد نظر ذهبی پذیرفته نیست و معتقدیم تنها کسانی از صحابه به اهل کتاب رجوع میکردند که از بضاعت علمی )
اندکی برخوردار بودند.
. 3) ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 169 )
ص: 115
کتاب به عنوان یکی از منابع تفسیر رجوع میکردند با وي همراه نیستیم و نظرش را نمیپذیریم؛ زیرا دانشمندان صحابه سخت از
مراجعه به دیگران که داراي اطلاعات نادرستی بودند ابا داشتند و حتی به دلیل وجود اطلاعات سرشار نزد دانشمندان بزرگ
صحابه، کسانی را که در موردي- کم یا زیاد- به اهل کتاب مراجعه میکردند مورد نکوهش قرار میدادند. آبشخور دانش صحابه،
فرآوردههایی بود که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله صاحب وحی و سرچشمه علوم اولین و آخرین به دست آورده بودند و هیچ مسأله
ریز و درشتی نبود که آن را از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله جویا نشده باشند.
آیا سؤال کننده یا فرا گیرنده دانشی هست که » : ابن عباس دانشمند بزرگ امت و ترجمان قرآن، با صداي بلند و منتقدانه میگفت
و کسانی را که به رغم وجود گنجینههاي سرشار دانش نزد مسلمانان به اهل کتاب رجوع میکردند «؟ آهنگ آموختن داشته باشد
«1» . سخت ملامت میکرد. ابن عباس نسبت به اهل کتاب و حتی کسانی از آنان که مسلمان شده بودند سخت بدبین بود
چگونه ممکن است که شخصیّتهایی مانند امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام، گنجینه دانش و باب شهر علم پیامبر صلّی اللّه
علیه و آله و نیز عبد اللّه بن مسعود و ابیّ بن کعب و امثال اینان که معادن سرشار علم به شمار میرفتند به اهل کتاب مراجعه کنند؟
نه؛ چنین احتمالی در شأن این بزرگواران به هیچ عنوان پذیرفته نیست و تاریخ گواه صادق این مدعاست! البته عدهاي از صحابه که
از بضاعت علمی اندکی بهرمند بودند و سابقه چندانی در وادي دانش و فرهنگ نداشتهاند؛ مانند عبد اللّه بن عمرو بن عاص و عبد
اللّه بن عمر بن خطاب و ابو هریره و دیگران که افرادي بیمایه بودند به اهل کتاب مراجعه میکردند. پیش از این، ماجراي عبد اللّه
بن عمرو بن عاص در مراجعه به اهل کتاب و خصوصا داستان دو بسته کتابهاي آنان را که او مدعی شده بود در جنگ یرموك بر
آنها دست یافته نقل کردیم و نیز سرگذشت ابو هریره را که پرورش یافته کعب الاحبار بود آوردیم. ( 1) مشروح گفتارهاي وي در
این زمینه گذشت.
ص: 116
شرح حال نویسان گفتهاند: عبد اللّه بن عمر بن خطاب از جمله راویان کعب الاحبار بود و بافتهها و گفتههاي او را منتشر میکرد؛ به
عنوان شاهد در این زمینه، میتوان به سخن ابن کثیر در قصه هاروت و ماروت اشاره کرد. ابن کثیر معتقد است که این داستان
این قصه از » : جعلی است و منشأ آن اسرائیلیاتی است که از طریق عبد اللّه بن عمر از کعب الاحبار نقل شده است. او میگوید
صفحه 87 از 392
روایاتی است که زنادقه اهل کتاب آن را به حوزه اسلام وارد کردهاند؛ روایاتی که به صورت مسند از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
نقل نشده است جدا نامعقول و غیر قابل پذیرش است ... به احتمال قریب به یقین، این داستان (هاروت و ماروت) از روایاتی است
که عبد اللّه بن عمر از کعب الاحبار روایت کرده است نه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله. سخن عبد الرزاق در تفسیر هم این گفته ما
را تأیید میکند؛ زیرا او در تفسیرش این روایات را از طریق ثوري از موسی بن عقبه از سالم از عبد اللّه بن عمر از کعب الاحبار نقل
کرده است. ابن جریر طبري هم در تفسیر، از سالم روایت میکند که گفت: خودم شنیدم که عبد اللّه بن عمر از کعب الاحبار
.«1» « روایت میکرد
از کعب الاحبار و عبد اللّه بن سلام درباره آخرین ساعت روز جمعه که هرگاه مسلمانی در آن » : از جمله نیز روایت ابو هریره است
میپرسد که آیا هر جمعه چنین است یا این حکم «2» . هنگام نماز بجا آورد و از خداوند درخواستی کند، حتما به اجابت میرسد
درباره جمعه مخصوصی است؟ و نیز چنین چیزي با آنکه نماز در آن لحظه روا نیست چگونه ممکن است؟ کعب ابتدا در جواب
میگوید: جمعه مخصوصی است؛ ولی پس از مراجعه به تورات، میگوید: نه؛ هر جمعه چنین است.
1) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 138 . نیز ر. ك: ) .«3» « عبد اللّه بن سلام میگوید: در انتظار نماز نشستن به منزله نماز خواندن است
البدایۀ و النهایۀ، ج 1، ص 37 : تفسیر طبري ج 1، ص 363 . که در آنجا عبد اللّه بن عمر صریحا از کعب الاحبار نقل میکند.
. 2) صحیح بخاري، ج 2، باب الجمعه، ص 16 )
171 ). الاسرائیلیات و الموضوعات، - 3) قسطلانی، شرح بخاري، ج 2، ص 190 (ر. ك: ذهبی، التفسیر المفسرون، ج 1، ص 170 )
. ص 103 و 104 . فتح الباري، ج 2، ص 345
ص: 117
داستانسرایی
بر همین منوال و به سبب تساهل ورزي و تسامح سلف، مراجعه به کتب عهدین و اهل کتاب در دوره تابعان و تابعان تابعان و
دورههاي بعد نیز ادامه یافت و نقل داستانها و قصهگویی در میان مسلمانان به صورت عادي در آمد.
در مساجد گروهی بودند که همواره قصه میگفتند و مردم را با موعظهها و پندهاي خود تشویق میکردند یا به هراس وامیداشتند؛
و چون این جماعت- همچون اسلاف بیمایه خود- از دانش و درایت و هوشمندي کافی برخوردار نبودند و تنها هدفشان جلب نظر
عوام بود، اقدام به ساختن و پرداختن داستانها و افسانههاي خرافی میکردند و به دروغ مطالبی را براي مردم بازگو میکردند. در
میان این حجم کثیر از اسرائیلیات و خرافات عامیانه، گاه به مواردي بر میخوریم که با عقاید اسلامی در تعارض و تضاد است؛ با
این حال مردم آنها را از قصهگویان فرا گرفتهاند و نقل میکنند؛ چون سرشت و خوي عوام به دانستن مطالب عجیب و شگفتانگیز
بیشتر مایل است.
آنان، نظر عوام الناس را به خود جلب میکنند و احادیث دروغ و غیر » : ابن قتیبه درباره داستانسرایان و سخنان افسونگرشان میگوید
قابل قبول را بر عقل و دل آنان میریزند و عادت عوام الناس بر این است که اگر سخن قصهگو، عجیب، حیرتزا و خلاف عقل باشد
یا چنان رقتانگیز باشد که قلبها را محزون سازد در مقابل او مینشینند و به او گوش فرا میدهند. هر وقت از بهشت نامی به میان
آورند میگوید:
در بهشت حورهایی هستند از جنس مشک و زعفران که کپلهایشان به اندازه یک میل در یک میل است. خداوند در بهشت به
اولیاي خود قصرهایی از مروارید سفید میبخشد که در هر قصري هفتاد هزار اتاق بزرگ قرار دارد و در هر اتاقی هفتاد هزار
صفحه 88 از 392
.«1» « کوشک و بر همین منوال با عدد هفتاد هزار هر چه میخواهد میگوید و از آن جدا نمیشود
بعضی از این قصهگویان، در پی دست یافتن به شهرت و جاه و مقام و منزلت اجتماعی بین مردم بودند و برخی دیگر به دنبال
. لقمهاي نان و تأمین زندگی راحت. ( 1) ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ص 279 و 280
ص: 118
برخی دیگر بد نهاد بودند و نیّتهاي پلیدي در سر میپروراندند و قصد تخریب عقاید مردم و ایجاد فساد داشتند و گاه، غرضشان
پوشاندن زیبایی قرآن و بد جلوه دادن چهره اسلام بود و براي انجام توطئههاي پست خود در ذیل آیات قرآن تفسیرهایی باطل و
خرافی که با عقل سازگاري نداشت ارائه میکردند.
بدعت قصهگویی در زمان خلافت عمر به وجود آمد و در سالهاي بعد به صورت حرفهاي در آمد و رفته رفته » : ابو شهبه میگوید
کسانی وارد این میدان شدند که بهره چندانی از علم نداشتند و چون از اهل حدیث نبودند و احادیث چندانی به خاطر نداشتند،
دست به جعل حدیث میزدند و بیشتر کسانی که نزد آنان حاضر میشدند و به سخنانشان گوش میدادند جاهلان و عوام الناس
بودند؛ لذا در این میدان به جولان میپرداختند و مطالبی آنچنان شگفتآور میساختند که غرابت و نامعقولی آن همیشه
.«1» « حیرتزاست
به نظر میرسد قصهگویی ابزاري سیاسی بود که در پوشش پند و اندرز، ملعبه ارباب سیاست قرار گرفته بود و چنان که دیدیم
سیاست بازان، آن را به عنوان ابزار پیشبرد سیاستهاي خود و توجیه عوام الناس در خدمت خویش گرفته بودند. این کار براي اولین
بار در زمان معاویه اتفاق افتاد و اولین کسی که سیاست را با پندهاي ارشادي در آمیخت او بود. در پی خواست سیاستبازان،
ارزش قصهگویی افزایش یافت و رفته رفته به عنوان یک کار رسمی تلقی گردید و حکام و فرمانروایان براي قصهگویی مزد
کندي آمده است که اکثر حاکمان، قصه گویانی را نیز به طور رسمی استخدام میکردند. « القضاة » پرداخت میکردند. در کتاب
نخستین کسی که در مصر به طور رسمی به قصهگویی پرداخت سلیمان بن عتر تجبی است که به سال 38 اقدام به این کار کرد. او
در برههاي از زمان، منصب قضاوت و قصهگویی را با هم دارا بود. بعدها از منصب قضا برکنار شد و فقط قصه میگفت. همچنین
معاویه- در این زمان- مردانی را گمارده بود تا بعد از نماز صبح و مغرب در مساجد قصه بگویند و براي او و هوادارانش دعا کنند.
. کیفیت قصهگویی چنین بود: قصهگو در مسجد مینشست و مردم پیرامون او گرد ( 1) الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 89 و 90
ص: 119
میآمدند، او ابتدا با یاد خدا آغاز میکرد و سپس حکایات و احادیث و قصههایی از زندگانی امتهاي پیشین و یا افسانههایی را
بازگو میکرد و چون هدف آنان ترغیب و ترهیب بود یا توجیهات خاصی را مدّ نظر داشتند، رعایت صداقت را لازم نمیشمردند و
هر چه لازم بود میگفتند. « هدف وسیله را توجیه میکند » بر اساس قاعده
قصهگویی دو گونه است: یکی قصهگویی براي عوام و دیگري براي خواص. قصهگوي عوام در جایی » : لیث بن سعد میگوید
مینشیند و مردمانی را که اطراف او جمع شدهاند موعظه میکند و یاد آخرت را در خاطر آنان زنده میکند؛ که این کار هم براي
گوینده و هم شنونده سنگین و ناپسند است؛ امّا قصهگویی براي خواص آن است که معاویه پایهگذاري کرد: او کسانی را بر این
کار گمارد تا پس از نماز بامداد بنشینند و پس از یاد خدا و حمد و ستایش او بر پیامبر صلوات بفرستند و به خلیفه و هواداران و
.«1» « اطرافیان و لشکریان وي دعا کنند و بر دشمنان خلیفه و همه مشرکان نفرین فرستند
قصهگویی به سرعت رشد کرد؛ چون علاوه بر اینکه غالبا در راستاي تقویت گرایشهاي سیاسی وقت بود، با خلق و خوي عوام الناس
هم سازگاري داشت. قصهگویان، دروغها و احادیث ساختگی فراوانی که شامل تهمتها و افترائات بسیاري بود نقل میکردند و در
نتیجه انبوهی از سخنان بیاساس و گمراهکننده را فراهم آوردند.
صفحه 89 از 392
جایز نیست فردي در » : غزالی قصه گویی در مساجد را از کارهاي زشت و حرام میشمارد و آن را بدعت باطل دانسته، میگوید
مجلس قصه حاضر شود مگر آنکه منظورش ردّ بر او و ابطال سخنانش باشد و اگر بر این کار قادر نیست، حق ندارد به بدعت
(1) .«2» « فأعرض عنهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره » : گوش فرا دهد؛ زیرا خداوند خطاب به پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله فرمود
. الخطط المقریزیه، ج 3، ص 199 . فجر الاسلام، ص 160
. 68 . ر. ك: امام محمد غزالی، احیاء العلوم، ج 2، ص 331 : انعام 6 «... از ایشان روي برتاب، تا در سخنی جز آن در آیند » (2)
ص: 120
«1» . در گذشته دیدید که امیر مؤمنان علی علیه السّلام آنان را از مساجد بیرون راند
از جمله رسواییها داستان احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد الرصافه (بغداد) با آن مرد قصّهپرداز است که از بحث و
که شرح آن گذشت. «2» ، مناقشه با مرد داستانسرا پرهیز کردند
کسی چه میداند. شاید اگر آن دو، بحث و مناقشه را با او ادامه میدادند همان بلایی بر سرشان میآمد که بر سر شعبی آمد؛
میگویند: او روزي وارد مسجد شد و دید مردي با ریش انبوه در مسجد نشسته و مردم اطراف او جمع شدهاند و او برایشان حدیث
میخواند. از جمله سخنانش این بود: خدا دو صور (بوق) آفریده است که هر صوري دو نفخه (دم) دارد! شعبی میگوید: نمازم را
کوتاه کردم و سپس جلو رفتم و به او گفتم: اي شیخ از خدا بترس، خدا جز یک صور نیافریده است. او در جواب من گفت: اي
فاجر، فلانی و فلانی براي من نقل کردهاند و تو از من نمیپذیري؟ آنگاه کفش خود را بلند کرد و بر سرم کوبید و در پی او مردم
به من هجوم آوردند. هر کدام ضربهاي میزد؛ به خدا سوگند آنها دست از کتک زدن من برنداشتند تا اینکه گفتم: خدا سی صور
از این روست که میتوان گفت قصهگویان مایه شرّ و منشأ فجایع زیادي «3» !! خلق کرده و در هر صوري دو نفخه قرار داده است
براي اسلام و مسلمانان بودند.
اقسام اسرائیلیات
اشاره
ذهبی اسرائیلیات را به سه روش دستهبندي کرده است:
1. تقسیم آنها به صحیح و ضعیف و موضوع؛ 2. تقسیم به مواردي که موافق یا مخالف شریعت است و یا شریعت در مقابل آنها
سکوت کرده است؛ 3. تقسیم به مواردي که مربوط به عقاید یا احکام یا مواعظ و حوادث و پندهاست. ( 1) فجر الاسلام، ص 159 و
.160
. 2) تفسیر قرطبی، ج 1، ص 79 )
. 3) الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 90 )
ص: 121
این تقسیمها متداخل هستند و میتوان بعضی از اقسام را به اقسام دیگر ارجاع داد. همچنانکه میتوان همه آنها » : در پایان میگوید
.«1» « را زیر مجموعه این سه دسته قرار داد: مقبول، مردود و مشکوك
«2» . ولی ظاهرا بهترین تقسیم- چنان که دکتر ابو شهبه هم پذیرفته است- تقسیم به موافق و مخالف با شرع و یا مسکوت عنه است
البته تقسیم دیگري هم هست که اولی به نظر میرسد بدین گونه که: اسرائیلیات یا شفاها و به صورت حکایت نقل شده است که
شامل اکثر مروّیات کعب الاحبار و ابن سلام و ابن منبّه و امثال آنان است و یا در کتب عهدین که امروزه در دست است وجود
صفحه 90 از 392
دارد؛ مانند اکثر منقولات ائمه هدي علیهم السّلام خصوصا منقولات امام رضا علیه السّلام در مناظره با اهل کتاب که صرفا به منظور
مناظره و الزام خصم نقل میفرمود نه آنکه مضمون آنها را باور داشته باشد! نیز هر یک از این دو قسم (منقولات شفاهی یا روایاتی
که عینا در کتابهاي عهدین هست) به سه دسته تقسیم میشود: موافق با شریعت اسلام، مخالف با شرع و مسکوت عنه. هر یک از
این اقسام حکم خاص خود را دارد که در اینجا به صورت خلاصه ذکر میکنیم:
1. منقولات شفاهی: این گونه احادیث را به سبکی که امثال کعب الاحبار و ابن سلام و دیگران بازگو کردهاند، اگر نگوییم همهاش
ساختگی و نادرست است، بیشتر آنها بیاساس میباشد و منشأ آن شایعات عامیانه، افسانهها و یا دروغهایی است که امثال کعب
الاحبار و ابن سلام یا عبد اللّه بن عمرو بن عاص ساختهاند؛ زیرا در تمام منقولات اینان حتی یک مورد که بتوان به آن اعتماد کرد
وجود ندارد. لذا تمام گفتههایشان، به حکم قانون نقد و تحقیق، در نظر ما مردود شناخته شده است. ما نسبت به امثال اینان که
خالصانه اسلام نیاورده و مشفقانه به نصیحت مسلمین نپرداختهاند سخت بدگمان هستیم. کما اینکه اطلاعات آنان را که برخاسته از
شایعات عامیانه مبتذل و بلکه ساختگی است و بر بنیان تحقیقی استواري نهاده نشده است، مقرون به صحت نمیدانیم و گواه
( مدعایمان اینکه در موارد فراوان در لابهلاي کلمات آنان نشانههایی از خباثت و بدنهادي به مواضع استوار و خلل ناپذیر ( 1
.47 - الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 54
.106 - 2) الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 114 )
ص: 122
اسلام مشاهده میشود که احیانا ناشی از کینهتوزي نسبت به پیشرفت اسلام و پیروزي مسلمانان و نشانه تلاش براي بد جلوه دادن
چهره درخشان اسلام و ایجاد خلل و تزلزل در عقاید مسلمانان است. این ویژگی به طور کلی در تمام اسرائیلیات به چشم میخورد.
کعب الاحبار و به تعبیر دیگر کعب بن ماتع یهودي اصالتا یمنی است و از بزرگترین عناصري به شمار میرود » : احمد امین میگوید
که به وسیله آنان اخبار یهودیان به حوزه اسلام نفوذ کرد. تمامی معلوماتش- چنان که به ما رسیده است- شفاهی است و منقولات
او از اطلاعات گسترده وي نسبت به فرهنگ یهود و اساطیر آنها خبر میدهد ... ما معتقدیم که قصهگویی عامل اصلی ورود بسیاري
از اساطیر و افسانههاي امتهاي دیگر همچون یهودیان و مسیحیان به حوزه اسلام است و به وسیله همین قصهگویی بود که روایات
ساختگی فراوانی به مجموعههاي حدیثی راه یافت و به دلیل نقل وقایع و حوادث نادرست در جریان قصهگویی، تاریخ دچار
ابن خلدون .«1» « تحریف شد و نشانههاي درستی در آنها ضایع گردید؛ به گونهاي که محقق تاریخ را سخت به رنج افکنده است
مسلمانان به کسانی که پیش از آن صاحب کتاب » : نیز- چنان که از سخنان سابقش بر میآمد- بر همین عقیده است. او میگوید
بودند رجوع میکردند و از آنان بهره میبردند. مراد از اهل کتاب، یهودیان و مسیحیانی بودند که در آن روزگار میان اعراب
میزیستند و همچون خود اعراب، بدویانی بودند همزیست با آنان و درباره محتواي تورات اطلاعات اندك و عامیانهاي داشتند.
بیشتر آنان از قبیله حمیر بودند که آیین یهود را گردن نهاده بودند و چون اسلام آوردند، دانستنیهاي سابق خود را به خاطر داشتند؛
امثال کعب الاحبار، وهب بن منبه، عبد اللّه بن سلام و دیگران که تفاسیر صحابه و تابعان از منقولات آنان انباشته شد و چون
مفسران دورههاي بعد نیز تساهل ورزیدند، کتابهاي تفسیر خود را از این منقولات انباشتند و ریشه و اساس این اخبار- چنان که
.«2» « گفتیم- از یهودیانی نشأت گرفته است که ساکن بادیه بودند و نسبت به حقیقت منقولات خود اطلاعات درستی نداشتند
. بر اساس آنچه از ابن خلدون نقل کردیم، اکثر منقولات اهل کتاب آن دوره از ( 1) فجر الاسلام، ص 160 و 161
. 2) مقدمه ابن خلدون، ص 439 و 440 )
ص: 123
اعتبار شایستهاي برخوردار نبوده؛ زیرا منبع و آبشخور آنها، شایعات رایج و دایر بر زبان عامه بوده است و هر قومی اسطورههاي
صفحه 91 از 392
مخصوص به خود دارد که در تاریخ حیات آن قوم خودنمایی میکند و در گذر زمان و سینه به سینه، از نسلی به نسل دیگر منتقل
میشود و دچار تحریف و دگرگونی فراوانی میگردد؛ زیرا هر نسلی خرافات و اوهامی به آن میافزاید. وقتی این اقوام مختلف،
اسلام آوردند، فرهنگ و تاریخ ملت خود را نیز همراه آوردند و آنها را در حوزه اسلامی رواج دادند.
بسیاري از ملتهاي با فرهنگ و صاحب تاریخ و تمدّن، دین اسلام را پذیرفتند و با پذیرش اسلام، تاریخ و » : احمد امین میگوید
فرهنگ خود را- از روي تعصّب نژادي یا به جهات دیگر- بین مسلمانان انتشار دادند. در این میان تعداد زیادي از یهودیان هم
مسلمان شدند و اغلب آنان کسانی بودند که تاریخ آیین یهود و اخبار و حوادث آن ملت را- بر اساس آنچه در تورات و شرحهاي
آن آمده بود- میدانستند و لذا شروع به انتشار آن بین مسلمانان کردند و گاهی این حوادث را با تفسیر قرآن و گاهی با حوادث
مراجعه کنید و نمونههایی را در آنجا ببینید؛ « تاریخ طبري » تاریخی دیگر ملتها ربط میدادند؛ به عنوان مثال میتوانید به جلد اول
مانند این گفته که از عبد اللّه بن سلام روایت شده است: خداوند روز یکشنبه شروع به آفرینش موجودات کرد و در لحظات پایانی
روز جمعه آفرینش را به انجام رسانید و- چنان که در تورات آمده است- آدم را در همین لحظات پایانی روز جمعه و با شتاب
از این قبیل روایات درباره داستانهایی که در قرآن آمده است فراوان است. «1» . آفرید
ایرانیان نیز از تاریخ و تمدنی کهن برخوردار بودند و اساطیر ویژه خود را داشتند.
وقتی اسلام آوردند، تاریخ و اساطیر خودشان را براي مسلمانان بازگو کردند.
مسیحیان نیز همین کار را کردند؛ در نتیجه، این روایات و اساطیر که مربوط به ملتها و آیینهاي گوناگونی بود، در میان مسلمانان
.«2» « پراکنده شد و به عنوان منبعی از منابع تاریخ مسلمانان در آمد
بنابراین ما بر تمام منقولاتی که از اهل کتاب روایت شده و به تفسیر قرآن یا تاریخ انبیا مربوط میشود خط بطلان میکشیم؛ زیرا
. این منقولات به طور شفاهی نقل ( 1) تاریخ طبري، ج 1، ص 23
. 2) فجر الاسلام، ص 157 )
ص: 124
شده و مستند به نص کتابی قابل اعتماد- از کتابهاي قدیم- نبوده و منشأ آن شیوع در میان عامّه است؛ لذا به هیچ عنوان معتبر نیست.
در آینده نمونههایی از اسرائیلیات را که به حوزه اسلام نفوذ کرده و منشأ آن شایعات و افسانههاي عامیانه است، ذکر خواهیم کرد.
شاید در اینجا کسی بگوید که منشأ همه منقولات اهل کتاب شایعات نیست و به طور شفاهی نقل نشده است؛ بلکه منقولاتی دارند
که ریشه در یک کتاب دارد؛ یا چیزهایی از روي آن کتاب نوشتهاند و آن نوشتهها را بازگو میکنند و یا از آن کتاب نقل میکنند
مانند آنچه در خصوص دو بسته عبد اللّه بن عمرو بن عاص بدان اشاره شد که او منقولات خود را از روي کتابهایی نقل میکرد که
ادعا میکرد آنها را در جنگ یرموك به دست آورده است و نیز مانند منقولاتی که در نسخه عمر بن خطاب بود که آنها را چنان
که گفته است از کتابهاي یهودیان گرد آورده بود.
بنابراین شاید نتوان آن را باطل دانست؛ چون منشأ آن تنها نقل شفاهی نیست.
ولی یادآور میشویم که در همین موارد هم اعتمادي به نقل آنان نیست؛ زیرا نیرنگ و تدلیس، خوي و شیوه یهودیان است که
استنباط ابن .«1» « فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا » : همواره با آنان بوده است
عباس نیز از آیه همین است؛ بنابراین، از همان روز نخست به طور کلی مسلمانان را از مراجعه به اهل کتاب بر حذر میداشت و
چگونه به اهل کتاب رجوع میکنید در حالی که خداوند به شما خبر داده است که اهل کتاب، کتاب خدا را تحریف » : میگفت
کرده و از پیش خود نوشتهاي ساختهاند و ادعا میکنند این نوشته از جانب پروردگار است تا بدان، بهاي اندك و سود ناچیزي را به
.«2» «؟ دست آورند. آیا علومی که خداوند براي شما در قرآن آورده است، شما را از مراجعه به آنان باز نمیدارد
صفحه 92 از 392
2. مراجعه به کتابها و تاریخ زندگانی پیشینیان از یونانیان گرفته تا ایرانیان و از هندیان تا یهودیان و دیگران، امر جداگانهاي است
بس واي » ( که لازم است درباره آن با روش علمی و با شیوههاي شناخته شده نقد و بررسی و تفحص و کاوش اقدام گردد. مثلا ( 1
.« بر کسانی که نوشتهاي را با دستهاي خود مینویسند؛ سپس میگویند این از جانب خداست تا بدان، بهاي ناچیزي به دست آرند
.79 : بقره 2
. 2) صحیح بخاري، ج 3، ص 237 )
ص: 125
تورات که از سخنان سره و ناسره انباشته است، تنها کتابی است که تاریخ پیامبران و امتهاي پیشین را دربر دارد که البته همچون
دیگر کتابهاي تاریخی، افسانه و خرافات هم به درون آن راه یافته است. کتاب تورات (عهد عتیق) بیش از آنکه کتابی آسمانی
باشد، کتاب تاریخ است و آن را از آن جهت تورات نامیدند که در بردارنده تعالیم یهود و احکام و قوانینی تغییر یافته و تحریف
شدهاي بود که موسی علیه السّلام آورده بود.
لذا در مراجعه به آن نیازمند نقد و بررسی و کاوش هستیم و نمیتوان بدون بررسی لازم، بدان تمسک جست.
جزئیات رویدادهایی که قرآن به اختصار بیان کرده و با انتخاب بخشهایی، آنها را در لابهلاي قضایا و قصههاي کوتاه خود آورده،
در کتاب عهد قدیم آمده است؛ لذا براي شرح آن قضایا و روشن ساختن پارهاي از ابهامات داستانهاي قرآن میتوان به عهد قدیم
مراجعه کرد. البته با احتیاط کامل؛ زیرا آنچه در کتب سلف درباره مسائل مطرح شده در قرآن آمده است از سه حال خارج نیست:
یا با مبانی اصولی و فروع شریعت اسلام موافق و سازگار است و یا مخالف و ناسازگار و یا شریعت اسلام نسبت به آن ساکت است؛
که اگر ناسازگار باشد البته مردود است؛ زیرا آنچه با آیین خداوند در تضاد باشد دروغ و باطل است، و اگر مبانی دینی در
خصوص آن ساکت باشد، عمل کردن به آن یا رها ساختن آن همچون دیگر رخدادهاي تاریخی، یکسان است. اکنون براي روشن
شدن مطلب چند نمونه را در پی میآوریم:
1. نمونههاي موافق شریعت اسلام
و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود. هان بعد از اندك زمانی » : 9 آمده است - الف) در مزامیر، مزمور 37 ، شمارههاي 19
شریر نخواهد بود. در مکانش تأمّل خواهی کرد و نخواهد بود، و أمّا حلیمان وارثان زمین خواهند شد و از فراوانی سلامتی متلذّذ
خواهند گردید- تا آنجا که میگوید:- و اما صالحان را خداوند تأیید میکند. خداوند روزهاي کاملان را میداند و میراث ایشان
.« خواهد تا أبد الآباد
آنان که از وي (خداوند) برکت یابند وارث زمین گردند و أمّا آنان که ملعون وياند منقطع خواهند » : در شماره 22 آمده است
.« شد
ص: 126
.«1» « صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا أبد سکونت خواهند نمود » : در شماره 29 آمده است
وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِيَ » : این چند فقره در قرآن کریم تأیید شده است آنجا که میفرماید
زیرا این بشارت و شادباش پس از یاد کرد چند پند و اندرز در مزامیر ؛« مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ » : در این آیه شریفه میفرماید .«2» « الصَّالِحُونَ
داوود (زبور) یادآوري شده است.
3، توصیهاي جامع از پیامبر خدا (موسی علیه السّلام) آورده شده است که در ضمن آن مانند - ب) در سفر تثنیه، باب 32 ، شماره 5
نام یهّوه [پروردگار] را ندا خواهم کرد. » : قرآن از پروردگار متعال به عدالت و حکمت و عظمت یاد شده است. در آن آمده است
صفحه 93 از 392
خداي ما را به عظمت وصف نمائید. او همچون صخره [با صلابت و استوار است و اعمال او کامل؛ زیرا همه طریقهاي او انصاف
.«3» « است. خداي امین و از ظلم مبرّاست؛ عادل و راست است او
و در روز هشتم گوشت غلفه او مختون » : ج) در سفر لاویان، باب 12 ، شماره 4، همانند اسلام، به ختنه کردن دستور داده شده است
«4» .« شود
و ...» : د) در سفر تثنیه، باب 14 ، شماره 8، حکم تحریم گوشت خوك- به علت نجس بودن و نشخوار کننده نبودن- بیان شده است
« خوك، چون شکافته سم است لیکن نشخوار نمیکند براي شما نجس است از گوشت آنها مخورید و لاشه آنها را لمس مکنید
.«5»
2. نمونههاي مخالف شریعت
موارد فراوانی در تورات موجود، به چشم میخورد که علاوه بر مخالفت با فطرت و عقل، با احکام قرآن و تعالیم آن نیز مخالف
است؛ تفصیل این موارد را در مباحث اعجاز تشریعی قرآن توضیح دادیم و پارهاي از ( 1) ر. ك: کتاب مقدّس، عهد عتیق، ص 856
. و 857
.105 : انبیاء 21 .« در حقیقت در زبور پس از پند و اندرز نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد » (2)
. 3) کتاب مقدس، عهد عتیق، ص 169 )
. 4) همان، ص 325 و 326 )
. 5) همان، ص 297 )
ص: 127
با مراجعه به تورات و انجیل میتوان موارد فراوانی پیدا «1» . تعالیم قرآنی را با آنچه در تورات و انجیل آمده است مقایسه کردیم
دختران » : 31 میخوانیم - کرد که علاوه بر تعالیم آسمانی اساسا با عقل مخالف است؛ مثلا در سفر پیدایش، باب 19 ، شماره 37
.«2» «! لوط به پدر شراب نوشاندند و با او همبستر شدند
.«3» «! سلیمان براي تأمین نظر و خواست زنان خود بت پرستید » : یا در کتاب اول پادشاهان، باب 11 ، آمده است
یا در سفر خروج، باب 32 ، آمده است که حضرت هارون خود، گوساله را از زیور آلات قوم بنی اسرائیل ساخت و مورد نکوهش
«4» . برادرش حضرت موسی قرار گرفت، نه سامري
و در جاي دیگر حکم میکند کسی که به مردهاي دست بزند تا هفت روز «5» یک جا عقوبت و کیفر حیوانات را واجب میشمرد
و موارد بسیار دیگر. «6» ؛ نجس است
3. نمونههایی که اسلام درباره آن سکوت کرده است؛
موارد فراوانی نیز هست که در تورات و انجیل آمده و اسلام درباره آنها سکوت کرده است؛ مانند بسیاري از امور و حوادث
نه آن را [در بست «7» ؛ لا تصدّقوا اهل الکتاب و لا تکذّبوهم » تاریخی که در کتب و نوشتههاي باستانی آمده است و شاید حدیث
ناظر به همین مواردي است که در شرع اسلام درباره آنها سکوت شده و راست و دروغ « بپذیرید و نه آن را [به طور کلی ردّ کنید
آن مشخص نشده است؛ زیرا حق و باطل در هم آمیخته شده است؛ به گونهاي که احتمال میرود باطلی را راست بدانیم و حقی را
گاه از حقی خبر میدهند و شما ندانسته تکذیب میکنید و گاه از باطلی » : دروغ بپنداریم. پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرماید
خبر میدهند و شما ندانسته آن را تصدیق ( 1) ر. ك: التمهید، ج 6، بخش اعجاز تشریعی.
صفحه 94 از 392
. 2) کتاب مقدس، عهد عتیق، ص 25 و 26 )
. 3) همان، ص 545 و 546 )
.134 - 4) همان، ص 136 )
.( 5) همان، ص 117 (سفر خروج، باب 21 ، شماره 28 )
.(11 - 6) همان، ص 239 (سفر اعداد، باب 19 ، شمارههاي 16 )
. 7) جامع بخاري، ج 9، ص 136 )
ص: 128
مسائل خود را از اهل کتاب نپرسید؛ زیرا آنان که خود را گمراه ساختهاند » : همچنین عبد اللّه بن مسعود میگوید .«1» « میکنید
چگونه میتوانند شما را هدایت کنند و مخلصانه شما را پند دهند؟ در نتیجه، گاهی حقی را میگویند و شما تکذیب میکنید و
بنابراین باید از آنچه راست یا دروغ بودن آن در قرآن کریم یا در احادیث اسلامی ؛«2» « گاهی باطلی را میگویند و شما میپذیرید
روشن نشده است برحذر باشیم و با به کار بردن قواعد و معیارهاي نقد و بررسی، نسبت به آنچه در کتابهاي تورات و انجیل آمده
است به کاوش بپردازیم تا درباره درستی آنها مطمئن شویم.
مثلا درباره داستان زندگانی حضرت یوسف علیه السّلام ملاحظه میکنیم که قرآن تنها به مواضع عبرتانگیز پرداخته، و بقیه را
دنبال نکرده است؛ ولی در تورات تمامی داستان با اندکی درآمیختگی آمده است. درباره داستان زندگی دیگر پیامبران نیز در
تورات سره و ناسره به هم آمیخته شده است و باید با دقّت، درست را از نادرست باز شناسیم.
نمونههاي اسرائیلیات در تفسیر
اشاره
در گذشته اشاره کردیم که در زمینه تفسیر تعداد بسیار زیادي از اسرائیلیات وجود دارد که شبهات فراوانی را برانگیخته و میدان
تاخت و تاز را براي دشمنان فراهم کرده است تا بر اسلام و مقدسات آن بتازند. بیشترین نکوهش در این باره متوجه مسلمانان صدر
اول است که کتابهاي تفسیر و حدیث و تاریخ را از این افسانههاي پرداخته شده به دست یهودیان انباشتهاند. همچنین باید اهل
حدیث را ملامت کرد که در موقع گردآوري و ثبت احادیث تساهل ورزیدهاند و در نتیجه، انبوهی از اسرائیلیات را در کتابهاي
خویش گرد آوردهاند؛ در این خصوص میتوان از ابو جعفر طبري، جلال الدین سیوطی و برخی دیگر از ارباب تفسیر مأثور نام برد.
این اشکال از آن جهت بر تفسیر ابن جریر طبري وارد است که روایات را بیآنکه دقت کند و درست و نادرست را مشخص سازد
در تفسیر خود آورده است. شاید بر این پندار بوده است که ذکر سند حدیث، هر چند به درجه قوت و ضعف آن تصریح ( 1) مسند
. احمد، ج 3، ص 387
. 2) فتح الباري، ج 13 ، ص 281 )
ص: 129
نکند و به ارزشیابی آن نپردازد، او را مؤاخذه ناقدان و دیگر تبعات آن خواهد رهانید. تفسیر وي، خصوصا درباره جنگها و فتنهها و
داستان زندگی پیامبران، پر از روایات سست، عجیب و غریب و ساختگی و انباشته از اسرائیلیات است؛ تا آنجا که حتی درباره
زندگانی پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله در قصه زینب بنت جحش، آنچه را داستان سرایان بیهوده گو روایت کردهاند، نقل کرده
است.
صفحه 95 از 392
وارد است؛ زیرا هر چند وي روایات را به ناقلان آن نسبت داده و اسناد احادیث « الدرّ المنثور » همین اشکال نیز بر سیوطی در تفسیر
را نقل کرده است، به ارزشیابی احادیث نپرداخته و صحت و سقم و ضعف و قوت آنها را بیان نکرده است و این عیب بزرگی است؛
زیرا بر هر خوانندهاي- خصوصا در سدههاي متأخر- آسان نیست که به صرف ذکر سند یا منبع ذکر حدیث، به صحت یا سقم آن
پی ببرد. البته ایشان هم احتمالا از همان گروه از محدثان است که گمان میکنند ذکر سند یا آوردن نام ناقل حدیث مسؤولیتی
متوجه آنان نخواهد کرد. در این کتاب بویژه درباره داستان زندگی پیامبران، اسرائیلیات و مطالب فاجعه بار و تأسف آور فراوانی
آمده است؛ درباره داستان هاروت و ماروت، داستان فرزند قربانی حضرت ابراهیم، داستان یوسف، داستان داوود و سلیمان، داستان
الیاس و جز آن، مطالب غریبی نقل کرده و بویژه در نقل روایات مربوط به ابتلاي حضرت ایوب زیادهروي کرده و روایات بسیاري
نقل کرده است که اکثر آن اسرائیلیات نادرست و بیاساس است که یهودیان آنها را ساختهاند و به پیامبران نسبت دادهاند.
پایه و اساس انتشار و پخش اسرائیلیات در کتابهاي تفسیر متأخران است. اینک به چند نمونه (« الدر المنثور » و « طبري » ) این دو تفسیر
«1» : از این گونه اسرائیلیات اشاره میکنیم
1. داستان هاروت و ماروت
جلال الدین سیوطی روایات عجیب و غریبی درباره داستان هاروت و ماروت آورده است که آن را از صورت واقعیّت به افسانهاي
خیالی تبدیل کرده است. این روایات عمدتا از طریق عبد اللّه بن عمر، از کعب الاحبار نقل شده است که گاه- به سهو یا به ( 1) به
چند نمونه کوتاه بسنده میشود و نمودار جامع آن را به مقالی جدا واگذار میکنیم.
ص: 130
عمد- آن را به پیامبر نیز نسبت دادهاند؛ چنانکه شیوه داستان سرایان بوده است.
خلاصه آن، چنین است که زمانی میان مردم جهان، نافرمانی نسبت به شریعت و گستاخی نسبت به ساحت قدس الهی فزونی یافت.
فرشتگان به پروردگار عرض کردند: پروردگارا! جهانیان را آفریدي تا اطاعتت کنند و اکنون به نافرمانی و گستاخی روي آوردهاند!
نفرین بر ایشان باد! خداوند به فرشتگان گفت: اینان از فیض حضور دورند و همین سبب شده تا دست به گناه آلوده کنند؛ ولی
ملایک نپذیرفتند و چنین عذري را درباره فرزندان آدم روا نداشتند.
خداوند به آنان گفت: شما نیز اگر به جاي اولاد آدم بودید، چنین میکردید.
و « هاروت » گفتند: هرگز! خداوند گفت: دو تن از بهترینهاي خود برگزینید تا آنها را آزمایش کنیم. آنان دو فرشته مقرّب به نامهاي
را برگزیدند. « ماروت »
خداوند در نهاد آن دو، شهوت و غضب و دیگر صفات انسانی قرار داد و آنان را به زمین فرستاد و به آنان تأکید کرد که به راه
خطا نروند.
در آن هنگام زنی خوش رخسار با آنان برخورد کرد و آنان فریفته او شدند و با نرمش از او درخواست کام نمودند. او امتناع ورزید
و گفت: تنها بدان شرط که به دین او در آیند و بت را سجده کنند، میپذیرم؛ آنان، شرط او را نپذیرفتند؛ ولی پس از مدتی تاب
نیاورده، مجددا درخواست خود را بر او عرضه کردند و این درخواست و امتناع، بارها انجام گرفت تا در نهایت، آن زن به آنان
پیشنهاد کرد که یکی از سه راه را برگزینید تا کام شما را بر آورم؛ پذیرفتند. آن زن گفت: یا سجده به بت، یا قتل نفس، یا شرب
خمر! آنان سوّمی را انتخاب کردند؛ پس از مستی با او در آمیختند. در این هنگام، رهگذري از آنجا میگذشت از بیم رسوایی او را
کشتند و پس از هشیار شدن، دریافتند که چه گناه بزرگی مرتکب شدهاند؛ خواستند به آسمان صعود کنند، جلوي آنان گرفته شد.
فرشتگان نیز چون چنین دیدند، به اشتباه خود پی بردند و براي اهل زمین استغفار نمودند و دانستند کسانی که از فیض شهود دورند
صفحه 96 از 392
معذورند.
ص: 131
خداوند آن دو فرشته را میان عذاب دنیوي و عقاب اخروي مخیّر ساخت. آنان عذاب دنیوي را که منقطع است اختیار نمودند. آنگاه
خداوند، آن دو را از پا در میان چاهی در بابل (شهري قدیمی نزدیکی شهر فعلی حلّه در عراق) آویزان کرد و آنان تا قیامت در
شکنجهاند.
از عایشه روایت میکنند که زنی نزد او آمد و گفت: او (آن زن) و شخص دیگري سوار دو سگ سیاه شدند و به شهر بابل رسیدند
و آن دو فرشته را در حالت شکنجه دیدند. این زن، داستان خود را به تفصیل و به طرز شگفتانگیزي بیان میکند. از دو مرد نیز،
عین همین داستان را آوردهاند.
اما راجع به آن زناکار، در برخی از این روایات آمده است که وي از آن دو فرشته خواست تا رمز بالا رفتن به آسمان را به او
بیاموزند. و پس از آموختن آن، به آسمان صعود کرد و به صورت ستاره زهره در آمد. در روایات دیگر آمده است: خداوند آن
زن را مسخ کرد و به صورت ستاره زهره در آورد! ملاحظه میشود که تا چه اندازه خرافهگویی در این داستان راه یافته است،
هرگز نافرمانی نمیکنند و :«1» « لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ » : فرشتگانی که خداوند درباره آنان شهادت داده است
بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ... تا آنجا که میگوید: وَ هُمْ مِنْ » هر آنچه دستور بگیرند انجام میدهند؛ و
بندگانی گرامیاند، هرگز در گفتار بر او پیشی نگیرند و کار به فرمان او کنند ... و از بیم او همواره در .«2» « خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ
.«3» « لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ » هراسند؛ و
از بندگیش بزرگ منشی نکنند و هرگز در نمانند.
از امام حسن عسکري علیه السّلام درباره این دو فرشته و داستان یاد شده سؤال شد.
.« پناه بر خدا؛ فرشتگان معصومند و به لطف الهی از گناه و زشتیها مصون » : فرمود
«4» . آنگاه این سه آیه را تلاوت فرمود
مأمون، خلیفه عباسی درباره ستاره زهره از امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام پرسید:
.6 : آیا درست است که زنی زناکار و مسخ شده در داستان هاروت و ماروت است؟ ( 1) تحریم 66
.28 -26 : 2) انبیاء 21 )
.19 : 3) انبیاء 21 )
. 4) تفسیر امام حسن عسکري علیه السّلام، ص 475 )
ص: 132
.«1» « دروغ گفتهاند ... خداوند، هرگز پلیدان را چراغهایی درخشان در آسمان قرار نمیدهد » : حضرت فرمود
پس از دوران نوح علیه السّلام ساحران و نیرنگبازان فزونی یافتند. آنگاه » : امام صادق علیه السّلام در تفسیر و تبیین این آیه میفرماید
خداوند دو فرشته فرستاد تا به پیامبر آن زمان، راه تباه ساختن سحر و نیرنگبازي را بیاموزند و به وسیله او، مردم از شر نیرنگبازان در
امان بمانند. ولی برخی از سیهدلان به جاي آنکه راه تباه ساختن سحر را بیاموزند، بیشتر راه نیرنگبازي را میآموختند؛ زیرا آن دو
فرشته، نخست اصل نیرنگکاري و سپس درمان و علاج آن را بازگو میکردند که مورد سوء استفاده قرار میگرفت؛ همانند طبیب
.«2» « معالجی که نخست درد و سپس درمان را بیان میکند
تمامی آنچه در این مورد گفتهاند، علاوه بر آنکه با مقام عصمت فرشتگان منافات دارد، جملگی از بافتههاي » : ابو شهبه میگوید
اسرائیلیات است که به دست کعب الاحبار و دستپروردگانش در کتب تفسیر راه یافته است ... هر چند برخی این روایات را صحیح
صفحه 97 از 392
وي به تفصیل در این خصوص سخن گفته .« دانستهاند؛ ولی صحت روایت در گرو تضادّ نداشتن آن با محکمات شریعت است
«3» . است
2. گروه عمالقه (تنومندان)
عمالقه، جمع عملیق به معناي تنومند؛ مردمی تنومند بودند که بر شهر بیت المقدس چیره شده بودند. هنگامی که حضرت موسی
علیه السّلام به بنی اسرائیل فرمان حمله داد تا شهر بیت المقدس را آزاد سازند و بیگانگان ستمگر را از آن برانند، بنی اسرائیل از
در این شهر، مردمی زورمند و .«4» « روي ناتوانی، عذرتراشی کرده گفتند: إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها
بیباك حضور دارند و تا آنان بیرون نروند، ما به درون آن نخواهیم آمد.
1) صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، باب 27 ، ص ) « قوما جبّارین » جلال الدین سیوطی در وصف این گروه که قرآن از آنان با عنوان
. 211 ، شماره 2
. 2) سید هاشم بحرانی، تفسیر برهان، ج 1، ص 136 )
.159 - 3) ر. ك: الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 166 )
.22 : 4) مائده، 5 )
ص: 133
(گروه زورمند و بیباك) یاد میکند، روایاتی کاملا خرافی میآورد که جملگی منشأ اسرائیلی دارد و از بافتههاي یهودیان
به اندازهاي بود که هفتاد تن از بنی اسرائیل « جبّارین » همزیست با عرب آن دوره است؛ مثلا میآورد که بزرگی کفش هر یک از
لانه کرده و خفته بودند. نیز « عمالقه » میتوانستند در سایه آن بیارایند. و نیز دیده شد که کفتار با بچههایش در گوشه چشم یکی از
هنگامی که حضرت موسی دستور یافت به شهر بیت المقدس برود، خود و همراهان به نزدیکی شهر فرود آمدند، همراهان موسی
دوازده قبیله اسرائیلی بودند، از هر قبیله یک نفر را فرستاد تا از اوضاع شهر باخبر شوند. آنان در کنار شهر به باغی وارد شدند که
ناگاه صاحب باغ- که براي میوه چیدن آمده بود- جاي پاي آنان را دید و دنبال کرد. به هریک که میرسید او را برمیداشت و در
آستین خود- در کنار میوهها- مینهاد. چون نزد شاه رسید محتواي آستین خود را فرو ریخت. شاه به آنان گفت: حال که وضع ما
را چنین دیدید، بروید و به قوم خود گزارش کنید. اینان نزد موسی آمده، آنچه مشاهده کرده بودند گزارش کردند. موسی گفت:
زنهار که این خبر دهشتناك فاش نشود و مایه رعب و وحشت قوم نگردد. ولی هر یک، این خبر را با دوست نزدیک خود میگفت
و سفارش میکرد که فاش نکند. رفته رفته با پراکنده شدن خبر، وحشت همگان را فرا گرفت.
پنج نفر توان حمل هر خوشه انگور را داشت و آن را بر تخته پارهاي مینهادند و آن را حمل میکردند؛ و پنج یا » : طبري میافزاید
و از این گونه خرافات که این دو مفسر عالیقدر (سیوطی و ؛« چهار تن در نصف اناري که از دانه تهی میشد، جاي میگرفتند
در این آیه کریمه آوردهاند؛ که قطعا از لاطائلات اسرائیلی است. « جبّارین » در تفسیر واژه «1» ( طبري
درباره عوج بن عنق گفتهاند که در خانه حضرت آدم متولد شد و در طوفان حضرت نوح آب تا زانوي او نرسید. و لذا حاضر نشد
سوار کشتی شود. از بزرگی و بلندي قامت او گفتهاند که ماهی را از دریا میگرفت و در چشم آفتاب نگاه میداشت تا کباب شود
. و نوش جان کند. برخی طول قامت او را تا سه هزار ذراع ( 1) ر. ك: الدر المنثور، ج 2، ص 270 . تفسیر طبري، ج 6 ص 112
ص: 134
بود و با آن حضرت به ستیز برخاست. موسی خود قامتی بلند در « جبابره » (پا) گفتهاند. گفتهاند عوج در زمان حضرت موسی از قوم
ده ذراع داشت. عصاي او نیز ده ذراع بود؛ ده ذراع نیز به هوا پرید تا توانست نوك عصاي خود را به قوزك پاي عوج بزند و او را
صفحه 98 از 392
هلاك سازد.
اینها خرافاتی است که در دوران جاهلیت به دست عوام اهل کتاب شایع گردیده بوده و سپس در تفسیر وارد » : ابن قتیبه میگوید
.«1» « شده است
3. داستان کشتی نوح
طبري و سیوطی درباره کشتی نوح بافتههایی از عجایب و غرایب نقل کردهاند که جاي شگفتی است. درباره چوب کشتی و طول و
عرض و ارتفاع و طبقات آن و عجایبی که در درون آن اتفاق افتاده، چیزهایی گفته و بافتهاند که با هیچ معیاري قابل پذیرش نیست
و عجیبتر آنکه برخی از این افسانههاي خرافی را از زبان پیامبر یا صحابه گرامیش همچون ابن عباس نقل کردهاند.
درباره چوبی که نوح، کشتی را از آن ساخت گفتهاند: نوح به دستور خداوند درخت ساجی کاشت و پس از مدت بیست سال، از
چوب آن، کشتی را به طول ششصد ذراع در عمق ششصد ذراع و پهناي سیصد و سی و سه ذراع ساخت. در روایتی دیگر، طول
کشتی هزار و دویست ذراع و پهناي آن ششصد ذراع و داراي سه طبقه: طبقهاي براي حیوانات، طبقهاي براي انسانها و طبقهاي براي
پرندگان دانسته شده است.
بر اثر سرگین حیوانات، عفونت طبقه زیرین را فرا گرفت. آنگاه خداوند به نوح دستور داد تا دم فیل را فشاري دهد که از آن فشار
دو خوك نر و ماده فرو افتادند و سرگینها را خوردند. در همان حال، موشها به جویدن تختههاي کشتی افتادند؛ خداوند به نوح
دستور داد تا بر پیشانی شیر بزند. نوح چنین کرد و از دو سوراخ بینی شیر دو گربه نر و ماده فرو افتادند و موشها را خوردند.
. هنگامی که الاغ وارد کشتی میشد، نوح دو گوش او را گرفته، به درون میکشید؛ ( 1) تأویل مختلف الحدیث، ص 284
ص: 135
در این حال، ابلیس دم الاغ را گرفته بود و مانع ورود آن به کشتی میشد. در این کشاکش، نوح با تندي به الاغ گفت: اي شیطان،
داخل شو! در این هنگام، ابلیس دم الاغ را رها کرد و همراه الاغ وارد کشتی گردید. هنگامی که کشتی به حرکت در آمد، ابلیس
در کناره کشتی نشسته، نیلبک میزد که حضرت نوح او را دید و به او پرخاش کرد که با اجازه چه کس وارد کشتی شدي؟
من با همین رخصت و دستور .« اي شیطان داخل شو » : ابلیس گفت: با اجازه خودت! نوح گفت: کی؟ گفت: آنگاه که به الاغ گفتی
تو وارد کشتی شدم! بز هنگام ورود به کشتی سرپیچی میکرد؛ نوح ضربهاي بر پس او زد که بر اثر آن، براي همیشه دم او برخاست
و عورتش نمودار گشت؛ ولی گوسفند رام بود و لذا دم او به جایش مانده ساتر عورتش گردید! همچنین گفتهاند که کشتی نوح،
فرو نشست، روز « جودي » هفت بار گرد خانه خدا گردید و پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز گذارد! موقعی که کشتی بر کوه
عاشورا بود؛ نوح به شکرانه سلامتی، آن روز را روزه گرفت و به تمامی حیوانات و حشرات نیز دستور داد تا روزه بگیرند!! عمده
بخوبی روشن است که به «2» در حالی که به گفته ابو شبهه «1» آنکه این خرافات مضحکهآمیز را از زبان پیامبر اکرم نقل میکنند
دست زنادقه اهل کتاب ساخته و پرداخته شده است.
4. داستان ذو القرنین و یأجوج و مأجوج
درباره ذو القرنین گفتهاند: جوان رومی با ایمانی بود و اسکندر نام داشت و از آن جهت او را ذو القرنین گفتند که دو گونه
صورتش از مس بود. فرشتهاي او را رهنمون شد تا شهر اسکندریه را بسازد؛ سپس او را به ملکوت اعلا بالا برد تا همه شهرها را
ببیند و با فتوحاتی که باید انجام دهد، آشنا گردد. او یأجوج و مأجوج را در حالی مشاهده کرد که صورتهاي آنان همانند صورت
.327 - 21 . الدر المنثور، ج 3، ص 335 - سگان بود؛ جاي سدّ را به او نشان ( 1) تفسیر طبري، ج 12 ، ص 29
صفحه 99 از 392
.216 - 2) الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 218 )
ص: 136
داد و چگونگی ساخت آن را نیز به او آموخت. طبري و سیوطی تمامی این گزارش را با تفصیلی گسترده از زبان پیامبر اکرم روایت
کردهاند.
درباره یأجوج و مأجوج نیز- از زبان پیامبر- روایت کردهاند که: امّتی بزرگند و داراي چهارصد هزار امتند؛ و هر یک از آنان، تا
هزار فرزند سلاح به دست از خویش باقی نگذارد نمیمیرد؛ و برخی از آنان دو گوش پهن دارند که یکی را به زیر و دیگري را بر
روي خود میافکنند. به هر جانور، اعم از فیل و شتر و حیوانات وحشی که میرسند، میخورند و هرگاه یکی از آنان بمیرد، او را
نیز میخورند.
«1» . طبري و سیوطی با نسبت دادن این افسانهها به پیامبر این گزارش را در صفحاتی طولانی آوردهاند
5. در رابطه با پدیدههاي جهان طبیعت
در این باره آنقدر گزافهگویی کرده و بیپروا به پیامبر اکرم نسبت دادهاند که شرمآور است. شخصیتهایی مانند طبري و سیوطی
چگونه به خود اجازه دادهاند که چنین گزافههایی را گرچه به صورت نقل روایت به پیامبر نسبت دهند؟! و چرا باید کتب تفسیر با
چنین اوهامی انباشته شود؟! سرچشمه تمامی اینها، اسرائیلیات عامیانهاي است که به دست جهودان به ظاهر مسلمان پخش شده و
افراد ساده لوح، آن را ثبت و ضبط کردهاند.
اگر چنین » : درباره عمر جهان گفتهاند: هفت هزار سال است که پیامبر اکرم- در پایان سده ششم- مبعوث گردید. ابو شهبه میگوید
.«2» « است، پس بایستی مدتها پیش قیامت رخ داده باشد
در ذیل آیه 12 سوره اسراء گفتهاند- و عجیب آن است که به پیامبر نسبت دادهاند-: ماه همانند خورشید تابنده بود که جبرئیل با بال
خود بر او ضربهاي زد و رنگ او دگرگون شد و این سیاهی که در روي ماه دیده میشود بر اثر همان ضربه است. ( 1) تفسیر طبري،
.241 - 14 . الدر المنثور، ج 4، ص 251 - ج 16 ، ص 7 و 8 و 18
. 2) الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 290 )
ص: 137
نیز روزانه نه فرشته مأموریّت دارند تا بر روي خورشید یخ بپاشند وگرنه گرماي سوزان آن جهان را میسوزاند.
زمین بر روي آب، آب بر صخره (سنگ سخت) و صخره بر پشت نهنگی است که سر و دم او به عرش الهی چسبیده است. برخی
گفتهاند: نهنگ هم بر دوش فرشتهاي است که دو پاي او بر هواست.
آسمان نخست موجی است کف آلود؛ آسمان دوم، صخرهاي است؛ آسمان سوم، آهن است؛ آسمان چهارم، مس؛ پنجم، سیم؛
«1» . ششم، زر و هفتم، یاقوت است
درباره تاریکی شب و روشنایی روز نیز از پیامبر آوردهاند: خورشید هنگام غروب به زیر زمین میرود و تاریکی همه جا را فرا
میگیرد. هنگام بامداد، هفتاد هزار فرشته به سوي خورشید میشتابد تا آن را بالا بیاورند و خورشید- در زمستان- از بالا آمدن
خرسند نیست و از درنگ آن زیر زمین، آبهاي درون زمین گرم میشود؛ ولی در تابستانها سرعت میگیرد؛ لذا آبهاي درون زمین
سرد است.
رعد و برق بر اثر تازیانهاي است که فرشتهاي براي راندن ابرها به کار میبرد.
«2» . هرگاه آن را بالا برد، برق ایجاد میشود و هرگاه پایین آورد، رعد؛ و هرگاه بر گرده ابري بزند، صاعقه ایجاد میشود
صفحه 100 از 392
مدّ و جزر دریاها بر اثر پاي فرشتهاي است که هرگاه بر رستنگاه دریاها پا فرو برد، لبریز میشوند و هرگاه پا بیرون نهد فروکش
میکنند.
«3» . درباره کهکشان از پیامبر آوردهاند: لعاب (آب دهان) ماري است که زیر عرش آرمیده است
کوه قاف، کوهی است از زمرّد که هفت دریا را فرا گرفته و هفت زمین را پشت در پشت در بر گرفته است؛ و هرگاه خدا بخواهد
در جایی زلزله ایجاد کند، به کوه قاف دستور میدهد تا رگی را که بدانجا منتهی میشود به لرزه در آورد.
. از ابن عباس ( 1) هیثمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 131 « ق» جلال الدین سیوطی، این روایات اسرائیلی را در تفسیر سوره
. الاسرائیلیات و الموضوعات، ص 292
. 2) مجمع الزوائد، ص 132 )
. 3) همان، ص 135 )
ص: 138
«1» . نقل کرده است
نیز از ابن عباس و دیگران آورده است که مقصود، ماهی است که زمین بر گرده اوست. ماهی، حالت « ن و القلم » در تفسیر سوره
«2» . اضطراب داشت که زمین گسترده گردید و کوهها بر آن استوار شد تا زمین استقرار یابد
از این قبیل گفتهها فراوان است که اگر سندي معتبر داشت ممکن بود آن را به گونهاي تأویل کرد؛ ولی خوشبختانه یا مقطوع السند
یا ضعیف السند و یا مجهول السند است و بزرگان فنّ- چه در گذشته و چه در حال- حساب این گونه روایات بی اساس را
. 1) الدر المنثور، ج 6، ص 101 و 102 ) «3» . رسیدهاند
. 2) همان، ص 249 و 250 )
159 آمده است. - ص 306 « الاسرائیلیات و الموضوعات فی التفسیر » 3) خلاصهاي از آن در نوشته ابو شبهه )
ص: